وقتی ظریف داستان بزبز قندی را در سازمان ملل تعریف کرد
به این فکر افتادیم تا مشت محکمی بر دهان استکبار بکوبیم. پس از مشورت سه نفره، قرار شد بنده در جواب، قصه بزبز قندی را بگویم.
به گزارش مشرق، ظریف در کتاب خاطراتش با نام آقای سفیر مینویسد: در ایام جنگ، یکبار نماینده آمریکا در یکی از کمیتهها در مقر سازمان ملل در سخنرانی خود به کشور ما حمله می کند. هیات ایرانی که در نیویورک مسئولیت داشتند تصمیم به پاسخگویی میگیرند. ظریف میگوید : "ما به این فکر افتادیم تا مشت محکمی بر دهان استکبار بکوبیم.
پس از مشورت سه نفره، قرار شد بنده در جواب، قصه بزبز قندی را بگویم. همان قصه معروف که گرگ به در خانه آمد و گفت من مادرتان هستم، بچهها گفتند دستت را نشان بده، گرگ هم پنجههایش را نشان داد، و آنها فهمیدند با چه کسی طرف هستند.
در آن جلسه گفتیم ما این قصه را برای بچههایمان تعریف میکنیم تا بدانند که چطور با استعمار مبارزه کنند. اکنون نیز به آمریکا میگوییم پنجه هایش را از زیر در وارد کند تا ما خون مردم ویتنام و فلسطین را بر دستهای او ببینیم و بدانیم غصهای که برای حقوق بشر ایران میخورد، غصه گرگ است".
ما این متن را طوری تدوین کردیم که قابل فهم باشد. نماینده امریکا نیز در پاسخ گفت که نماینده محترم ایران آن قدر برای این کمیته ارزش قائل است که افسانه ای برای آن تعریف می کند.