آذربایجان چطور ترک زبان شد؟
پارسینه : بعید میدانم مثلا در مصرو یا برزیل و یا انگلستان کسی بجز چند دانشگاه و چند نفر دانشگاهی و یا روزنامه نگار بطور جدی وارد این قبیل بحث ها شود که در تاریخ، زبان مصر چطور عربی، زبان برزیل پرتغالی و یا زبان انگلستان انگلیسی شد.
تازه اگر هم این بحث به سطح مردم عادی برسد احتمالا آنها این را موضوعی جالب، تاریخی, علمی و حتی تفریحی خواهند شمرد. یک سری فیلم های مستند و یا «انیمیشن» در باره دوران قبل از زبان فعلی درست خواهند کرد. فرهنگ لغات زبان کهن خود را چاپ خواهند کرد و مراکز پژوهش آن زبان ها را دایر خواهند نمود.
راستش فکر نمیکنم در ایران هم این موضوع آن قدر برای توده مردم مهم باشد که مثلا زبان آذربایجان چطور ترکی شد. اما این مسئله از دیر باز تبدیل به نوعی «توپ سیاسی» بین کسانی شده که از نظر اندیشه های قومی و نژادی در جبهه های متقابل افراطی قرار دارند.
این بحث ها در ایران هم زیاد مردم پسند نیستند. اما وقتی در میگیرند بین گروه های تند رو سیاسی در میگیرند. در این باصطلاح «بحث ها» میل واقعی به دانستن تاریخ و پژوهش و تولید فیلم و چاپ فرهنگ لغات و غیره هم مشاهده نمیشود. فقط میخواهند طرف مقابل را بکوبند. یک طرف مدعی میشود که ترکی زبانی است که هنگام حمله و استیلای «مهاجمین صحرا گرد مغول» و «به زور شمشیر» به مردم آذربایجان تحمیل شد و طرف مقابل در مقام دفاع برای اینکه از صفات «مغول» و «مهاجم» و «صحراگرد» خلاصی یابد ادعا میکند که ترک ها اصلا «چهار پنج هزار سال» یعنی خیلی پیش تر از فارسى زبان ها در آذربایجان حضور داشتند!»
این کشاکش تاریخ دارد. تاریخی حدود 100 ساله.
بعضی ها شاید بدانند. در سال 1324 یعنی در بحبوحه ماجرای پیشه وری نمایشنامه ای موسوم به «مهر و میهن: آذربایگانی چطور ترک زبان شد» بقلم «رسام ارژنگی تبریزی» در تهران چاپ شد. در این کتابچه از تاریخ و غیره البته خبری نیست. تمام حرفش این است که مغول ها در زمان حاکمیت غازان خان ایلخانی (اوایل قرن چهاردهم میلادی) زبان بومی و پهلوی – آذری مردم آذربایجان را «به زور شمشیر» به ترکی تبدیل کرده اند! پیام اش هم اینست که ترکی زبان تحمیلی «صحرا نشینان وحشی» است و آذربایجانی ها بهتر است به زبان اصلی خود یعنی پهلوی، آذری باستان یا تاتی و هرچه که میتوان آن را نامید باز گردند.
البته در آن شرایط و جوَ حاکم آن دوره میتوان درک کرد که انگیزه چنین ادبیاتی احتمالا مخالفت با جریان تجزیه طلبی بوده است چنانکه این را پیشتر در کوشش های کسروی و کاظم زاده ایرانشهر هم میتوان دید. شبیه چنین حرکت های افراطی بعد از برقراری جمهوری ترکیه و تا فوت آتاترک را میتوان در ترکیه هم دید که بعد همگی فروکش کردند.
من عکس العمل مردم نسبت به انتشار این کتاب در آن سال ها را نمیدانم. اما اگرهمین امروز هم به هر آذربایجانی ترک زبان بگوئید که زبان مادری او را مغول ها به زور شمشیر به ایرانیان آذربایجان تحمیل کرده اند و باید این زبان «تحمیلی» را برچید و جای آن فارسی دری را جایگزین کرد، آن را توهین و تحقیر حساب میکند.
اما واقعیت چیست؟ واقعیت هر چه هست ابتدا باید آن را جستجو کرد، یافت وقبول کرد چه از آن واقعیت خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید. سپس باید از بدگوئی نسبت به آنچه که در تاریخ اتفاق افتاده دوری جست، به زبان و فرهنگ و دین و مذهب هر کس و هر گروه اجتماعی احترام گذاشت و به این تصورات باطل میدان نداد که میتوان چیزی را که صد ها سال پیش اتفاق افتاده عوض نمود. ونهایتا باید موضوع را از حالت جدل و توهین و تحقیر در آورد. نهایتا اگر هم بخواهیم این موضوع را اصولا به «موضوع بحثی» تبدیل کنیم بهتر است به آن از نظر تاریخی نگاه کنیم، با یک نگرش علمی، پژوهشی، و حتی خوش آیند… با بررسی زبان باستان، تهیه فرهنگ لغات، فیلم و نقشه و غیره. مگر این میراث مشترک همه ایرانی ها نیست؟
اما قبل از همه و مهمتر از همه: واقعیت چیست؟
یکم:
اولا ایلخانیان مغول بودند و ترک نبودند. زبان مغولی در آسیای مرکزی همسایه زبان های ترکی بوده و هنوز هم هست، اما ربط مستقیمی به ترکی ندارد. کوچ قبایل ترک زبان به ایران و آسیای صغیر حوالی سال 1000 میلادی شروع شد. شروع حملات مغول تقریبا 200 سال بعد در سال 1206 (تا 1324) بود. زبان بخشی از مردم ایران مغولی نشده اما ترکی شده چونکه تعداد ترک ها ئی که بخصوص بعد از قرن یازدهم میلادی – یعنی 200 سال قبل از هجوم مغول – به ایران آمدند و کوچشان تا 200-300 سال بعد از مغول هم ادامه داشت به مراتب و بصورت غیر قابل مقا یسه ای بیشتر از مغول ها بود.
روند ترکی شدن زبان مردم آذربایجان بخصوص از زمان سلجوقیان (سال 1040 به بعد) و کوچ و اسکان اقوام اوغوز – ترکمن به خراسان، و از آنجا به سراسر ایران و ترکیه کنونی در قرن یازدهم یعنی تقریبا 200-300سال قبل از غازان خان شروع شد و تا صفویه و حتی بعد از آن ادامه داشت تا ترکی زبان اکثریت مردم آذربایجان شد.
یعنی کوچ و اسکان ترک ها در ایران و ترکیه کنونی 500 سال ادامه داشته و محدود به دوره124 ساله مغول نبوده است.
اقوام ترک زبان دو و حتی سه موج بزرگ کوچ به ایران و ترکیه کنونی داشتند: اولا در زمان سلجوقیان، ثانیا در زمان مغول ها و تیموریان و ثالثا قبل و بعد از تاسیس دودمان صفویان از طریق کوچ قبایل شیعه – علوی ترکمن از آناطولی (ترکیه) شرقی به ایران و در مقابل مهاجرت قبایل کرد سنّی از ایران به ترکیه عثمانی.
علت اصلی که بعضی ها ترک زبان شدن آذربایجان را با حمله و استیلای مغول مربوط میدانند این است که حدود نصف ارتش مغول عبارت از ترک ها (بیشتر اویغور ها و قزاق های امروزه) بودند. در دوره تیمور نیز اغلب سربازان ارتش تیمور و جانشینان او ترک های چغتای (چاغاتای یعنی اوزبک امروزه) بودند. منطقه تمرکز مغول ها و ارتش آنها (از جمله سربازان ترک) و سپس تیموریان و حتی مرکز سیاسی و پایتخت آنها در آذربایجان و تا حدی همدان بوده است.
بخصوص اردوی مغول که بخودی خود جمعیت بزرگی نبود طبق عادت آن سده ها جوانان مناطق فتح شده را اسیر کرده به لشکر خود اضافه میکرد. آنها یا کشته میشدند و یا ناچار بودند با وعده زنده ماندن و حتی غارت و یغما به اردوی مغول بپیوندند. بیشتر ترکانی که به این صورت به ارتش مغول پیوسته اند نه ترک های جنوبی و غربی اوغوز و ترکمن بودند که آذربایجانیان زبان آنها را گرفته اند. نیروهای ترک زبان مغول و تیمور بیشتر ترک های شرقی (قپچاق، اویغور و تا حدی چغتائی) بودند. از این نظر هم این استدلال که لشکر مغول زبان ترکی را در آذربایجان رایج نمود چندان منطقی بنظر نمیرسد.
اسکان ترک زبان ها اعم از قبایل کوچی زمان سلجوقیان و بعد و یا سربازان مغول و یا تیموراساسا در آذربایجان (هم جنوب و هم شمال ارس)، تا حدی همدان، آناطولی (ترکیه کنونی) و شمال عراق امروزی بوده است.
بخشی ازاقوام ترک زبان و بخصوص ترکان اوغوز («غز») نیز تحت فشار حملات مغولها و با فرار از دست آنها رو بسوی ایران و آسیای صغیر گذاشته اند یعنی خود آنها مورد تاخت و تازمغولها بوده اند. بقیه قبایل و یا سربازان ترک که در مناطق مختلف ایران (از جمله کرمان و سیستان، اصفهان، شیراز وخوزستان) پراکنده شده اند یا با مردم محلی و زبان و فرهنگ آنان آمیخته استحاله شده اند و یا به زندگی منفرد و قبیله ای – عشایری خود (مثلا قشقائی ها) ادامه داده اند.
از این جهت این ادعای شعار گونه که «مغول ها به زور شمشیر ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کردند» درست نیست.
ثانیا ما میدانیم که مثلا در زمان شاه اسماعیل صفوی مردم سنی مذهب تبریز و بغداد را کوشش کردند به زورناچار به قبول مذهب شیعه کنند اما هیچ گونه شواهد و روایات معتبر تاریخی در دست نیست که زبان مردم هم به زور شمشیر تغییر یافته باشد. حتی بر عکس، از غزنویان تا صفویان و بعد، همه سلسله ها و حتی خود سلاطین ترک زبان شخصا در ترویج و تشویق زبان و فرهنگ فارسی پیشقدم بوده اند. از این جهت این ادعا که ترکی به زور به مردم آذربایجان تحمیل شده مدلل جلوه نمیکند.
سربازان ترک از شاه اسماعیل سامانی و سلطان محمود غزنوی گرفته تا ایلخانیان در خدمت هر گونه پادشاه از هر قوم و نسب بوده اندو سپس خود در ماوراءالنهر، ایران، آسیای صغیر،عراق؛ سوریه و مصر حاکمیت های خود را بر پا کرده اند.
اما تغییر زبان آذربایجان و آسیای صغیر اساسا نه مربوط به سربازان و ارتش و حملات نظامی بلکه کوچ و اسکان مردم عادی یعنی قبایل ترک زبان و در عین حال منسوبین ترک تبار لشکر های مغول و تیمور بوده است که با مردم بومی جوش خورده به علت کثرت تعداد، زبان این مناطق را تغییر داده اند و گرنه از زمان سلجوقیان تا قاجاریان، نزدیک به 700-800 سال، اکثریت قریب به اتفاق حکام و سلسله های ایران ترک تبار و ترک زبان بوده اند اما زبان مثلا اصفهان و یا تهران و مشهد و هرات عوض نشده. بر عکس، هویت ایرانی و زبان و فرهنگ فارسی از خود فردوسی گرفته تا بعد پیوسته به دست و با کمک و تشویق حکام و پادشاهان ترک زبان تحکیم و تقویت یافته است.
دوم:
کوچ های اقوام غالبا درد آورند و باعث تغییرات بنیادی جوامع میشوند. کوچ اقوام در اروپا چند قرن قبل از کوچ ترک های آسیای مرکزی شروع شده بود اما شباهت های بسیاری بین این دو از نظر تغییرات در ساختار ملی، قومی و زبانی کشور هائی مثل بریتانیا ، آلمان و فرانسه از طرفی و ایران و بیزانس (ترکیه کنونی) از طرف دیگر وجود دارد (به این مقاله نگاه کنید).
اسکان قبایل ترک هم – البته در مقیاسی بمراتب کمتر از مغول ها – با قتل و غارت و خرابی همراه بود. مثلا از مقاله ژان اوبن («گزارش ابن بزاز در باره ترک شدن آذربایجان»1989) که مبتنی بر «صفوه الصفا»ی ابن بزاز (حدود 1350 میلادی) و بعضی آثار دیگر نوشته شده به روشنی بر میاید که قبایل ترک زبان و سربازان لشکر ایلخانان نیز مشغول تاراج و ضبط اموال و زمین مردم بومی بوده اند.
اوبن از نظر جغرافیائی بر مثلث اردبیل – میانه – سلطانیه تاکید میکند. دو نکته مهمی که از مقاله اوبن (و فی الواقع از بررسی «صفه الصفا») بر میاید این ها هستند: یکم: در آن زمان یعنی حدود 1350 میلادی یعنی 660 سال پیش هنوز زبان مردم آذربایجان ترکی نشده بود اما تاثیر روزافزون واژگان و تعابیر ترکی و مغولی بر زبان مردم بومی بارز است . دوم: منسوبین لشکر ایلخانان (چه مغول و چه ترک) بعنوان نیروی نظامی حاکم مشغول تاراج دهات و شهر ها و استملاک اراضی و در عین حال تا حدی سکنی گزیدن در این منطقه بوده اند.
برای درک بهتر این روند ها بد نیست یادآوری شود که مشابه این حوادث کمی قبل از این کوچ ها در زمان کوچ قبایل اوروپائی مانند ژرمن ها، لانگوبارد ها، آنگل ها و ساکسون ها اتفاق افتاده بود، مانند آنگل ها و ساکسون ها که ازقرون پنجم و ششم میلادی از آلمان و دانمارک و هلند امروزی به جزایر بریتانیای کنونی کوچ کرده و به بریتون ها کمک کردند تا پیکت ها و اسکوتی ها را مجبور به عقب نشینی به اسکاتلند و ایرلند کنونی کنند ولی با این ترتیب آنگل ها و ساکسون ها مُهر قومیت و زبان خود را بر بریتون ها و ملت کنونی «انگلیس» هم زدند.
اما برخلاف مغول ها، ترک ها آمده بودند تا بمانند، و ماندند و بخاطر همین هم با وجود تاراج و قتل و غارت و استملاک ها، آنها در نهایت با مردم محلی درآمیختند و در اکثر موارد با قبول زبان و فرهنگ مردم بومى به بخش لاینفک همین مردم تبدیل شدند. آنها در خوزستان و فارس و یا کرمان زبان و فرهنگ محلی مردم را در مقیاس وسیع پذیرفته با آنها «یکی شدند»، در آذربایجان و خراسان هم با مردم محلی درآمیختند و با آنها «یکی شدند» اما بخاطر کثرت تعداد، زبان آذربایجان و بخشی از خراسان کنونی را عوض کردند.
آنها حکومت های ایران را تشکیل دادند ، ایران معاصر بعد از اسلام را بنیان نهادند و از آن حراست کردند وحکومت هایشان از غزنویان و سلجوقیان تا صفویه و قاجار نه تنها از همان 100-200 سال اولش «ایرانی شد» بلکه همان «ایران»ی شد که امروز همه از آن نام میبریم، همان «ایران» که از طغرل بیگ سلجوقی تا ناصرالدین شاه قاجار بنامش سکه میزدند، همان «ایران»ی که در مقابل عثمانی و اوزبک ها و بعد انگلیس و روس ایستاد. این همان کشور و ملت آمیخته و جدید و معاصر «ایران» با تمام رنگارنگی قومی و مذهبی و زبانی و ملی اش بود و هست.
سوم:
بعد از این آمیزش نژادی و قومی و زبانی و فرهنگی و تاریخی و ملی هزار ساله، همه اجزاء این آمیزش ، همه اقوام و مذاهب و زبان ها و فرهنگ ها، همه لباس ها و غذا ها و عادات قومی و محلی «مال» همین کشور، همین ملت شد. هیچکدام از نظرکلیت این کشور و ملت بیگانه و غریبه نیست. هیچکدام غیر خودی نیست. همه خودی و «مال ما» هستند. اما یکی اش فارسی زبان است، دیگری اش ترکی زبان و کردی زبان. یکی اش مسلمان شیعه است و دیگری اش مسلمان سنی و سومی اش اصلا مسلمان نیست.
زبان آذربایجان پانصد تا هزار سال قبل عوض شده. زبان عراق و سوریه و ترکیه هم در 1000-1400 سال گذشته عوض شده. زبان ایالات متحده و تمام قاره آمریکا و استرالیا هم عوض شده، آن هم نه هزار سال پیش بلکه بمراتب مدت کوتاه تری قبل. زبان ایران کنونی هم سه یا چهارهزار سال پیش فارسی نبود. میگویند آریائی ها (ویا هر چه که اجداد چند هزار سال پیش ایرانیان کنونی را بشود نامید) چند هزار سال پیش از قفقاز و آسیای مرکزی به جنوب آمده و گروهی در جلگه ایران کنونی و عده دیگری در شبه قاره هند مسکون شده اند. احتمالا آنها هم چندان با صلح و صفا در جلگه ایران جایگزین نشده اند.
حالا مردم آذربایجان برگردند و بعد از 500 سال و یا بیشتر زبان باستانی پهلوی یا تاتی را زبان مادری خود کنند؟
ویا انگلیسی ها خود را از تاثیر 1500 ساله آنگلو ساکسون ها خلاص کنند، یا مصری ها به زبان مصری باستان و قبطی و یونانی برگردند و یا آمریکائی ها برگردند و زبان سرخ پوستان را صحبت کنند؟
زبان مصریان چطور عربی شد و یا زبان آمریکائیان چطور انگلیسی و یا اسپانیولی شد؟ البته از نظر تاریخی دانستن اینها جالب است. اما نیت بعضی ها از طرح تحریک آمیز این سوال کشف و درک تاریخ نیست، ایجاد خصومت و نزاع بین اقوام یک ملت و مملکت است.
در مقابل اتهامات و توهین و تحقیر نسبت به زبان و فرهنگ ترکی آذربایجان، عکس العمل قوم گرایان ترک آذربایجانی هم روشن و قابل پیش بینی است. آنها هم با خشم و خروش بی اساس و کودکانه ای نسبت به این قبیل «ادبیات توهین» و براى خلاصی از اتهامات «زور شمشیر» و «حمله مغول» بطور خنده داری ادعا میکنند که مردم این سرزمین همیشه و 4-5 هزار سال است که ترک زبان بوده اند (!) آنها هم ایران را با همه زبان و فرهنگ و تاریخش انکار و رد میکنند و خواهان جدائی ازخانه و کاشانه ای میشوند که اجداد مشترکشان هزار سال برای بنایش کار کرده اند.
تاریخ چیز دیگری است، این قبیل نتیجه گیری های سیاسی که ناشی از نادانی و گاه غرض است چیز دیگری است.
در اروپا و آمریکای لاتین و حتی مصر گفتیم مردم چگونه به دگرگشت زبان های باستانی خود مینگرند. در ایران هم بنظر نمیرسد که اندیشه ها و گروه های افراطی نژاد پرست آریائی و یا قومگرای ترک نمایانگر اولویت های روشنفکری، ذهنی و سیاسی ملت و یا دولت ایران باشد. اما بهر حال این قبیل هیاهو ها نه فقط آب را گل آلود میکنند بلکه این توان فی القوه را بخصوص در شرایط منطقه ای مانند خاورمیانه دارند که «سر موعد» به صلح و همزیستی مردم لطمه ای جدی بزنند.
عباس جوادی