معتادان در شفق عقده‌ای می شوند!

«53 نفر از معتادانی که به شفق آورده شدند اسهال خونی گرفتند و مردند»، «انترن به بچه‌ها می‌گفت اگر برایم برقصید داروی سرماخوردگی می‌گیرید»، «پایم را از خط زرد آن‌طرف‌تر گذاشتم و تا سرحد مرگ با لوله سبز کتک خوردم» و... اینها همه روایت‌های معتادانی است که تجربه رفتن به اردوگاه ترک اعتیاد اجباری «شفق» را از سر گذرانده‌اند. روبه‌رویم می‌نشینند و می‌گویند و می‌گویند.

 شاید برای ساعت‌ها حرف دارند؛ روایت‌های تکان‌دهنده‌ای از شفق، از نگاه و سیستمی که معتاد را شهروند نمی‌داند یا حتی انسان؛ روایت‌هایی آنقدر تکان‌دهنده که گاه مجبورت می‌کند مصاحبه را قطع کنی و بروی قدم بزنی یا چند نفس عمیق بکشی.

 اردوگاه اجباری درمان اعتیاد «شفق» یا به قول مسوولان «کمپ شفق» اردوگاهی است که بر اساس اصلاحیه قانون درمان اعتیاد مصوب مجمع‌تشخیص‌مصلحت‌نظام در سال 89 برای درمان معتادان متجاهر یعنی معتادانی که از ظاهرشان می‌توان پی به اعتیادشان برد ایجاد شد. قرار بود این اردوگاه زیرنظر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر ایجاد شود و وزارت بهداشت، ستاد مبارزه با موادمخدر، شهرداری تهران و... در ایجاد و تجهیز و ساماندهی معتادان در این مراکز مشارکت داشته باشند اما هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نیفتاد و در عمل شفق به جایی برای نگهداری معتادان برای مدتی کوتاه بدون رعایت کمترین حقوق انسانی‌شان بدل شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو‌های ما با معتادانی است که از «شفق» بازگشته‌اند با روایت‌هایی از مرگ، گرسنگی، ضرب‌وشتم و...



سیدمحمد 33‌ساله است. با موهای جوگندمی، صورتی بسیار لاغر و استخوان‌های بیرون زده. می‌گوید: «10سال مصرف موادمخدر را داشتم. دوسال است که با مصرف متادون پیشگیری می‌کنم. من با اینکه کارت «متادون» داشتم، توسط گشت شهرداری من را گرفتند. حتی از ما تست گرفته نشد درحالی که قرار بود تست گرفته شود و تحویل «شفق» شدم.»

‌چه زمانی شما را گرفتند؟

دوماه پیش، 47 روز آنجا بودم. در میدان شوش داشتم می‌آمدم به همین مرکز گذری درمان اعتیاد که پناهگاه ماست. نیروی انتظامی من را دستگیر کرد، کارت «متادون» خود را نشان دادم، مامور گفت بیا برویم آزادت می‌کنیم، مشکلی ندارد. گفتم تست بگیرید من مشکلی ندارم، اما شب تا صبح ما را نگه داشتند و بعد ما را به شفق بردند. من حتی گفتم پول کیت تست اعتیاد را از جیب خودم می‌دهم تا از ما تست بگیرند و اگر موردی نداشتیم ما را آزاد کنند، اما این کار را نکردند. من به کمپ رفتم، وقتی برگشتم وزنم چندین‌کیلو اضافه شده بود یا حتی وقتی مواد را مصرف می‌کردم وزنم و ظاهرم خیلی بهتر از زمانی بود که از شفق آزاد شدم. من هر سری که ترک می‌کردم سیستم بدنی‌ام برمی‌گشت وزن و ظاهرم درست می‌شد، اما الان این ظاهر آدمی است که تازه از شفق آزاد شده است. بچه‌ها تعجب می‌کنند به من می‌گویند مصرفت را خیلی بالا بردی؟ من می‌گویم من تازه از «شفق» آمده‌ام دیگر خودتان متوجه شوید چه وضعیت غذایی افتضاحی در آنجا حاکم بود.

‌تعدادتان در «شفق» چقدر بود؟ آیا کف‌خواب هم داشتید؟

سه، چهار روز در هفته، هر اتاق 20، 30 نفر کف‌خواب داشت. در هفته تنها دوروز بچه‌ها روی تخت می‌خوابیدند.

‌«شفق» سوله است؟

یک سوله یک‌تیکه است با 14 اتاق روبه‌روی هم. هر اتاق 50 تخت دارد. کف هر اتاق هم 20، 30 نفر کف‌خواب هستند. هر سه‌نفر دوتا پتو، یکی زیر و یکی رو با وجود سرمای آنجا.

‌وسایل گرمایشی ندارد؟

نه سیستم گرمایشی ندارد، اصلا موتورخانه کار نمی‌کند. من بیرون که آمدم 20، 30هزارتومان هزینه دوا و دکترم شد. بابت سرماخوردگی و آب سرد. اعتراض که می‌کردیم به ما می‌گفتند همینی که هست.

‌یعنی برای استحمام آب گرم نداشتید؟

نه نداشتیم می‌گفتند همینی که هست با آب سرد.

‌آنجا فقط سه وعده غذایی می‌دادند؟ میان‌وعده یا میوه چطور؟

نه اصلا میوه را که باید در خواب می‌دیدیم. تازه بعضی مواقع نان همراه غذا را قطع می‌کردند می‌گفتند نیامده، بعضی مواقع صبحانه چایی تلخ بود و می‌گفتند قند و شکر نیست. وضعیت نظافت هم افتضاح بود. اصلا چیزی به‌نام مایع دستشویی، تاید و شامپو نداشتیم. یادمان رفته بود.
‌آنجا آیا مورد ضرب‌وشتم و تنبیه بدنی هم قرار می‌گرفتید؟
بله.
‌چرا شما را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند؟

این کار را می‌کردند که وحشت ایجاد کنند.پیرمردی برای رفتن به دستشویی مشکل داشت، نمی‌توانست خودش را نگه دارد، سه‌بار تکرار کرد و به‌همین خاطر پیرمرد 70ساله را به‌شدت کتک زدند.
‌وضعیت استحمام و استفاده از سرویس بهداشتی چطور بود؟ آیا تعداد حمام و سرویس بهداشتی کافی بود؟

استحمام و استفاده از سرویس بهداشتی آنجا ساعت داشت؛ مثلا پشت بلندگو اعلام می‌کردند برای 20دقیقه تردد باز است. برای 800نفر پنج تا سرویس بهداشتی و اگر تردد طول می‌کشید با لوله سبز کتک می‌زدند، هرکسی که جا می‌ماند را کتک می‌زدند.

‌چندبار در روز زنگ سرویس بهداشتی را می‌زدند؟

سه‌بار؛ یک‌بار قبل از صبحانه، قبل از ناهار و بعد از شام.

‌آنجا چه تعداد نیرو مستقر بود؟ نیروی انتظامی یا... ؟

آنجا نیروی انتظامی نیست، دست‌اندرکاران خودشان بودند. بعضی‌هایشان خودشان مصرف می‌کردند. خود من دیدم آقای «آ» که مسوول آنجا بود مصرف می‌کرد. من انفرادی بودم، پایپ خودش را نشان داد و چنین آزاری را در دوره ترک به ما می‌دادند.


‌به چه دلیلی شما را به انفرادی بردند؟

برای همون تنبیهی که شده بودم.

‌بازرس‌هایی که می‌آمدند از کدام ارگان‌ها بودند؟

از قوه‌قضاییه و وزارت بهداشت اما بچه‌ها را می‌ترساندند تا حرفی نزنند.

‌آیا آنجا مددکار و پزشک مستقر بود؟

مددکار آقای... بود، که الان چندین‌سال است آنجا مستقر است و پولش را از پیمانکار می‌گرفت و هیچ کاری نمی‌کرد.

‌یعنی خدمات مددکاری به شما ارایه نمی‌شد؟

اصلا، به‌هیچ‌عنوان، من زندان رفتم و تجربه خدمات مددکاری را دارم، اما آنجا چیزی به‌نام مددکاری وجود نداشت.

‌معتادانی که آنجا بودند خانواده‌هایشان در جریان قرار می‌گرفتند؟ ملاقاتی داشتند؟

مسوولان آنجا می‌آمدند و شماره‌ها را جمع‌آوری می‌کردند و می‌گفتند تماس می‌گیریم، اما این کار را نکردند.

‌آنهایی که «اچ‌آی‌وی» مثبت بودند یا هپاتیت‌دار شدند آیا خدمات درمانی دریافت می‌کردند؟


اصلا توجهی نمی‌شد. مثلا کسی بود که مدارک پزشکی داشت و زیرنظر دانشگاه علوم پزشکی بود و دارو می‌گرفت؛ «اچ‌آی‌وی» مثبت و هپاتیتی بود. وقتی گفت مدارکش را پاره کردند. اهمیتی نمی‌دادند.

‌اسهال خونی چطور؟ آیا در مدتی که آنجا بودی کسی مبتلا شده بود؟

آن سالی که اسهال خونی شایع شد، من شفق بودم. 48نفر مردند. اول پنج‌نفر در «شفق» مردند و بعد مابقی را به کمرد انتقال دادند و آنجا مردند. زمان طرح اجلاس سران بود که همه را می‌گرفتند.

‌پس زمان طرح اجلاس هم جمع‌آوری شدی؟

بله.


‌آن‌موقع ظرفیت‌ها چطور بود؟

افتضاح بود، آمار کل تخت «شفق» 450نفر است. هزارو300نفر آمارمان در آن زمان بود یعنی داخل راهرو و دستشویی هم معتادان می‌خوابیدند. هر اتاقی 60 نفر کف‌خواب داشت و همین باعث شد این بیماری شایع شود و یک‌نفر که اسهال خونی داشت باعث شد 53 نفر بمیرند.

‌چرا آنها را به کمرد انتقال دادند؟

چون بازرس می‌آمد و می‌خواستند سروته قضیه را هم بیاورند.

‌تعداد فوت‌شدگان در «شفق» چطور بود؟ آیا زمانی که شفق بودی کسی فوت شد جز ماجرای اسهال خونی؟

بله پیرمردی بود که به‌خاطر آب سرد حمام و اینها، بیمار شد و اهمیتی ندادند و فوت شد و یکی هم بود که سیستم گوارشش مشکل داشت.

‌اینهایی که فوت می‌کنند جنازه‌شان را تحویل خانواده می‌دهند؟

خیر، در ابتدا می‌فرستند پزشکی‌قانونی و برگه فوت صادر می‌کنند. علت فوت را نرسیدن موادمخدر عنوان می‌کنند، در حالی که اصلا ربطی ندارد، چون معتاد پس از سه، چهارروز پاک می‌شود و بعد از 37روز دلیلی ندارد به‌خاطر نرسیدن مواد مخدر بمیرد.

مسوول مرکز گذری می‌گوید ماموران چشم سیروس را ترکانده‌اند. «شفق» هم رفته است. سیروس وارد می‌شود با چشمی به رنگ خون، اطراف چشمش کبود و ورم کرده و زخم است. هول می‌کنم به‌محض دیدنش.

‌می‌پرسم چشمت چه شده است؟
ماموران زدند.


‌‌برای اینکه می‌خواستند به شفق بروی؟
آره، اجباری است دیگر. می‌گیرند و می‌برند و نگه می‌دارند. ما معتادان مریضیم، عوض اینکه از ما حمایت کنند با ما بدرفتاری می‌کنند.


‌پس چرا نرفتی و اینجایی؟
من را از هشت صبح بردند تا هشت شب. بدون نان و آب و غذا... بعد من را رها کردند، نمی‌دانم چرا. پیرمرد صدایش در نمی‌آید. نگاهم را از زخم هول‌انگیز چشم‌اش می‌دزدم. می‌گوید: همه معتادان را در شفق عقده‌ای کردند.

‌چندبار شفق رفتی؟

دو، سه‌بار.


‌آخرین باری که رفتی کی بود؟

پارسال بود.


‌چه موقع؟

22شهریور. یک‌بار خودم را از ماشین پرت کردم تا به آنجا نروم.

‌آقا سیروس! درباره شفق تعریف می‌کنید؟

شفق جای خوبی است؛ اگر تعداد جمعیتش کم باشد. ظرفیتش 600 نفر است؛ اگر 600 نفر باشیم خوب است اما هزارو800نفر بودیم. شفق در مقابل این تعداد خیلی ضعیف است. نه غذای خوبی می‌دهند و رفتارشان هم با بچه‌ها خوب نیست.


‌‌برای چی؟
چون پا رو خطی می‌کردند.


‌پا رو خطی یعنی اشتباه؟

آره.


‌پا رو خطی‌هایتان چی بود؟

مثلا می‌گفتند چرا صدایت کردم، نگاه نکردی. بعد قسم می‌خوردیم می‌گفتیم نشنیدم، ببخشید. اما کتک می‌زدند.

شهروز را صدا می‌زنند. شبیه معتادها نیست. چهره سرحالی دارد و درشت‌اندام است و سیه‌چرده با ته‌ریش و جای چندزخم بر صورتش. کاپشن چریکی به تن دارد. می‌نشیند روی صندلی و شروع می‌کند: «من دو دفعه «شفق» رفتم. 30 اردیبهشت یک‌بار من را گرفتند تا اواسط خرداد و فردای عیدفطر گرفتند و اول برج هشت آزاد شدم.»

‌کجا گرفتند؟
تو خیابان «شوش» می‌آمدم «دی‌ای سی»، در حال راه‌رفتن با دست‌خالی بدون مواد. دومدل دستگیر می‌کنند، یک مدل زیر نظر «ناجا»ست و یک مدل زیرنظر شهرداری است. به دسته اول می‌گویند انفرادی ناجا، چون تک‌تک می‌گیرند و مدل دوم را طرحی شهرداری می‌گویند.

‌درباره وضعیت شفق تعریف می‌کنید؟

آنجا وقتی وارد می‌شوی دکتر «ح نامی» است که او امضا می‌کند باید وارد شوید یا خیر. آقایی هست معروف به رضا موتوری. او گوشی و پول می‌گیرد و خیلی راحت جواب آزمایش اعتیاد را منفی می‌کند.

وقتی مثبت می‌آوری و می‌روید داخل سالنی که تقریبا 200، 300متر است. دو سری که من را گرفتند یکسری 400 نفر بودیم که می‌گفتند طرح توفان یک، یکسری هم 600 نفر بودیم که می‌گفتند طرح توفان 2. همه را می‌ریزند داخل آن سالن. آن سالن دو دستشویی بیشتر ندارد. آب شیرین که به هیچ عنوان وجود ندارد. با دبه 20لیتری آب می‌آورند، با دست باید آب بخوری. 500، 600نفر در آن حالت خماری و درد و ترک فیزیکی، نه آبی هست برای دوش گرفتن و نه آبی برای خوردن. عین گوسفند 600نفر را می‌فرستند وسط و لوله سبز دست گرفته‌اند و کتک می‌زنند. یکسری ستون وسط سالن است که می‌گویند ستون سخنگو اگر صدایت در بیاید به ستون بسته می‌شوی و اگر درگیر شوی کتک بدی می‌خوری. اگر بگویی که به خانواده‌ام اطلاع بدهید، می‌گویند من زنگ می‌زنم اما باید به خانواده‌ات بگویی که یک شارژ 10هزارتومانی بفرستند.

اگر نفرستی دمارت را درمی‌آورند. درباره بچه‌های شهرستان هم به خانواده‌شان می‌گویند به این حساب پول بریزید و ما هوای بچه‌تان را داریم. وقتی طرح فیزیکی تمام شد و خماری را پس دادیم، وارد سالن اصلی شدیم. 15تا دوش حمام است با جمعیت 60نفری هر اتاق. زن و بچه‌دار، پیروجوان فرقی نمی‌کند، همه لخت مادرزاد باید بروند زیر دوش. سه دقیقه مهلت حمام است اما خبری از صابون و شامپو و اینها هم نیست. به هیچ عنوان هم آب گرم نمی‌بینی. تابستان و زمستان آب سرد است. هفته‌ای یک‌بار سهمیه حمام داریم، آن هم همان سه دقیقه است. شپش غوغا می‌کند؛ از سروکول مردم بالا می‌رود.

مریضی بیداد می‌کند و با هر عنوانی هم که مریض شوید دکتر می‌روید یک قرص سفیدرنگ می‌دهند. برایشان فرقی ندارد. معتادان خیلی راحت می‌میرند جلوی چشم همه. من دوباری که آنجا بودم شاهد مرگ پنج، شش‌نفر بودم.

‌به چه خاطر؟
وقتی شما اعتیاد‌داری بدنت ضعیف است و وضعیت غذایی هم که نزدیک صفر است. صبح یک تکه نان و لواش یک نخود پنیر می‌دهند. ظهر اینقدر برنج است (کف دستش را نشان می‌دهد). خدا سرشاهده من کسی را آنجا دیدم که مقوا خرد کرد داخل سوپش که ته دلش را بگیرد. شب هم اندازه ظرف بستنی کوچک سوپ جو می‌دهند و هر شب هم شام سوپ جو است. بدن معتاد ضعیف است و بیشتر گرسنگی عذاب می‌دهد و آب شیرین هم نیست. روزی یک 20 لیتری آب شیرین می‌آورند و از امروز تا فردا آب نیست. وقتی آب شیرین نیست آب شور می‌خورند و خیلی معذرت می‌خواهم اسهال خونی می‌گیرند و بدن ضعیف است و کسی به داد اینها نمی‌رسد و جان می‌دهند.

‌آنجا پزشک دارد؟
نه، دوتا انترن شیفتی هستند. وقتی مریض می‌شوید 10 تا 20نفر را با هم می‌برند. خداشاهده من به چشم خودم دیدم انترن شربت گلو را داخل نوشابه خانواده قاطی می‌کرد و می‌گفت هرکی برقصد شربت می‌دهم بخورد. بچه‌ها را به رقص واداشت تا تفریح کند. می‌گفت می‌رقصی یا نه؟ بعد بیمار می‌گفت من نمی‌توانم برقصم، مریضم. انترن می‌گفت شربت نمی‌دهم، برو نفر بعد. وقتی هم اعتراض می‌کردیم، می‌گفتند اینجا اردوگاه ترک اجباری است. اما جای دیگر که راجع به «شفق» صحبت می‌شود، می‌گویند نگویید اردوگاه اجباری، بگویید کمپ شفق.

یک‌روز آقایی را کتک زدند، گفت خدایا چرا به داد ما نمی‌رسی. مسوول آنجا آمد، و گفت ببین شفق خدا ندارد. اصطلاحشان معروف است؛ می‌گفتند آسمان شفق خدا ندارد که شما خدا را صدا می‌کنید. هیچ‌کس به داد ما نمی‌رسید. من خودم دو دفعه رفتم و عین دو دفعه تا بیرون آمدم مصرف کردم چون برایم عقده و کینه شده بود زیرا با میل خودم نرفتم و زوری رفتم با آن بلاهایی که آنجا سر ما آوردند. از در که بیرون آمدم، بیرون، کشیدم.. بدترین کارها را از معتادان می‌کشیدند؛ از بنایی و نقاشی برای یک نخ سیگار. چون آنجا سهمیه هر نفر یک نخ سیگار بیشتر نیست. آنجا قانونش سه‌ماه و یک‌روز است؛ پول سه ماه و یک روزش را می‌گیرند و بعد ما را زودتر آزاد می‌کردند. یک روز هم بازرسی آمده بود و به کیفیت غذا معترض بود. در جواب گفتند بودجه نداریم، بازرس گفت برای 400نفر برای سه ماه و یک‌روز شهرداری 900میلیون بودجه داده است. چطور این غذا را می‌دهید.

مسلم پیرمرد است، با چشمانی روشن. شوخ است و پرحرارت حرف می‌زند. می‌گوید: در گرمخانه دستگیر شده است.

‌ می‌گویم درباره وضعیت شفق توضیح دهید؟

می‌گوید: «آنجا از لحاظ آمار و غذا افتضاح است. معتادان از زور گرسنگی زدوبند می‌کردن، سیگار می‌دادند و وعده غذایی هم را می‌گرفتند. ظهر برنج می‌دهند که سیر نمی‌کند و واقعا باید گشنگی کشید. هیچ‌گونه امکاناتی ندارد. امکانات را نمی‌دانم شهرداری باید بدهد یا جای دیگری. آنجا ظرفیتش 600تا تخت است اما بالای هزارو800نفر آنجا ساکن بودیم. شپش بیداد می‌کرد و حمام خوب نداشت. خود من را یک مدت بردند «شفق»، بعد برای طرح پیرمردها بردند کمرد که بهتر بود. پیرمردها را می‌بردند کمپ علی صابر که بعد از مدتی هم رها می‌کردند. در «شفق» احترام نمی‌گذارند مثلا خود من آمدم این‌طرف خط زرد و در حد مرگ کتک خوردم.


‌ خط زرد یعنی چه؟
فرض کن اینجا راهرو است، خط زرد می‌کشیدند وسطش و ما حق نداشتیم آن‌طرفش راه برویم اگر می‌رفتیم کتکمان می‌زدند.


‌ برای چی؟
برای چی ندارد قانونش است.


‌ چند روز شفق بودی؟
دوره من 28روزه بود که 21روزش را شفق بودم و بعد من را برای طرح پیرمردها بردند کمپ علی صابر که فردایش به دستور سردار روزبهانی آزادم کردند.


‌ راجع به «شفق» بیشتر صحبت می‌کنی؟
«شفق» را درکل بگویم ببندی بهتر است.


‌ در مدتی که آنجا بودی شاهد مرگ کسی هم بودی؟
چرا یک‌نفر بود که سکته کرد. یک پیرمردی هم بود که ماند زیرپا، یکدفعه در را باز می‌کردند- آقایان خیلی معذرت می‌خواهم- همه بروند دستشویی همه فرار می‌کردند و روی هم می‌افتادند، دمپایی هم نبود هیچ‌چی نبود که پیرمرد ماند زیر دست‌وپا.


***


معاون ستاد مبارزه با موادمخدر: قبول داریم «شفق» استاندارد نیست



فارس: معاون ستاد مبارزه با موادمخدر گفت: مرکز «شفق» در تهران نیز باید فقط مرکز غربالگری می‌شد اما اکنون مرکز نگهداری شده است. اینکه چرا ما در تهران این مشکلات را داریم به‌دلیل پیچیدگی ماهیت خود استان است. ما امسال سه‌میلیاردتومان هزینه کردیم، این بیانگر آن است که استان ویژه‌ای داریم.

او با اشاره به ناتوانی شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر در انجام مهم‌ترین وظیفه قانونی خود یعنی ایجاد هماهنگی بین دستگاه‌ها گفت: انتظار ما از استاندار تهران این است که بر عملکرد دستگاه‌ها نظارت و آیین‌نامه ماده16 را اجرایی کند. این اتفاق در سایر استان‌ها در حال انجام است اما هجمه اعتیاد در تهران باعث بروز مشکلاتی می‌شود در حالی که با کمی مداخله جدی می‌توانیم این بحران‌ها را حل کنیم.

وی اذعان کرد: شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر تهران نتوانسته از ظرفیت قانونی برای سرخط‌کردن دستگاه‌ها استفاده کند اما علت دیگر موضع انفعالی دانشگاه‌های علوم‌پزشکی استان تهران است.

دین‌پرست گفت: من از دانشگاه‌های علوم‌پزشکی ایران، تهران و شهیدبهشتی گلایه‌مند هستم که چرا به وظایف قانونی خود عمل نمی‌کنند اما زمانی که از آنها علت را جویا می‌شویم می‌گویند نامه‌نگاری‌های زیادی کرده‌اند و باید مرکز شفق بسته شود.

 انتظار من از دانشگاه‌ها این نیست بلکه باید طبق مفاد آیین‌نامه ابلاغی ستاد هرگونه اقدام خارج از چارچوب را به‌منزله مداخله غیرمجاز در امور پزشکی بدانند و نسبت به هرکسی که به این قانون تخطی می‌کند اعلام جرم کنند. این آقایان به مراکز ماده16 نیامدند و این اتفاق افتاد.

وی گفت: بخشی از مواردی را که گفته‌اند قبول داریم اما بارها با مسوولان دانشگاه علوم‌پزشکی و معاونان درمان وزارت بهداشت جلسه داشتیم و حتی در حضور وزیر کشور و استاندار اعلام کرده‌ایم که حاضریم همه هزینه‌های مورد نیاز برای استانداردکردن مرکز «شفق» را بدهیم اما آنقدر رفتارهای کودکانه در سطح این مسوولان وجود دارد چه در شورا و چه در دانشگاه‌ها که حاضر نیستند از این فرصت طلایی استفاده کنند و آنها فقط از دور نشسته و می‌گویند این مرکز استاندارد نیست.

معاون ستاد مبارزه با موادمخدر ادامه داد: ما هم قبول داریم که این مرکز ایراداتی دارد اما به‌عنوان ستاد آمادگی تخصیص اعتبار را داده‌ایم چرا این حرف‌ها را می‌زنند آیا شفق واقعا قابلیت استانداردسازی را ندارد، اگر ندارد اعلام کنند تا آن را ببندیم. بنابراین ناتوانی شورای هماهنگی و سکوت غیرمسوولانه دانشگاه‌های علوم‌پزشکی در تهران نتیجه‌اش وضعیت اکنون شفق شد.

وی افزود: نگهداری معتادان را تحت هر شرایطی انجام می‌دهم اما همه اینها برخلاف قانون و سیاست‌های موردنظر ستاد است. همیشه نگرانی ما این بوده که وجه انتظامی بر درمان پیشی بگیرد اما در تهران این اتفاق افتاد و در این آشفته‌بازار، دانشگاه‌های علوم‌پزشکی وارد عمل نشدند و اوضاع را اصلاح نکردند.

معاون درمان ستاد مبارزه با موادمخدر در ادامه تاکید کرد: دلیل دیگر مشکلات «شفق» ناهماهنگی در شهرداری است. متاسفانه شهرداری تهران کم‌کم نقش کمرنگ خود را در حوزه اعتیاد بیرنگ‌ کرده است. ما در حال حاضر ماهانه 400‌میلیون‌تومان فقط هزینه نگهداری معتادان در تهران را می‌دهیم.

+63
رأی دهید
-2

paksan - آمریکا - آمریکا
غلط کردی کثافت این چیزی که به اینها می دید ماهی 10 میلیون هم هزینه نمی کنید و مثل روز روشنه که دارید دزدی می کنید و باید یکی پیدا بشه دزدی شماها رو بگیره .. خاک برسر خامنه ای دیکتاتور .معاویه زمان را بشناسیم . دم از اسلام و دین می زنند و برای همه دنیا شعار و سخنرانی می کنند که انسانیت اینه و صلح و دوستی اینه ولی در عمل چه بلایی سر مردم می یارن . خامنه ای بی دین وقتی پاش برسه میلیارد میلیارد پای عربهای لبنانی خرج میکنه و خانه و درمانگاه و راه و .. می سازه براشون که مبادا احساس ناراحتی کنند ولی حاضر نیستند یک وعده غذای مناسب به این ملت معتاد ایرانی بدهند هرسال دم عید دست میکنه تو جیبش علی گدا می گذاره جیب دیگه اش بعد سه روز روزی سه بار سرتیتر خبرش کمک دیکتاتور بی دین هستش . لیست مراکز دینی و مذهبی که از بودجه عمومی کشور بودجه میلیاردی میگیرن که یکیش مال تمساح یزدی و روانخواه حروم خور هستش رو نگاه کنید ببینید این پولا رو به دوتا مرکز تحقیقات پزشکی یا صنعتی داده بودند الان کشور کلی پیشرفت کرده بود ولی این مفت خورها هیچ کار نمی کنند و میلیاردی از جیب مردم می دزدند
جمعه 6 دي 1392 - 23:03
مهم - بروكسل - بلزيك
آدم اینقدر بیشرف و پست باشه که این بدبختارو اذیت کنه واقعا اعصاب آدم داغون می‌شه آخه بیشرف اون بدبخت خودش داغون است زورت به مریض رسیده بابا اینجا دمشون گرم الکلی رو تو زمستون جای گرم غذا تخت خواب میدن پلیس هم حمایت می‌کنه و مردم اینجا بعضی‌وقتا چیزی غذایئ یا پول یا حتا یه ساندویچ میدن و هیچ آزاری هم نمی‌‌رسونند بهشون بمیرید همتون با این فرهنگ
شنبه 7 دي 1392 - 00:18
perser68 - فلوریدا - امریکا
سگهای ولگرد غربی ارزش و احترام بیشتری دارند از این انسانهای بیگناه!!!هیچ انسانی‌ معتاد و مجرم به دنیا نمیاد!باید دنبال علت گشت! حالم از این خبر بد شد وقتی‌ خوندم!قبل از اون طاعون۵۷ ما چنین مملکتی نداشتیم!وقتی‌ مذهب و خرافه وارد اطاق خواب ما شد،وارد خصوصی‌ترین لحظه‌های زندگی‌ آدمها شد چیزی بهتر از این نخواهیم داشت!
شنبه 7 دي 1392 - 01:46
دوستدار - استهکلم - سوئد
اشتباه نکنید اردوگاه شفق برای این ساخته نشده که معتادان بتوانند در انجا ترک کنند, بلکه جایست برای نابودکردن معتادان و در حقیقت اردوگاه مرگ است! با کمی تفاوت با اردوگاه نازیها المان که برای از بین بردن یهودیها ساخته بودن. در حدود 18 سال پیش بعضی از شبها مشروب خوری میکردم و همین باعث شد که اسان در دام مواد بیافتم. دوستی داشتم که گاه گاهی من را ملاقات میکرد و خبر نداشتم که مواد مصرف میکند. روزی همین دوستم همراه با کسی دیگر که ادعا میکرد دوستش است منرا برای شب نشینی و مشروب خوردن دعوت کردن. من نیز دعوتشان را قبول کردم , انشب همه چیز را به نوعی ردیف کرده بودن که اصلا فکر این را نمی کردم که این کار ها را برای این کردن تا من را به دام اعتیاد بیاندازند, ان شب من را مست مست کردن و خیلی نگران بودم کم بیارم جلوی چشمشان و بد مستی و استفراغ کنم ,
شنبه 7 دي 1392 - 03:04
دوستدار - استهکلم - سوئد
تا اینکه مشاهده کردم دارن وسیلهای اماده میکنند, {چون در عمرم مواد مخدر را ندیده بودم و اگر از صدا و سیما هم نشان میدادند علاقه ای نداشتم که ببینم و هر گز تا ان ساعت هیچگاه در مجلس مواد کشیدن هم حضور نداشتم نمیدانستم ان وسیلها را برای چی تهیه و اماده میکنند} با حالات مستی از انها پرسیدم این وسیلها را برای چی اوردید جلوی خودتان چه کار میخواهید بکنید؟ دوستم جواب داد هیچی نیست چون کمی زیاد مشروب خوردی میخواهیم کمی از این مواد بکشیم که مستی را از سرمان خارج کند. انها شروع به مصرف مواد کردن و بعداز خودشان من را نیز ودار کردن و یادم دادن تا منهم مصرف کنم. وقتی چند پکی با یک نی به دود ان مواد زدم که انها میسوزاندند, خیلی برایم جالب بود چون تمام مستی از سرم پرید و سرحال سرحال شدم . انها از این فرصت استفاده کردن و گفتن این مواد خوب تریاک است . چون همیشه از تریاک وحشت داشتم و میترسیدم , گفتم پس چرا میگن تریاک خطرناک است, و گفتم اینکه هیچ خطری نداشت انها فورا حرفم را تایید کردن و گفتن تریاک خطرباک نیست
شنبه 7 دي 1392 - 03:12
دوستدار - استهکلم - سوئد
بلکه یک مواد دیگر است که کمی خطر دارد برای همینکه وضع مالیم خوب بود, این شد من هم هرشب مشروب میخوردم و تریاک مصرف میکردم. هر انکسانی از فامیل و دوستان و اشنایان که تریاک مصرف میکردن را شناسایی میکردم و بعضی شبها و روزهای تعطیلی با انها برنامه داشتم برای کشیدن تریاک. حدود یک سال این برنامه ادامه داشت تا احساس کردم تریک ارزام نمیکند و مواد دیگر همچون هروئین و مرفین را هم امتحان کنم. روزی یکی از دوستان خوبم که اهل مصرف مواد نبود, به محل کارم امد, بعداز احوالپرسی دیدم به صورتم خیره شده, با تعجب پرسید, چرا جلوی چشمانت سیاه شده نکند مواد مصرف میکنید؟ من هم که نخواستم بهش دروغ بگم جوابش را دادم بعضی وقتها دودی میکنیم. تا این را شنید, شروع به سزنش کردنم کرد, و با چشمانی پر از اب گفت هرگز از تو انتظار نداشتم که مواد مصرف کنید. و من هم برای ارام کردن او قول دادم که دیگر مواد مصرف نکنم. البته همین دوستم زمانی که منرا سرزنش میکرد به من یاداوری کرد که صد در صد در دام افتادم و کسانی عمدا خواستن من معتاد شوم. تا این را از دوستم شنیدم از او جدا شدم و به سراغ ان دوستم رفتم
شنبه 7 دي 1392 - 03:19
دوستدار - استهکلم - سوئد
که شب اول با دوستش دعوتم کرده بودن و بعداز مست کردنم ازیم خواسته بودن که برای خنثا کردن مستی کمی مواد بکشم. وقتیکه رسیدم دم در خانه دوست معتادم سروصدای زنی را میشنیدم که انگار با کسی درگیر هست, وقتی زنگ در را زدم دوستم امد و در را باز کرد, زنش هم پشت سر او امد متوجه شدم که زن دوستم داد و فریاد راه انداخته بود, منرا میشناخت و میدانست من از دوستان قدیمی شوهرش هستم . و بعداز کمی گفتگو و احوال پرسی زن دوستم شروع به گریه کردن کرد و گفت امدی ببرید مواد مصرف کنید؟ و گفت تو چرا خودت و خانواده ات را بدبخت میکنید؟ و بعد از کلی گریه و ناله کردن بهم گفت, ما پولی برای خوردو خوراک نداریم پول کرایه خانه امان هم عقب افتاده و دیگر پدر و مادرانمان و حتی فامیلانمان هم حاصر به کمک به ما نیستن. و گفت اینک بچه هایمان هیچی نداران بخورن مدتی هم است به مدرسه نمیروند, چون سروضع لباسهایشان خیلی بد است ......... من به زن دوستم گفتم ارام بگیرد شاید راهی باشد که از این وضع نجات یابند. مقدار پولی که در جیب داشتم به زن دوستم دادم . و ازدوستم خواستم همراهم باشد تا به منزل خودم ببرمش.
شنبه 7 دي 1392 - 03:21
دوستدار - استهکلم - سوئد
پیش از اینکه به منزل برسیم با کمال تعجب دوستم گفت همه پولهای را چرا به زنش دادم, و گفت حداقل کمی را برای خریدن مواد نگاه میداشتی, وقتی این را ازش شنیدم اهی از درون کشیدم و دانستم که هیچ چیز به اندازه مصرف مواد دیگر برای او ارزش ندارد. بهش گفتم نگران نباش من در خانه کمی دارم و برای مصرف امشب کافیست تا این را شنید به حدی خوشحال شد که سرتا پایش به شادی افتاد. این بود به منزل که رسیدیم اول شروع به مشروب خوردن کردیم و بعداز کلی تعریف کردن و شیر و روباه اوردن و قول قرار, ازش خواستم بهم بگوید چطور بود که ان شب اول با ان دوستش من را دعوت کردن و وادار به کشیدن تریاکم کردن و یادم دادن چگونه تریاک بکشم؟ و ازش خواستم کمکم کند و راستش را بگوید که ایا کسی از انها خواسته بود تا من را دعوت کنند و وادار به کشیدن تریاکم کنند؟ این شد از من خواست تا این راز را پیش خودم نگاه دارم تا زمانیکه او زنده است و گفت 2 نفر به شهرت مقدسی و موسویی که از افراد امنیتی اطلاعات رژیم بودن از او و دوستش خواستن که من را دعوت کنند.
شنبه 7 دي 1392 - 03:24
دوستدار - استهکلم - سوئد
و وادار به کشیدن تریاکم کنند؟ این شد از من خواست تا این راز را پیش خودم نگاه دارم تا زمانیکه او زنده است و گفت 2 نفر به شهرت مقدسی و موسویی که از افراد امنیتی اطلاعات رژیم بودن از او و دوستش خواستن که من را دعوت کنند. و حتی گفت ان تریاک هم که ان شب مصرف کردیم ان دو مامور برایشان تهیه کرده اند. تا این را ازش شنیدم از همان شب تا حالا هیچ موادی مصرف نکردم و بعداز مدتی توانستم مشروبات الکلی را هم ترک کنم وسیگار کشیدن را هم. این دوست معتادم بعداز مدتی همسر و بچه هایش ازش جدا شدن و خودش هم اواره و کارتون خواب شده بود و بعداز مدتی زندگی سگ مرگی جانش را از دست داده بود.قصد و نیتم از بازگو کردن این بیوگرافی کوتاه این است که مردم ایران بدانند که رژیم جمهوری اسلامی خود عاملیست برای به دام انداختن مردم و به خصوص جوانان. پس نباید در دامی خودرا گرفتار کنید که رژیم ظالم و مستبد اخوندی پهن کرده است.
شنبه 7 دي 1392 - 03:35
perser68 - فلوریدا - امریکا
دوستدار - استکهلم - سوئد. بسیار جالب بود و خوندنی و امروز قدر سلامتی‌ رو باید دونست که با میلیون‌ها دلار هم نمی‌شه خریدش.اعتیاد واقعن چیز بدیه و من هم به یه چیزی معتادم و نمی‌خوام ترکش کنم،چون اگه ترکش کنم مریض میشم.شاید بتونم به زودی اعلامش کنم برای اونهایی که کنجکاو شدن!بدرود((:
شنبه 7 دي 1392 - 06:02
azadeh11 - آمستردام - هلند
. دوستدار - استهکلم - سوئد. خیلی‌ ممنون از داستان واقعی‌ که گفتید. کاش این نوشته شما را میشد تو همه ایران پخش کرد که یک عده‌ جوان نازنین به این دامها گرفتار نشوند.
شنبه 7 دي 1392 - 07:57
oghab - هلسينكي - فنلاند
ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭ .اﺳﺘﻜﻬﻠﻢ....ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﺑﻨﻮﻳﺲ .ﻣﻘﺎﻟﻬﻨﻮﻳﺴﻲ ﻛﺮﺩﻱ ....ﺩﺭﺿﻤﻦ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ اﻧﮕﻠﻬﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩﻩ
شنبه 7 دي 1392 - 09:48
perser68 - فلوریدا - امریکا
عقاب - هلسینکی - فنلاند. تو که اومدی تو غرب و بعنوان یه خارجی‌ از حق و حقوق مساوی با یه فنلاندی برخورداری اسمت رو چی‌ بگذارم؟لقبی بهت خواستم بدم،اما میدونم چاپ نمی‌شه!!! در ضمن مگه اینجا ارث باباته که کی‌ چقدر بنویسه!؟مثل شما‌ها بهتره تو همون غربت بمونن!از دموکراسی مفتی که تو فنلاند گیرت اومده حتّی کپی هم نمیتونی بکنی‌ چه برسه که یه مقدار یاد بگیری!!
شنبه 7 دي 1392 - 15:15
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.