زیبایی روی خط قرمز
روزنامه ایران : لنز سمی دختری را کور کرد و جانش را گرفت تا رؤیای زیبایی باز هم جانی را بگیرد.
***
دختر جوان با رؤیای تنوع چهره و زیباتر شدن چشمانش، لنزهایی که تازه خریده بود را با ذوق و شوق زیاد داخل چشمانش گذاشت، هنوز دقایقی تا تحویل سال مانده بود، او میتوانست روبهروی آینه خودش را ببیند و از چشمان رنگیاش لذت ببرد. روبه روی آینه رسید، لبخندی بر لبانش نشست اما خیلی زود لبخند زیبا از چشمانش محو شد، او دیگر نه آینه را میدید و نه خودش را، لنز آلوده چشمانش را سوزاند و مریم جوان را کور کرد.
***
منتظر بود پانسمان صورتش را باز کند و بینی جراحی شدهاش را ببیند، خیلی ذوق و شوق داشت، چندین میلیون هزینه کرده بود تا صورتش زیباتر شود، پانسمان صورتش برداشته شد، با عجله خود را به آینه رساند، لبخند عمیقی که روی صورتش نشسته بود خیلی زود به غمی سنگین تبدیل شد، او حالا دیگر از آینه وحشت داشت.
***
عدم اعتماد بهنفس، این اصلیترین عامل گرایش به زیورآلات، لوازم آرایشی و جراحیهای زیبایی است. خدیجه اسحاقی، کارشناس ارشد روانشناسی میگوید: «مشکل ما از نقطه 50 شروع نمیشود، از نقطه صفر باید بررسی کرد، از همان روزی که پدر و مادر فکر میکنند برای لوس کردن بچهشان باید به او بگویند «بی ریخت بابا»! بنیان اعتماد به نفس از همان لحظه فرو میریزد، نقطه صفر، آغاز همه مشکلاتی است که روی سر یک فرد آوار میشود، نتیجهاین کاهش اعتماد بهنفس مشکلات دیگری میشود که بویژه در دختران، هنگام سن رشد به وضوح قابل مشاهده است.»
این روانشناس و مدرس دانشگاه ادامه میدهد: «مهمترین عامل سوءاستفاده در کشورهایی مثل کشور ما، تقدم ظاهر بر تواناییها است. از نقطه صفر به کودکمان یاد میدهیم باید یک مدل خاص باشد، باید با ظاهرش توجه همه را جلب کند، باید برای زیبایی هر کاری که لازم است انجام دهد، این اتفاق روزبهروز هم در حال افزایش است. متأسفانه این روزها میبینید بچهها را آرایش میکنند تا زیباتر به نظر بیایند، همین اتفاق به نظر ساده لطمات جبران ناپذیری به اعتماد به نفس کودکان وارد میسازد.
***
لنزهای زیبایی، چشمان مریم را سوزاند. هنوز سال تحویل نشده بود که او را به بیمارستان رساندند. سال که نو شد، مریم دیگر فقط یک چشم برای دیدن داشت. دختر جوان که رؤیای زیبایی با لنز آرایشی را داشت، حالا باید برای آن چشم دیگرش لنز طبی میخرید، یک چشم سوخت و تخلیه شد و چشم دیگر تنها 30 درصد توان دیدن داشت.
همرنگ جماعت شدن تاوانهایی دارد به وسعت یک چشم و گاه...!
اسحاقی میگوید: «ظاهر گرایی، ما را به مدگرایی میرساند، مدگرایی هم تبعات دارد، گاه اقتصادی و گاه جانی. وقتی همه فضیلتهای انسانی روی ظاهر بهروز و برندهای مختلف خلاصه میشود نتیجهاش میشود لنز آلوده، لوازم آرایشی تاریخ مصرف گذشته و انواع و اقسام لوازمی که ظاهری زیبا دارند و باطنی پر از ایراد. «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» بزرگترین خیانت به فرد است. این ضربالمثل مخرب، فرد را تابع شرایط جمع قرار میدهد، همه استعدادهای او را میگیرد، از فرد یک پیرو محض میسازد، عقل را تعطیل میکند و چشم ظاهر را بیناتر از چشم باطن قرار میدهد. نتیجه همه این اتفاقات گرایش نوجوانان و جوانان به زیباییهای مصنوعی است، لنزی که در چشم میرود، بینی و گونهای که عمل میشود، لوازم آرایشی که روی صورت مینشیند و...، اینها فرد را از خود بودن دور میکند و به نقش بازی کردن وادار میسازد، نتیجهاش هم این میشود که روزنامهها در صفحات حوادث خبر از کوری چشم و از بین رفتن صورت مینویسند.
***
مریم جوان گوشهنشین شده بود، تحمل زندگی در سیاهی را نداشت، بیرون هم نمیرفت، یک گوشه کز کرده و نشسته بود، پنج ماه به همین شکل گذشت، روزهای سخت مریم یکبهیک سپری میشدند، دراین مدت مادر بهدنبال پیدا کردن
وارد کننده لنز آلوده بود. او به همه جا شکایت کرد، همه تلاشش را به کار بست تا مقصر سوختن چشم دخترش را پیدا کند. او موفق هم شد، شرکت خارجی تولید کننده را در دادگاه محکوم کرد. با تلاش گسترده باعث شناسایی واردکنندهها و صدور حکم جلب آنها شد. حالا این مادر اشد مجازات را برای عاملان سرنوشت سیاه دخترش میخواهد.
***
چند دختر جوان که صورتهایشان با رؤیای زیباشدن از بین رفته است به دادگاه مراجعه میکنند. متهم این تخریب نیاز به شناسایی ندارد، همه او را میشناسند. جلسه کمیسیون پزشکی برگزار میشود، یکی از اعضای کمیسیون بعد از شنیدن صحبتهای دختری که صورتش از بین رفته میپرسد: «چرا برای ترمیم مجدداً به دکتر مجید... مراجعه نکردی؟» دختر جوان
بهت زده نگاهش میکند. عضو کمیسیون دوباره میپرسد، دختر جوان این بار اما پاسخ میدهد: «چرا باید بار دیگر زیر تیغ جراحی میرفتم که مرا به این روز در آورد؟ این کجای منطق شما میگنجد؟»
***
رؤیای زیبایی وقتی در دستان آدمهای شیاد قرار میگیرد، فاجعه به بار میآورد، نتیجهاین فاجعه هم جوانهایی هستند که یا مثل مریم زندگی را میبازند یا مثل این دختران و پسران جوان، خود را زندانی میکنند. قانون شاید خلأ داشته باشد، شاید
مشکل داشته باشد، شاید کمبود داشته باشد اما انسانیت هیچکدام از اینها را ندارد. شاهین رمضانی، حقوقدان و مدرس دانشگاه میگوید: «خلأ قانونی که قطعاً وجود دارد، قانونگذار نمیخواهد باعث شود کسی از آن چند درصد محدود میزان احتمال اشتباه پزشک سوءاستفاده کند.
البته این در مورد جراحیها است، آن هم با میزان محدود اشتباه که نهایتاً مثلاً در چند سال میشود یک نمونه!»
وی ادامه میدهد: «در مورد واردات لوازم بهداشتی و آرایشی، ما نهادهای تصمیمگیر و ناظر داریم. وزارت بهداشت باید اجناس وارداتی را بررسی کند و مجوز بدهد تا جنسی وارد بازار شود. اگر جنس آلودهای وارد شده باشد نخستین مقصر آن کسی است که مجوز صادر کرده و او باید پاسخ دهد و مجازات شود اما اگر جنسی بهصورت قاچاق و بدون مجوز در بازار توزیع شود نه تنها واردکننده و توزیع کننده، بلکه فروشنده آن جنس قاچاق و بدون مجوز هم مجرم هستند و باید به شدیدترین شکل ممکن مجازات شوند.»
این حقوقدان و مدرس دانشگاه افزود: «یک بحث قضیه شخصی است، یعنی فردی که دچار خسارت از جراحی پلاستیک یا استفاده از اجناس تقلبی و مسموم شده میتواند دیه بگیرد. این دیه هم به دو شکل پرداخت میشود، یکی دیه مادی و دیگری معنوی، یعنی علاوه بر خسارت ظاهری که وارد شده و مشمول دیه نقص عضو است، باید دیهای هم به منظور جبران خسارت روحی به فرد خسارت دیده پرداخت شود.»
شاهین رمضانی اما همه جنبه جرم را فردی نمیبیند. او میگوید: «بعد اجتماعی این خسارت به اعتقاد من مهمتر از بعد فردی است. یک پزشک، یک جراح زیبایی، یک وارد کننده اجناس قاچاق، یک فرد سهلانگار در ارائه مجوز و حتی آن کسی که جنس تقلبی و بدون مجوز را میفروشد در واقع به یک فرد خسارت نمیزند، امنیت روانی جامعه را برهم میریزد، وقتی یک جراح زیبایی پروندهای با 30 شاکی دارد که زندگیشان را باختهاند، علاوه بر پرداخت دیه باید مجازات عمومی هم برای او در نظر گرفته شود، متأسفانه قضات از این بعد به ماجرا نگاه نمیکنند که مثلاً در کوری چشم مریم، فقط دختر جوان نیست که آسیب میبیند،
خانواده او هم دچار مشکلات شدیدی میشوند، در ذهن جامعه مشکلات و تردیدهایی بهوجود میآید، موقعیت روانی جامعه ملتهب میشود، اعتماد به پزشک، اصناف، لوازم و نهادهای رسمی و نظارتی از بین میرود. این خسارت کوچکی نیست و نیاز است از این بعد، جنبه عمومی جرم هم در نظر گرفته شود و حکم صادره در برگیرنده همه این
خسارتها باشد.
***
غروب یک روز، غروب عمر مریم بود، مادر برای سرکشی به دختری که چند وقتی میشد بندرت از اتاقش بیرون میآمد، در اتاق او را باز کرد. مریم حال خوبی نداشت. او مادر را نمیدید ولی احساسش میکرد، با حالی نزار به مادر گفت: «حالت تهوع دارم» مادر که پنج ماه تمام در حالت بغض و اشک بود، مریمش را به سرویس بهداشتی میرساند. هنوز به آنجا نرسیده دختر جوان تشنج میکند، بدنش یخ میزند، پاهایش سست میشوند
و روی زمین میافتد. مادر سراسیمه با اورژانس تماس میگیرد، مریم را به بیمارستان میرسانند. نظر پزشکان مسمومیت است. دکتر معالج آرام و شمرده به مادر میگوید: «سمی که استفاده کرده...» مادر دیگر مابقی حرفها را نمیشنود فقط جمله آخرش مثل پتک بر سرش کوبیده میشود: «متأسفانه مریم شما به کما رفته» مریم دیگر بیدار نمیشود و برای همیشه میخوابد.
او حالا زیر خروارها خاک آرمیده در حالی که اعضای بدنش با اهدای خانوادهاش در بدن چندین انسان دیگر
زنده هستند.