کشتار ۶۷؛ بی‌خبری، ناباوری، سکوت و خاموشی

حسن فرشتیان (روحانی و پژوهشگر دینی مقیم پاریس، و از شاگردان آیت‌الله منتظری است.)

کشتارِ زندانیان در تابستان ۶۷ چونان استخوانی لای زخم «ایران» باقی مانده است. این کشتار در «بی‌خبری» جامعه انجام شد، سپس در «ناباوری» گذشت و سرانجام در «سکوت و خاموشی». تلاش شد تا این «سکوت و خاموشی» مقدمه‌ای باشد برای «بی‌تفاوتی و فراموشی».
 
در آغاز، هنگامی که خبر اعدام‌ها، درگوشی گفته می‌شد برای بسیاری باورکردنی نبود. ماه‌های اول، در بی‌خبری و ناباوری گذشت. چند ماه بعد زمزمه‌هایی از عمیق شدن شکاف و فاصله بین آیت‌الله منتظری و آیت‌الله خمینی به گوش می‌رسید، در ابتدا گمان بر این بود که این شکاف‌ها پس‌لرزه‌های حوادث و اختلافات پیشین است، اما در حوالی نوروز ۱۳۶۸ این شکاف‌ها عمیق‌تر شد.

نامه آیت‌الله منتظری به آیت‌الله خمینی در اعتراض به این کشتارها، جدّی بودن صورت مسئله را هشدار می‌داد. عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری در فروردین ۱۳۶۸ و انتشار عمومی نامه عزل و کناره گیری، اوج این خبرها بود.
 
پس از تعطیلات نوروز آن سال، آغاز مجدد درس آیت‌الله منتظری، صحنه غریبی را ایجاد کرده بود، دیوارهای حفاظتی بیت و حسینیه فروریخته شده بود، فضای خیابان و محوطه کاملاً تغییر پیدا کرده بود و تعداد شاگردان آیت‌الله نیز به گونه قابل ملاحظه و چشمگیری چند برابر کمتر شده بود.
 
به طلاب توصیه می‌شد که به درس ایشان نروند. برخی به دلیل شدت ارادت به آیت‌الله خمینی درس را ترک کردند و برخی نیز که به امید آینده‌ای آمده بودند دریافتند آینده مورد انتظارشان آنجا نیست و راهشان را به سمت دیگری کج کردند.
 
این وضعیت، موجب برانگیختگی کنجکاوی طلاب حوزه در مورد آن حوادث شد. خبر مربوط به نامه آیت‌الله منتظری در اعتراض به آن کشتار، هرچند قبلاً به صورت محدودی انتشار یافته بود، اما این بار به شکل گسترده‌ای توسط هواداران آیت‌الله خمینی جهت تخریب آیت‌الله منتظری منتشر شد تا با اثبات هواداری وی از منافقین (مجاهدین خلق) و کمونیست‌ها (فدائیان خلق) ضربه کاری بر وی وارد آورند.
 
این اتهام در آن روزها، اتهام کوچک و جرم اندکی نبود. آنچه آن روزها به عنوان سند جرم منتظری منتشر شد بعدها سند افتخار و جاودانگی وی گردید.
 
پرسش‌های بنیادینی جوانه زده بود، از یکسو در صداقت و راستگویی و پاکدامنی منتظری کمتر کسی به خود تردید راه می‌داد و از سویی دیگر، باورکردنی نبود که حکومت اسلامی اینچنین به قتل عام زندانیان بپردازد.
 
آیت‌الله خمینی که چند سال پیش از آن با بیانیه هشت ماده‌ای، دادستانی و نیروهای امنیتی را به رعایت قانون و شرع دعوت کرده بود و حتی در هنگام فاجعه انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی، زندانبانان را از انتقام کور بر زندانیان برحذر داشته بود، اینک فرمان قتل عام چندهزار زندانیانی را صادر کرده بود که اکثراً محاکمه و به حبس محکوم شده بودند، برخی نیز مجازات حبس خویش را تحمل کرده و منتظر رهایی بودند.
 
این محاکمات مجدد نه با اصول حقوق مدوّن کشور همخوانی داشت و نه با مبانی فقهی محاکم شرعی. حاکمان شرع، حتی دادگاه تجدید نظر را غیرشرعی می‌دانستند، لذا در آن سالیان گاهی فاصله دستگیری تا اعدام متهم به یک هفته هم نمی‌رسید و هیچگونه امکان دادخواهی مجدد نیز وجود نداشت.
 
دقت در حوادث آن سال، بیانگر تقابل دو دیدگاهی بود که از هم فاصله می‌گرفتند و چون دو خط کج دیگر به هم نمی‌رسیدند. در یک سو دیدگاه آیت‌الله خمینی و هوادارانش بود که حفظ نظام را از اوجب واجبات تلقی می‌کردند، و در این راستا، تعطیلی احکام خدا که سهل بود حتی سخن از تعطیلی توحید هم بود (سخن و ادعایی نامفهوم که درک آن نیز ناممکن می‌نمود). در سوی دیگر طیفی متنوع (و ناهمگونی) از منتقدین به این شیوه‌ها بودند.
 
در آن فضای ملتهب، نگرش آیت‌الله خمینی و هوادارانش، پیروز شد. آیت‌الله که در ابتدا وعده آبادکردن نه تنها آخرت بلکه دنیای مردم را نیز می‌داد، نگرانی و دلمشغولی وی اندک اندک کاهش پیدا می‌کرد به «حفظ نظام»، شاه کلید اهدافش حفظ نظام بود و در این راه هر که را سدّ می‌پنداشت، بی‌مهابا حذف می‌کرد.
 
حذف گسترده منتقدین و مخالفین در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب، به ظاهر هزینه‌ای ایجاد نمی‌کرد لذا این حذف ها آشکار بود و حتی موجب افتخار آمران و عاملان می‌شد. اما اندک اندک هزینه آن حذف‌ها خود را نشان می‌داد، لذا حذف‌ها بایستی به گونه‌ای ناآشکار و پنهان صورت می‌گرفت.
 
آخرین ماه‌های زندگی آیت‌الله خمینی با سه حادثه همزمان شد، یکی «پذیرش قطعنامه آتش‌بس جنگ تحمیلی»، دیگری «قتل عام زندانیان سیاسی» و سرانجام «عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری». این سه حادثه که به ظاهر بی‌ارتباط می‌نمود، چندان بی‌ربط با هم نبودند و همزمانی آنها نیز تصادف محض نبود.
 
بایستی پرده‌های بسیاری پس زده شوند و لب‌های بسیاری به سخن گشوده شوند تا حقایق آن تصفیه حساب خونین روشن شود. پرده‌های ضخیم حادثه، و سکوت سنگین آمران و عاملان، پوشاننده همیشگی نخواهد بود.
 
پیشنیان را باور بر این بود که زمین، هم رازدار خوبی هست و هم امانت‌دار شایسته‌ای، لذا گنج‌هاشان را به سینه خاک می‌سپردند، همچنان که «زمین» روزی دهن باز می‌کند، «زمان» نیز روزی لب به سخن خواهد گشود:
 
«در بهاران رازها پیدا شود
هرچه خورده‌است این زمین رسوا شود»
 

+55
رأی دهید
-4

arian1 - ابادان - ايران
گوییم که کشتار وقتل عام فرزندان بی گناه ایران را توانستند از مردمان وجهان مخفی کنند ایا ان را می توانند از پرورگار یکتا مخفی کنند. روزی خواهد امد که ازان جنایتکاران که بنام دین واما برای حفظ منافع ومقام کشتار کردند انتقام گرفته شود.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 11:19
odin - انتورپن - بلژيك
من سوم راهنمایی بودم در اون دوران. همکلاسی ای داشتم بنام هاشم خارج. در مدرسه ابوعلی سینا. طرفدار مجاهدین شده بود. ازشون طرفداری میکرد و روزنامه هاشون رو جمع میکرد همون 2/3 روزی که بسیجیها به کمک توده ایها و اکثریتیها با وحشی گری تمام راه افتادن تو خیابونها، یک پیشانی بند قرمز و سیاه میبستن و هر کسی رو که بنظرشون قیافه اش میخورد مجاهد باشه یا طرفدارشون باشه، تو خیابون زیر کتک داغون میکردن و اگر زننده میموند میبردن به کمیته و براش پرونده منافق درست میکردن. یکمرتبه هاشم رو توی دست چندتا از همین ارازل و اوباش دیدیم که خونین و مالین بود و تقریبآ بیهوش و نیمه جون. تا خواستیم بریم جلو بگیم اینو اشتباهی گرفتین این همکلاسی ماست و مجاهد نیست، یکی از همکلاسیها رو دیدیم که باهاشون بود. به دوستم حسین گفتم بریم والا این ما رو هم لو میده الان. با اینکه مجاهد و مذهبی نبودیم ما ولی طرفدار خمینی و حزب الله هم نبودیم. روز بعدش اخبار ساعت 2 اسم 43 نفر رو خوند که اعدام شده بودن. هاشم نفر سومی بود که خوندن. نمیدونستیم چطوری خبر به مادرش بدیم.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 11:27
odin - انتورپن - بلژيك
فقط ارزو میکنم رفسنجانی و پور محمدی و نیری و کسایی که امروز در راس کشور هستن و روی خون این بچه ها شنا کردن تا میلیاردر بشن، تاوان این جنایات رو با دیدن بچه هاشون که در خون و کثافت دست و پا میزنن، پس بدن. احمدینژاد و مشاعی و رحیمی و بقایی و سعید مرتضوی و .. بیشتر اطلاعاتی های امروز کسانی هستن که دستشون تا ارنج در خون اون بچه هاست. من نه میبخشم و نه فراموش میکنم. حتا اگر موجب بشه تا اخر عمرم از ازادی محروم بشم، چنانچه دستم به یکی از این افراد برسه، انتقام اون لحظه ای که هاشم صورتش قرقابه خون بود ولی با پوتین به صورتش لگد میزدن رو میگیرم. با همه وجودم. برای همین وقتی کسانی از این قاتلهای بی وجود دفاع میکنن، دلم میخواد نزدیک بود و ...
دوشنبه 1 مهر 1392 - 11:34
Ghomsheh - فیرفکس ویرجینیا - امریکا
با سلام و سپاس بر اقای فرشتیان که حق سخن را به کوتاهی بیان کرده اند. نابود کردن قبر اعدامی های سال 67 و نادیده گرفتن اعتراضات مردم به این قتل ها در واقع دهن کچی به مردم ایران است. نگاه کنید به وزیر دادگستری کنونی-اقای پور محمدی که یکی از سه تن قضات و عاملین این قتل ها بود. نگاه کنید به لیست قاتلان و جانیانی که همه مقاماتی در مجلس خبرگان، مصلحت نظام، و مجلس اسلامی دارند. ایا این یک دهن کجی به ملت نیست. و این داستان اعدام ها هنوز به شیوه دیگری وجود دارد. ستار بهشتی از این نمونه هاست. درود بر روان ایت الله منتظری که خاطراتش سندی است که اینده گاه بار ها و بارها می خوانند.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 16:06
yas abi - ببرسل - لز
ادین - انتورپن - بلژیک پس شما هم بله؟! جزو طرفداران اون گروه خونخوار، خائن و کثیف هستید؟ نبینم تو بلژیک همچنین آدمی‌ پیدا بشه. اونها بودند که هر که رو فکر میکردند طرفدار رژیم است وحشیانه می‌کشتند.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 15:53
کبالت3 - کرج - ایران
odin - انتورپن - بلژیک-درود نقش توده ای ها و اکثریت رو بطور مستقیم توی دستگیری ها و اعدام های بی محاکمه سال 60 دقیقا نمیدونم اما اسناد حمایتشون از اعدامها و تأئید اون موجوده درست مثل اعدام سران رژیم شاه و ارتشییان که البته مجاهدین هم تو این مورد شریک بودن به هرحال اکثر اعدامی ها از هواداران ساده و بسیار جوان و حتی نوجوان این سازمان ها بودن چه دهه خونبار و جنایتباری بود دهه 60 هرگز بر نگردی سال بد.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 17:56
دانشجوی ایرانی - تهران - ایران
arian1 - ابادان - ایران. همه جنایت کاران به سزای عملشون خواهند رسید فرقی هم نمیکنه از چه گروه یا نژادی باشن!فقط هر موقع درباره جنایتی تو تاریخ میشنوم فقط یک آرزو میکنم که من هرگز جزو جنایتاکاران تاریخ نباشم!مهم نیست ما چه عقیده ای داریم یا به چه چیز معتقدیم مهم اینه که سعی کنیم در همه حالت در شان یک انسان رفتار کنیم.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 22:09
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
Ghomsheh - فیرفکس ویرجینیا - امریکا/بیشترین دهن کجی را ملت ایران وقتی بخودش کرد که با تمام بدبخیتهائی که این 34 سال جمهوری اسلامی بهش وارد کرده , و جنایتهائی که در این مرز بوم انجام داده و مردم را خوار و خفیف عالم کرده دوباره به یک آخوند رای دادنند و فکر کردنند که این آخوند انتخاب خودشون بوده در صورتی که اینها همه برنامه ریزی شده بود بیت رهبری بهتر از هر ایرانی میداند که تحریمها چقدر متزلزل و ضعیفش کرده بنابراین بایستی کوتاه میامد این بار هم از مردم ایران سو؛ استفاده کرد که بگه این رای مردم است ولی در باطن راه نجات جمهوری اسلامیست که بدست ملت ایران تحقق گرفت . ملت خام و ساده و بی سیاست و احساساتی.
دوشنبه 1 مهر 1392 - 20:29
said saidi - استهکلم - سوئد
درود.. خدا انها را نبخشه خون جوانها را ریختند و خوشحال هم هستند امیدوارم خیلی زود در همین دنیا تقاص این جنایتاشونو بدن. مقصر خودما هستیم که با هم نیستیم و این اشغالها بر ما حکومت میکونن....روزی مردم ما و ایران ما ازاد میشود به امید ان روز...امین
دوشنبه 1 مهر 1392 - 22:15
perser68 - فلوریدا - امریکا
yas abi - ببرسل. مجاهدین خائن بودند دیگران چی‌؟تو ماله نکشی کی‌ بکشه!
دوشنبه 1 مهر 1392 - 22:42
odin - انتورپن - بلژيك
yas abi - ببرسل - لز _ موجود دروغگویی مثل شما سابقه و نوشتارش برای همه کسانی که در این سایت چیزی خوندن و یا نوشتن کاملآ شناسایی شده. من همون اول کامنتم نوشتم که من مجاهد نیستم و نه مسلمان و نه کلآ انسان دین باور، اما موجودی ( بنده در مورد هر کسی کلمه انسان رو بکار نمیبرم، همان موجود برای امثال شما زیاد هم هست) مثل تو که تنها در اغتشاش و هرج و مرج و کلمات جا مانده میتونه عرض اندام بکنه و ابراز وجود ، بعضی وقتها اونقدر حقارتش رو با کلماتش به تصویر میکشه که جریان مرغ پخته و قابلمه رو بیاد میاره. اما شباهتهای اون گروه بقول تو خونخوار و .. با شما اتفاقآ در مسلمان بودنه، شباهتهای شما بینهایت و تفاوت شما فقط در اعمال جنایته. از حق نگذریم من ندیدم مجاهدین بچه 14 ساله رو زیر کتک بکشن و یا اعدام بکنن. شما چی؟ من ندیدم مجاهدها دختر بچه 13 ساله رو بیارن تو تلوزیون و ازش اعتراف بگیرن. شما چی؟ درسته که حتا اسم بروکسل رو اشتباه نوشتی، اما بنده شما و ابراهیم نبوی رو خوب میشناسم. والنتین مبارک!!
‌سه شنبه 2 مهر 1392 - 12:10
cyrus* - تهران - ایران
وقتی‌ هویدا و دیگران اعدام می‌شدند.از مجاهد و مصدق الهی و توده‌ و اکثریتی..تو خیابونها شیرینی‌ پخش میکردند و می‌رقصیدند و شادی میکردند.کیانوری بعد از ۲۵ سال وقتی‌ آمد ایران گفت تا میتونید بکشید و به زوزه غربی‌ها گوش نکنید.خمینی تا تونست از اینها سواری‌ گرفت و دهه ۶۰ که جنگ قدرت درگرفت و مسعود رجوی به دختر بانی‌ صدر قول ملکه شدن ایران رو داد۰این جنگها نه برای دموکراسی و فقط برای قدرت بود.خمینی این جنگ رو پیروز شد چون جهل تودها رو داشت و تونست بقیه رو بریزه تو خاوران.اینکار به ضرر رژیم و به نفع مردم و کشور ایران بود که ایران از شعر کلی‌ فرخ نگهدار و رجوی خائن پاک بشه.برای .. که تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران رو منکر میشه بد نیست بدونه اینها همون عایی بودند که تو خیابان می‌رقصیدند و برا قدرت تو توالت ریخته شدند نه برا نمک نشناسی جانم
‌چهارشنبه 3 مهر 1392 - 10:16
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.