'برخلاف اینها، فقط کوکب خانم زن پاکیزهای بود'- دشواریهای مهاجرت؛ سه معضل مرتبط با پاکیزگی
اگر آدم خیلی زود جوشی باشید و یک نفر مثلا به شما بگوید: "این خارجیها خیلی کثیف هستند" شما یا چهار تا میگذارید روی آن و بد بیراه را نثار "اجنبی" میکنید یا با شدت و حدت به او میتازید که "عزیز من این طور که نمیشود درباره مردم یک کشور حکم صادر کرد."
مدتی که خارج از کشور زندگی کنید، از هموطنان گرامی حرفهایی از این دست کم نمیشنوید. مثلا اگر در شهری مثل واشنگتن زندگی کنید که جمعیت سیاهپوستان در آن کم نیست، حتما به گوشتان میخورد که کسی بگوید: "این سیاها که کثیفن"
البته کسانی که از این دست احکام برای نژادهای مختلف صادر میکنند، تنها به تمیزی بسنده نکرده و در ماجراهای دیگر هم وارد میشوند. مثلا به این که "چینیها بوی بد میدهند." یا "آمریکاییها از دنیا هیچ چیز نمیدانند." یا این یکی "اینا همه یک سری افسردهاند، چراغ چرا روشن نمیکنند؟" این یکی را هم از دست ندهید: "به هرحال اگر اینها هم خانواده داشتند و از هیجده سالگی تنها نمیموند، انقدر به سگ وابسته نمیشدن که ببرنش تو رختخواب"
احتمالا اگر بخواهم از این مثالها بزنم، کلی وقت شما را میگیرم. بنابراین "ایرادهای دیگر اینها" را بگذاریم کنار و برویم سراغ پاکیزگی که سرآمدش کوکب خانم بود که داستانش را در کتاب فارسی دبستان خوانده بودیم.
رختشویخانههای عمومی
سه معضل مرتبط با پاکیزگی که ایرانیها در خارج از کشور به آن دچار میشوند و یا باید با آن کنار بیایند یا آنکه چارهای برایش بیاندیشند.
برای تهیه این گزارش به سراغ آنجلا نوبهار رفتم. یک خانم ایرانی که الان دوازده سالی میشود در آمریکا زندگی میکند.
او برایم از مواردی گفت که با آن کنار آمده و آنها که همچنان به شیوه خودش کار میکند.
آنجلا نام شناسنامه ای اوست و میگوید که نامش را عوض نکرده و کلی ایرانیست.
او تعریف میکند که چطور وقتی دوازده سال پیش به آمریکا آمده بود، متوجه شده که در خانه یکی از بستگان که آنجا اقامت داشته، هیچ ماشین لباس شویی وجود نداشته است.
بعد که تحقیقات کرده فهمیده که بله، یک رختشویخانه عمومی در ساختمان هست که ساکنان آپارتمانهای مختلف برای شستشو به آنجا میروند.
"شروع کردم به نشستن لباس هام." آنجلا میگوید که نمیخواسته لباس هایش را بیاندازد در ماشینی که همه در آن لباس میشویند و لباسش "کثیفتر" از آنچه که بوده شود.
آنقدر لباس نمیشوید تا دیگر مجبور میشود و در این جا خانم صاحبخانه وارد ماجرا میشود و به او میگوید که مواد ضدعفونی کننده ای هستند که او میتواند اول آن را در ماشین بریزد و بعد لباس هایش را بشوید.
"چندبار اول این طوری لباسها را شستم و بعد دیگر از آن مواد استفاده نکردم."
می گوید که بالاخره به این نتیجه رسیده که اگر این ماشینها تمیز نبودند و برای سلامت مضر، حتما تا به حال بقیه هم مریض میشدند.
این طوری خودش را دلداری میدهد و خلاصه الان از همان ماشینها استفاده میکند.
رختشویخانههای عمومی تری هم از این وجود دارند. برای کسانی که در ساختمان محل زندگیشان چنین اتاقی وجود ندارد.
این رختشویخانهها عبارتند از مغازههایی که در آنها چندین و چند ماشین لباس شویی بزرگ وجود دارد که مشتریان میتوانند از آنها استفاده کنند و البته باید پولش را هم بدهند.
در رختشویخانههای ساختمانها هم باید پول استفاده از ماشین را پرداخت. معمولا این ماشینها با سکه یا کارت کار میکنند.
تنها فرق در این است که شما با چند خانوار دیگر رختشویخانه را قسمت میکنید و نه با یک محل.
معمولا ساختمانهایی که چنین امکانی دارند، از آن به عنوان یکی از مزایای ساختمانشان یاد میکنند. (بگذریم از ساختمانهایی که هر آپارتمان برای خودش دستگاههای رختشویی مجزا دارد.)
بشنو، این صدای قیژ را
آنجلا میگوید: "به قول مامانم، بشقاب را که میشویی باید قیژی صدا کند."
یعنی اصلا نباید هیچ گونه چربی روی بشقاب باشد که وقتی انگشتت را روی آن میکشی، صدای قیژ از آن بلند شود.
آنجلا به من نشان میدهد که آمریکاییها چطور ظرفهایشان را میشویند.
سینک ظرف شویی را از آب پر میکند. چند قطره ای ماده شوینده در آن میچکاند و با اسکاچی روی آن میکشد و بعد هم آن را از آب در میآورد و میتکاند و میگذارد تا خشک شود.
یعنی اگر دقت کرده باشید از مرحله آب کشی و صدای "قیژ" خبری نیست.
آنجلا میگوید که او این طوری ظرفها را نمیشوید اما دیده که دوستان آمریکایی اش این طوری ظرفها را میشویند و میگوید که از آنها شنیده، چون این مواد سرطان زا نیستند، پس ایرادی هم ندارد که این طوری ظرف شست.
و باز دوباره همان برهان همیشگی که اگر بنا بود مریض شوند که لابد همه باید مریض میشدند.
به غیر از ظرف و ظروف، میوه و سبزی هم هست که آنجلا میگوید او به عادت مالوف خانواده به محض خریدن آنها را میشوید و بعد در یخچال میگذارد.
اما گویا این شیوه چندان در میان دوستان آمریکایی او طرفدار ندارد و حتی دیده شده که گاهی "نشسته میوه را روی میز میگذارند."
آبپاش به مثابه آفتابه
همه این موارد یک طرف این یکی طرف دیگر که در دیار فرنگ از شلنگ در توالتها خبری نیست، آفتابه که جای خود دارد.
یعنی هرگونه عمل پاکیزگی با دستمال توالت انجام میشود.
آنجلا میگوید: "در خانه بیشتر ایرانیها یک آفتابه اما پیدا میشود."
البته لازم به توضیح است که این اشیا آفتابه نیستند و در واقع آبپاش هستند برای آبیاری گیاهان و نه انسان ها.
این آبپاشها مشکلات بسیاری از ایرانیان را در کشورهای غربی حل کرده اند.
آنجلا میگوید که دوستان آمریکایی اش "چندششان میشود" از اینکه مردمانی مانند ایرانیها بعد از قضای حاجت خود را با آب پاک میکنند و باز هم همین آنجلا خانم میگوید که ایرانیها هم متقابلا "چندششان میشود که آنها خودشان را با دستمال پاک میکنند."
آنجلا میگوید که فرنگیها البته استدلال میکنند که روزی یک بار حمام میروند، پس تمیزند.