در جستوجوی آدمخواران پاکستانی
محمدعارف علی و برادرش، پاکستان را در بهت و حیرت فرو بردند
الیاس خان
بیبیسی
پیدا کردن رد دو برادری که در پاکستان به جرم آدمخواری به زندان محکوم شده بودند، کار سادهای نیست. بعد از آزادی، هر دو تلاش میکنند در انظار ظاهر نشوند.
جستوجو را از یک جاده خاکی با شیارهای بهجامانده از رد گاری در ایالت پنجاب شروع کردیم. تا جایی که میشد با ماشین رفتیم و بعد از آن هم پیاده از میان گلولای مزارع ذرت و نیشکر ادامه دادیم تا به خانهای روستایی رسیدیم.
"ولی دین"، عموی دو برادر که از دیدن من اصلا خوشحال نشده بود، گفت که هیچکدام خانه نیستند.
گفت: آمدی با جسدخوارها مصاحبه کنی؟ آنها آدمخوار نیستند. حسودی همسایهها کار دستشان داد.
محمد فرمان علی و محمد عارف علی به جرم دزدیدن یک جسد از داخل قبر و درست کردن خورش با گوشت آن به دو سال زندان محکوم شدند.
چون مرتکب قتل نشده بودند و قانونی هم در ارتباط با آدمخواری در پاکستان وجود ندارد، دو برادر بعد از دستگیری در آوریل سال ۲۰۱۱، تنها به دو سال زندان محکوم شدند و بعد از گذراندن حکمشان آزاد شدند.
شواهد غیرقابل انکارِ جسدخواری آنها باعث تنش و ناآرامی در روستای کوچک دریاخان در ۲۰۰ کیلومتری غرب ایالت پنجاب در جنوب اسلام آباد، پایتخت پاکستان شد.
عموی برادران علی اصرار دارد که آنها آدمخوار نیستند
در ماه ژوئن امسال مردم روستا از دیدن دو برادر که از زندان آزاد شده بودند، شگفتزده شدند. معترضان خشمگین در اعتراض به آزادی آنها با آتش زدن لاستیک جادههای اصلی منطقه را بستند.
پلیس مجبور شد تامین امنیت دو برادر را بر عهده بگیرد تا مانع از آن شود که دست مردم به آنها برسد. از آن زمان محل اقامت آنها چندان مشخص نیست.
اتاق وحشت
تصمیم میگیریم یکی دیگر از خانههای فامیل را پیدا کنیم، خانهای متروک در محلهای دورافتاده در حومه روستای دریاخان.
همانجا بود که عارف علی، برادر کوچکتر را پیدا کردیم که روی یک تخت سفری زیر سقف پوشالی یک انباری در گوشه حیاط خوابیده بود.
او که از دیدن ما غافلگیر شده بود، پاسخ قانعکننده ای برای قساوتی که مرتکب شده بود نداشت و معلوم بود که بیش از هر چیز نگران امنیتش است.
او تلاش کرد موقعیتش را توضیح دهد: "اتفاق می افته دیگه، این که ]مردم بکشنت[... من هم می ترسم به درد سر بیفتم."
در واقع علی عارف که سی و چند سال دارد، هیچ جواب مربوطی به هیچ یک از سوالات من نداد.
نمی توانم بگویم که مشکل ذهنی و روانی داشت یا این که عصبی و نگران بود.
برای این که خیال خودش را راحت کند میگوید: "همه چیز درست خو اهد شد."
اما سر و شکل خانه، نشانی از این امید او ندارد؛ پوشیده است از شاخه های خشک و تکههای فروریخته از دیوار.
جسد را در یک خانه متروک پنهان کرده بودند
در یک گوشه حیاط یک پستو و دو اتاق دیده میشود. یک اتاق دیگر که قفل است و یکی دیگر که دو تکه اسباب و اثاثیه در آن گذاشتهاند؛ یک تخت کوچک زهواردررفته و یک گهواره فلزی بچه.
این اتاق عارف علی است که زمانی با همسر و پسربچه اش در آن زندگی میکرد.
اتاق بغلی، همان که الان قفل است، اتاقی است که دو سال پیش ماجرای وحشتناک دو برادر از همان جا آغاز شد.
بوی گوشت میت
همه چیز از مرگ سایرا پروین شروع شد، زنی ۲۴ ساله که از سرطان حنجره مرد و خانواده اش او را به خاک سپردند.
صبح روز بعد زنی از اعضای خانواده سر قبر او میرود و میبیند که قبر شکافته شده است.
عاجز حسین، برادر زنِ درگذشته میگوید: "ما قبر را وارسی کردیم و از دیدن این که جسد سر جایش نیست، وحشتزده شدیم. به ریشسفیدهای روستا خبر دادیم و آنها هم به پلیس زنگ زدند."
تحقیقات پلیس آنها را به خانه برادران علی راهنمایی کرد.
بازرس فخار باتی، افسر پلیسی که مسئول بازرسی از خانه بود میگوید: "ما یک روز صبح در حضور ریشسفید های روستا وارد خانه شدیم... عارف در اتاقش خواب بود. پدر و یکی از خواهرانش هم آنجا بودند. فرمان آنجا نبود. خانه را گشتیم و بعد سراغ کلید اتاق فرمان را گرفتیم که قفل بود."
وقتی در را باز کردند بوی ماندگی گوشت پخته میت بلند شد.
آقای باتی می گوید: "وسط اتاق یک قابلمه دیدم که تا نصفه پر از کاریِ گوشت بود. کنار آن هم یک تخته گوشت، یک ساطور قصابی و یک چاقوی بزرگ آشپزخانه."
غذا انبوهی از مورچهها را به طرف خود کشانده بود که ردشان به زیر تختخواب میرسید.
عاجز حسین میبیند که جسد خواهرش را از قبر خارج کردهاند
بازرس باتی میگوید: "مورچهها را دنبال کردیم و چند کیسه کود زیر تخت پیدا کردیم. کیسه ها را کنار زدیم و پشت آنها داخل یک گونی جسد را پیدا کردیم... هنوز هم از یادآوریاش تن و بدنم میلرزد. یکی از پاهای جسد را از زیر زانو قطع کرده بودند و پای دیگر را از بالای قوزک. بقیه جسد دستنخورد بود. غذا را از قطعات بریده درست کرده بودند. آزمایشگاه هم این را تایید کرد."
در جریان بازجویی پلیس، برادران علی اعتراف کردند که چند جسد دیگر را هم از قبرستان محلی ربودهاند. گفتند که این کار را به مدت چند سال انجام می دادند.
جادوگر
سوال اینجاست که چرا این دو نفر دست به این کار هولناک زدهاند.
بازرس باتی میگوید پلیس به سرنخهایی رسید که نشان میداد برادران علی با مردی که متهم به جادوگری بوده و چند سال پیش اهالی روستا در هنگام دزدیدن یک جسد او را گرفتهاند، در ارتباط بودهاند.
به گفته آقای باتی پلیس نتوانسته این سرنخ را دنبال کند چون فرد مورد نظر بدون این که ردی از خود به جا بگذارد ناپدید شده بود.
در جریان بازجویی فرمانعلی اقرار کرد که "برای جادو کردن همسایه اش آیاتی از قرآن را برعکس نوشته است."
بازرش باتی میگوید: "برای تاثیرگذاری این جادو دو برادر باید از تمیز کردن خود پرهیز میکردند و گوشت میت میخوردند."
هر دو برادر متاهل بودند و فرزند داشتند. اما همسرانشان چند سال قبل از دستگیریشان آنها را ترک کرده بودند.
بازرس باتی هر دو زن را پیدا میکند و با آنها صحبت میکند. هر دو شکایت میکنند که شوهرانشان دست از کار کشیده بودند، آنها را کتک میزدند و در خانه زندانیمی کردند.
جسد خواهر این دو برادر که عقبمانده ذهنی بود، چند روز بعد از دستگیریشان در یک کانال آب پیدا میشود.
هیچگاه یک روانپزشک این دو بردار را معاینه نکرد.
تصدق حسین، وکیل مدافع پرونده گفت که وظیفه او به حداقل رساندن دوران زندان آنها بوده که آن را با موفقیت به انجام رسانده است.
او گفت: "آنها دیوانه نیستند، احمقند."