آیتی از آمریکا و طریق مسلمانی‌اش

سام فرزانه

بی‌بی‌سی، واشنگتن

 

"مادر نیست؟ که هست. تحصیل کرده نیست؟ که هست. تو دانشگاه درس نمی‌ده؟ که می‌ده. اهل ورزش نیست؟ که هست. از همه مهمتر مسلمان نیست؟ که هست."

جمله بالا را کسی نگفته اما خب، شما اگر به دنبال یک نمونه از "زن کامل مسلمان" باشید، یحتمل بعد از خواندن این نوشته برای حرف زدن درباره سلین آیت لیتزیو، این حرف‌ها را می‌زنید.

برای دیدار با او به شهر بوستون رفتم. شهری که به تازگی هدف حمله دو برادر اسلام‌گرا قرار گرفت.

دیدار و گفتگوی ما از بعد از ظهر شروع شد و تا عصر ادامه داشت. این وسط رحما، دخترش را از مدرسه برداشت و به خانه برد. از دوستش و دختران دوستش پذیرایی کرد که برای بازی با رحما آمده بودند و کمی هم به امور آشپزخانه رسید.
"بامزه نیست؟ که هست"

بامزگی را هم به محاسن این خانم اضافه کنید.

او خیلی بامزه درباره همه امور حرف می‌زد؛ خودش. اسمش. خانواده‌اش. همه چیز.

مثلا وقتی برایم تعریف کرد که اولین برخوردش با دین اسلام چطور بوده، داشتم پشت دوربین تلویزیون از خنده روده‌بر می‌شدم.

این را نگفتم که سلین مسلمان‌زاده نیست و خودش تصمیم گرفته که به اسلام رو بیاورد. بیش از ده سال پیش.

ماجرای اولین برخوردش با اسلام از این قرار است که آن زمان او مسیحی بوده و در یک منطقه غیرشهری در ایالت پنسیلوانیا بزرگ شده بود.

 


'زنان در دوران قاعدگی نباید از عبادت محروم شوند'



سلین دوست دارد که با نگاهی به فرهنگ غربی و دین اسلام، نکات مثبت هر کدام از آنها را بگیرد و به هم نزدیک کند.

مثلا می‌گوید که به عنوان یک فمینیست، برایش غیرقابل قبول است که زنان را به خاطر شرایط فیزیولوژیکی‌شان به مسجد راه ندهند.

می‌گوید که زنان در دوران قاعدگی نباید از نماز و تحصیل محروم باشند.

می‌گوید که قوانین مربوط به بازداشتن زنان از حضور در مسجد در دوران قاعدگی مربوط به قرون گذشته است و الان دیگر موضوعیت ندارد.

از طرف دیگر می‌گوید که در فرهنگ غرب به اندازه فرهنگ اسلامی به نقش مادران اهمیت نمی‌دهند و می‌گوید که دوست دارد این نکته را از فرهنگ اسلامی برای مردم آمریکا باز کند تا آنها هم به نقش مادر در پرورش فرزندان اهمیت دهند.


آن طور که می‌گوید دور و برش پر بودند از "سفیدپوستان مسیحی".

او به یک دبیرستان شبانه روزی بین‌المللی رفته بود. در آنجا او دوستی مسلمان داشته که اتاقش نزدیک اتاق او بوده. گویا یک روز عصر که دختر مسلمان می‌خواسته نماز بخواند، چادر سفیدی به تن کرده بوده. هوا تاریک بوده و سلین برای قرض گرفتن یک مداد به اتاق او می‌رود.

حتما خودتان حدس زدید. او از ترس دیدن روح، جیغ می‌زده.

این خاطره را به عنوان اولین برخوردش با اسلام تعریف می‌کند و بعد هم با خنده می‌گوید: "برای همین درک می‌کنم که چطور برخی از آدم‌ها از دیدن کسانی که نوع لباس پوشیدنشان متفاوت است وحشت می‌کنند."

با اینکه بوستون شهری چند فرهنگی است و مسلمانان و یهودی‌ها به خاطر لباس‌هایشان به راحتی به چشم می‌آیند، با این همه آن روز در خیابان یک مامور پلیس از سلین پرسید که آیا او با روسری گرمش نمی‌شود.

سلین لبخندی زد و گفت که نه.

می‌گوید بیشتر این افراد از روی کنجکاوی سوال‌هایی از این دست را می‌پرسند. خیلی به دلش بد نمی‌آورد که ممکن است با قصد آزردنش چنین حرفی زده باشد. می‌خندد و می‌گذرد.

در جریان مصاحبه، سلین چند داستان خنده دار دیگر هم گفت. مثلا درباره مادرشوهرش.

سلین بعد از گرویدن به اسلام در مصر با یک آقای مصری به نام احمد ازدواج می‌کند.

سلین می‌گوید که مادرشوهرش بسیار زن مهربانی است اما خب یک چیزهایی برایش خیلی قابل درک نیست. از جمله رژیم غذایی سلین.

سلین ویگن (vegan) است. ویگن به کسی می‌گویند که فراورده‌های حیوانی نمی‌خورد. یعنی گوشت، شیر و تخم مرغ در رژیم غذاییش جایی ندارد.

می‌گوید مادرشوهرش روزهای اول، از سر محبت، به او می‌گفته: "گوشت بخور"



سلین و خواهر بزرگترش



سلین: "ممنون گوشت نمی‌خورم."

مادرشوهر: "مرغ بخور"

سلین: "قربان شما، مرغ هم به هرحال از یک حیوان می‌آید. نمی‌خورم."

مادرشوهر: "خب بیا تخم مرغ بخور."

سلین: "تصدقتان... نمی‌خورم."

می گفت که این کشمکش تا مدتها ادامه داشته: "خلاصه که سعی نکنید هیچ وقت برای یک مصری توضیح دهید که گیاه خوار هستید."

 
نقش امام محمد غزالی 



سلین زمانی به گیاه خواری رو آورده که در دانشگاه بوده. او در رشته انسان شناسی درس می‌خواند و آن زمان یک معلم ادیان داشتند که بودایی بوده. گویا طرف بسیار آدم دلنشینی بوده و به سلین یاد می‌داده که چطور ذن (تمرکز) کند.

آن زمان او تحت تاثیر تعالیم بودایی بوده.

پیش از آن هم در نوجوانی به کلیسای کاتولیک می‌رفته و قبل‌ترش به کلیسای پروتستان.


رحما، دختری بر درخت



رحما، دختر سلین و احمد است. کلا از دیدن من و همکارم به مدت دو دقیقه خجالت زده شد و بعد برای خودش تا توانست بالا و پایین پرید.

آن قدر جلوی دوربین شیطنت کرد که برای پیدا کردن یک تصویر معمولی از او مجبور شدم کلی فیلم‌ها را بگردم.

سلین می‌گوید که او هم در کودکی و نوجوانی این طور بوده و هنوز هم فوتبال و بسکتبال بازی می‌کند.

می‌گوید که آن قدر شر و شور بوده که اصلا مانند بسیاری از دختران همسن و سالش به فکر زیبایی اش نبوده و فکر می‌کند کلا ده بار هم موهایش را سشوار نکشیده و می‌گوید که از حجاب خوشش می‌آید، چون هم سریع می‌توان به سر کرد و هم زیباست و هم اینکه با آن می‌تواند حریم خصوصی خود را حفظ کند.


در همین حال و هوای دانستن درباره ادیان بود که برای آموختن زبان عربی به مصر می‌رود.

سلین می‌گوید که وقتی به مصر رسید، تنها دو کلمه عربی بلد بود: شکراً و حبیبی. (ممنونم و عزیزم)

به مصر می‌رود و کم کم در کلاسی که درباره آشنایی با اسلام بود به این دین علاقمند می‌شود و شروع می‌کند به خواندن درباره اسلام.

یک روز هم با کائنات شروع به صحبت می‌کند و می‌خواهد که "هدایت شود."

سلین می‌گوید اتفاقات بسیاری روی داد که او را به این نتیجه رساند باید به اسلام رو بیاورد.

یکی از آنها این است: "داشتم یکی از کتاب‌های صوفیان را می‌خواندم که نوشته ]امام محمد[ غزالی بود. درباره یک آیه از قرآن در آن نوشته شده بود که معنی درست آن را نمی‌دانستم. برای همین ترجمه انگلیسی قرآنم را باز کردم و درست در بالای صفحه‌ای که باز کرده بودم، آن آیه نوشته شده بود."

اینها را که می‌گفت چشم‌هایش گرد شده بودند. می‌گفت از این دست اتفاق‌ها برایش زیاد روی داده و یک روزی پیش خودش گفته: "باشه باشه... فهمیدم... می‌رم این کار رو می‌کنم."

با همین جملات روزی را توصیف کرد که تصمیم گرفت برود و شهادتین را بگوید.

به دانشگاه الازهر می‌رود و در اتاقی که برای اسلام آوردن اختصاص داده‌اند، مسلمان می‌شود.

محمد سید طنطاوی که آن زمان شیخ دانشگاه الازهر بود، به او نامی مسلمانی می‌دهد: آیت.

"خیلی اسمم را دوست ندارم."

سلین می‌گوید که نامش را خیلی دوست ندارد. و مثلا "آیه" را ترجیح می‌داده.

"اما آن زمان جرات نداشتم که با شیخ بحث کنم."

چند سال بعد که شیخ جدیدی به الازهر می‌رود، اما جرات پیدا می‌کند و می‌رود و از او می‌خواهد که نامش را عوض کند.



عکس خانوادگی در مصر



"گفت که یاد بگیر با محدودیت‌های خودت زندگی کنی."

حالا سلین می‌گوید که می‌خواهد سعی کند تا این نام را دوست بدارد.

"امیدوارم که به زودی بتوانم این نام را دوست بدارم."


نقش نجیب محفوظ



نداهای آسمانی تنها برای مسلمان شدن به او نازل نشده و در میان الهام دهندگان علاوه بر امام محمد غزالی نجیب محفوظ هم نقش دارد.

یک شب سلین مجسمه نجیب محفوظ، نویسنده مصری، را به خواب می‌بیند. فردایش با اطمینان از اینکه آینده زندگی اش رقم می‌خورد، به سوی مجسمه به راه می‌افتد.

مجسمه را می‌بیند. کمی این پا و آن پا می‌کند. آخر سر از اینکه هیچ اتفاقی برایش روی نمی‌دهد، خسته می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به خانه باز گردد.

از اینجای ماجرا را از زبان سلین بشنوید:

"در راه بازگشت به خانه، راهم را گم کردم. از دور دیدم که چند مرد بلند قد می‌آیند. صورتشان را نمی‌دیدم. از دور برایشان دست تکان دادم. فکر کردم که آمریکایی هستند. چند آمریکایی بلند قد می‌شناختم. یکی از آنها جلو آمد و به عربی از من پرسید که آیا گم شده ام. آن مرد الان همسر من است."

ظرف سه هفته ازدواج کردند.


همراه و همسر و ای... همچین همسفر



سلین می‌گوید که همسرش ورزشکار حرفه‌ای بوده و وقتی که بعد از چند سال درس خواندن سلین در مصر به پایان می‌رسد با او روانه آمریکا می‌شود.

احمد برای بودن با سلین و ادامه تحصیل او مهاجرت می‌کند و سعی می‌کند که زندگی جدیدی را آغاز کند.




احمد، همسر سلین ورزشکار حرفه‌ای بوده



گاهی هم غذای چینی برای خانواده می‌پزد.

هرچه سلین اهل سفر و دشت و کوه و بیابان است، احمد پسر شهری است و برایش سخت است که شب را مثلا در چادر سر کند.

 
خشونت سیاسی و اسلام واقعی 



سلین در آمریکا توانست در کنار همسر و فرزندش در دانشگاه پرینستون فوق لیسانس بگیرد و بعد برای دوره دکتری به دانشگاه هاروارد برود.

در دانشگاه هاروارد او دانشجوی الهیات است. رشته‌ای که می‌گوید او یکی از نخستین مسلمانانی است که به آن راه یافته و به نوعی حالت مدیریت در تبلیغات دینی دارد.

سلین همچنین در دانشگاه‌های بسیاری که در شهر بوستون هستند، به تدریس مشغول است. در آن دانشگاه‌ها مبانی اسلام درس می‌دهد.

اسلامی که در بوستون این روزها سوال‌های زیادی درباره آن می‌پرسند.

"مخصوصا بعد از اتفاقاتی که در جریان ماراتن بوستون روی داد، خیلی از من درباره خشونت در اسلام می‌پرسند. من هم برای شاگردانم قرآن را باز می‌کنم و به آنها نشان می‌دهم که ببینند در اسلام چه چیزی درباره خشونت گفته می‌شود."

او با این روش سعی دارد بین آن چیزی که "خشونت سیاسی" می‌داند و آنچه که "اسلام واقعی" می‌خواند فرق بگذارد.

با همان روی گشاده و امیدواری مدل آمریکایی اش، سلین آیت لیتزیو، سعی می‌کند به دانشجویانش روی دیگری از اسلام را نشان دهد. همان که خودش دید و برایش گفت: " اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله"

+47
رأی دهید
-74

khorram - خملنیتسک - اوکراین
از این دیوانه تر هم ادم پیدا میشه؟شلاق اسلام بهت نخورده یک سالی بورو ایران زندگی کن اون وقت اسلام رو درک میکنی
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 11:48
agnostic - هانوفر - آلمان
عجیبه واقعا، این خانم تازه مسلمان که در آمریکا به دنیا اومده و بزرگ شده از این موضوع در اسلام ناراحته که چرا زن موقع قاعدگی حقِ ورود به مسجد رو نداره ولی‌ از این موضوع ناراحت نیست که در اسلام شهادت یک زن با یک مرد برابر نیست و ارزش شهادت دو زن برابر با یک مرد است!!! یا طبق سوره نسا آیه‌ ۳۴ مرد حق داره در صورتی‌ که زنش نافرمانی کرد او را کتک بزند در حالی‌ که مشخص نکرده اگر مرد نافرمانی کرد زن باید چه کار بکند؟!! و یا اینکه ارزش جان یک زن برابر با بیضه چپِ یک مرد است و همینطور حقِ ارثِ یک زن نصفِ حق یک مرد است! عجب فمینیستی!!! حماقت آمریکایی ایرانی‌ عرب نمی‌شناسه!!!
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 13:16
mehran_pahlavichi - انزلی - ایران
حماقت که انتها نداره. اول پیاله و بد مستی. بهش اسمی رو دادن که دوست نداره و امیدواره که باهاش کنار بیاد. امیدوارم چهره واقعی اسلام رو به زودی ببینی.
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 13:21
Amoo Ashkan - لوکزامبورگ - لوکزامبورگ
بازم یه گزارش مسخره از آیت‌الله بی‌بی‌سی ، این بی‌بی‌سی با این سیاست کثیفش حالمو بهم می‌زنه ، واسه سایت ایرانیان یوکی هم متاسفم که اینچیزارو میذاره و کیفیت سایت انقد میاره پایین در آخر هم به این خانم واسه با سر رفتن تو چاه تبریک میگم امیدوارم بدونی‌ الان ارزشت از بیضهٔ چپ یک مرد مسلمان هم پأینتره
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 15:17
سعد حلي - سیدنی - استرالیا
چی شده؟؟؟؟؟. میبینم که همه دارن منفی میدن!!!!!!!!!
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 17:34
Rezanl - امستردام - هلند
می‌گوید که به عنوان یک فمینیست، برایش غیرقابل قبول است که زنان را به خاطر شرایط فیزیولوژیکی‌شان به مسجد راه ندهند. حالا کجاشو دیدی ؟! کم کم متوجه میشی‌ اسلام یعنی‌ چه ؟!.
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 17:49
IRAN+ISRAEL+USA 4EVER - مونیخ - آلمان
چقدر شبیه شوهرش هست
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 20:08
اسب آتش - سیدنی - استرالیا
اولا هیچ حای دنیا اسلام واقعی هنوز پیاده نشده دوما به تجربه متوحه شده ام افرادی که از اسلام به دین دیگه ای تغییر کرده اند بیشتر بخاطر انتقام از افراط گری وشاید لج کردن بوده که عدم مطالعه کافی دینی هم مزید بر علته ولی کسانی که مسلمون میشن بخصوص خانمها قریب به اتفاق تحصیلات عالیه دارن و با تامل مطالعه طرح پرسش وعدم عجله تغییر دین میدهند.
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 20:12
اسب آتش - سیدنی - استرالیا
هفت سال پیش تو یه جمعی یه خانم کانورت (تازه مسلمان)رو ملاقات کردم اسمش ثریا بود و استاد دانشگاه !! اصالتا مال شهر پرث بود اول فکر کردم چون با ایرانی ازدواج کرده تغییر کرده بعد فهمیدم چند سال بعد از تغییر با شوهرش تو دانشگاه آشنا شده بود اسمش رو هم خودش پیدا کرده بود بدون داشتن هیچ دوست ایرانی! میگفت بخاطر معنی زیبا وبا احترام این اسم . نکته اینجا بود که اطلاعات دینی اش بسیار علمی با سند وآگاهی وادله و برهان بود دوتا سئوال هم کرد که من مسلمون شناسنامه ای نتونستم جواب بدم.
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 20:27
اسب آتش - سیدنی - استرالیا
برای اینکه منظورم رو بهتر متوجه بشید لطفا فیلم کتاب قانون با بازی پرویز پرستوئی رو ببینید هم خنده داره هم ضعف جامعه ی دینی مارو به تصویر میکشه هم امید بخش وشاید به نوعی زندگی ما ایرانیان خارج کشور هم باشه .پشیمون نمیشید
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 20:33
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
agnostic - هانوفر - آلمان گرامی‌ کاش بدین مساله نیز اشاره می‌‌کردید در مورد تعدد زوجات در اسلام- ازدواج مرد ۵۳ ساله با ۹ ساله-- البته از ۷ سالگی بازی بازی بعد !! نظرش راجع به کنیز و غلام و رسمیت برده داری-کشتن یک مرد کافر و خوابیدن با همسر او!!
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 21:13
derafshe kavyani - بیرمنگام - انگلستان
باز هم بی‌بی‌سی جمهوری استفراغ اخوندی گزارش تهیه کرد.آدم حالش از اسم این بنگاه خبر پراکنی آشغال به هم می‌خوره، چند وقت پیش عکسی‌ از کارکنان خودفروش بی‌بی‌سی فارسی به چاپ رسیده بود که در آن کارکنانش بر رو پشت بام شبکه پرچم ننگین جمهوری استفراغی آخوندی را به دست گرفته بودند.خیانتی آشکار به مردم و ایران آریائی
‌چهارشنبه 9 مرداد 1392 - 22:37
azadeh11 - آمستردام - هلند
هلند‌آمستردام. derafshe kavyani - بیرمنگام - انگلستان. حرف حساب کتاب نداره درست میگی
‌پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 06:26
nemat420 - لندن انتاریو - کانادا
Agnostic- ﻫﺎﻧﻮﻓﺮ -ااﻟﻤﺎﻥ. ﻣﻂﺎﻟﻌﻪ ﻭﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﺮﺩﻩ ﺯﺣﻤﺖ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺩﻻﻳﻠﺶ ﺭﻭ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩ.ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭ ﻣﻂﺎﻟﻌﻪ ﻛﻦ ﻣﻴﻔﻬﻤﻲ ,ﭼﺮا!!
‌پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 07:11
مهم - بروكسل - بلزيك
تیپ و قیافه زن میخوره از این زنهای عقب مونده ذهنی با درجه کم و از نظر قافه هم که تو اوت است شستشو دادن مخ این زنها که از نظر پیت و قیافه تو اوت هستن راحت هست اینجا تو بلژیک هستن این تیپی‌ که مسلمون میشن و روسری سرشون میکنند که یکیشون هم چند سال پیش رفت عراق و حرکت تروریستی کرد و کشته شد ما از اسلام خارج شدیم این بدبختا میخوان وارد بشن تا بفهمن چه است اسلام دیگه دیر شده یا میشن تروریست یا طرف بیچارش می‌کنه
‌پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 17:58
همسایه دکتر شریعتی - ایران - ایران
خدایا یه پول حسابی به من بده و یه عقل حسابی به این مشنگ تازه مسلمان!
‌پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 21:41
kurd_irani - کرمانشاه - ایران
چه فایده سنی شده،همون مسیحی بهتر بود
جمعه 11 مرداد 1392 - 00:10
martya - سیدنی - استرالیا
از رو منفی هایی که داده شده مشخص میشه که اکثر بازدید کنندگان این سایت غیر مسلمانند یا مثل این آقا از کرمانشاه از سنی شدن این خانم ناراحتند. البته اینکه مسلمون شدن یه آمریکایی مسیحی ناراحتتون می کنه طبیعیه و در آینده با مسلمون شدن افراد خیلی بیشتری روبرو خواهید شد و ناراحت تر از این هم خواهید شد به امید خدا.
جمعه 11 مرداد 1392 - 22:58
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.