توطئه باجناق‌ها برای ثروت پدرزن

باجناق‌ها با چربزبانی پدرزن ثروتمند خود را فریب دادند و همزمان با طلاق دادن همسران‌شان پول بادآورده‌ای به جیب زدند.

ساعت 6 عصر آخرین روزهای خردادماه بود که سر و صدایی در ساختمان 5 طبقه‌ای در شمال پایتخت نشان از درگیری خانوادگی داشت.مرد صاحبخانه که خانواده همسرش را برای میهمانی دعوت کرده بود همراه باجناقش با پدرزن خود درگیر شده بودند و همسایه‌ها برای پایان این دعوا از پلیس کمک خواستند. خیلی زود تیمی از ماموران پلیس کلانتری در محل حاضر شدند و پدرزن شیک‌پوش وقتی ماموران را دید با چهره‌ای عصبانی به ماموران گفت: 2 دخترم بعد از سال‌ها زندگی در کنار همسران‌شان هیچ مشکلی نداشتند تا اینکه 2 داماد جوانم امشب در میهمانی ادعا کردند که دخترانم به زندگی‌شان اهمیت نمی‌دهند و می‌گفتند من دخترانم را خوب تربیت نکرده‌ام، در حالی که آنها را در ناز و نعمت بزرگ کرده‌ام. این مرد افزود: ابتدا من سکوت کردم اما آنها دست‌بردار نبودند و توهین می‌کردند تا اینکه صبرم تمام شد و با آنها درگیر شدم. 2 دختر مرد شیک‌پوش که ناراحت بودند همراه پدرشان از خانه خارج شدند و گفتند: دیگر حاضر به زندگی در کنار شوهران‌مان نیستیم. 2 باجناق با لبخند مرموزانه‌ای در را پشت سر همسر و خانواده‌شان بستند و ماموران در حالی که هیچ‌یک از دوطرف دعوا شکایتی از هم نداشتند به کلانتری بازگشتند.

شکایت پدرزن از 2 داماد

10 تیرماه بود که پدرزن شیک‌پوش به دادسرای خارک رفت و از بازپرس خواست 2 داماد فریبکارش را دستگیر کنند.این مرد به بازپرس پرونده گفت: پس از سال‌ها که دخترانم ازدواج کرده بودند دامادهایم را مانند پسرانم می‌دانستم تا اینکه فروردین امسال هر دو دامادم به دفتر کارم آمدند و پیشنهاد سرمایه‌گذاری در پروژه ساختمانی دادند. در حالی که «سعید» و «آرش» در کارهایشان موفق بودند و به آنها اعتماد داشتم این پیشنهاد را قبول کردم و سند یکی از ملک‌های قدیمی‌ام در شمال شهر را به صورت وکالتی به نام‌شان زدم و بعد از مدتی‌ آنها که ادعا می‌کردند دنبال کارهای اداری این ساخت و ساز هستند، خواستند سرمایه زیادی را به حساب‌شان واریز کنم. نخست به رفتارهای آنها مشکوک شدم اما دخترانم از سمت همسران‌شان به سراغم آمدند و گفتند که موقعیت خوبی است و زندگی آنها را تغییر می‌دهد. من نیز به خاطر همین یک‌میلیارد به حساب داماد بزرگ‌ترم واریز کردم و در انتظار کلید زدن پروژه از سوی آنها ماندم. وی افزود: همه چیز خوب پیش می‌رفت و هیچ مشکلی نبود تا اینکه یک روز خانه دخترم میهمان بودیم که 2 داماد شروع به بهانه‌گیری کردند و بین ما شکرآب شد اما فکر نمی‌کردم این اختلاف باعث شود تا آنها خواستار طلاق شوند.وقتی دخترم «المیرا» از ماجرای جدایی از همسرش خبر داد خیلی زود به ملک قدیمی‌ای که قرار بود در آنجا ساخت و ساز کنند، رفتم و متوجه شدم هر دو دامادم با وکالتنامه‌ای که از من داشتند خانه را فروخته‌اند و آنجا بود که متوجه فریبکاری آنها شدم. با ادعاهای پدرزن شیک‌پوش، بازپرس پروژه دستور داد تیمی از ماموران برای ردیابی 2 داماد فریبکار وارد عمل شوند. ماموران در گام نخست به خانه 2 داماد رفتند اما متوجه شدند آنها پس از درخواست طلاق پا به فرار گذاشته‌اند.در این مرحله تجسس‌های فنی کلید زده شد و ماموران پلیس کلانتری توانستند خیلی زود آرش را در یکی از شهرهای شمالی ردزنی و روز 12 تیرماه وی را دستگیر کنند. آرش که از دستگیری‌اش شوکه شده بود به ماموران گفت: زندگی خوبی داشتیم تا اینکه باجناقم سعید نقشه کلاهبرداری از پدرزنمان را طراحی کرد، نخست مانع کارش شدم اما وقتی دیدم سرمایه زیادی به جیب می‌زنیم وسوسه شدم سعید را در نقشه‌اش همراهی کنم. وی افزود: پس از اینکه خانه را فروختیم و یک میلیارد را گرفتیم تصمیم به فرار گرفتیم و به شمال کشور آمدیم و سعید صبح امروز به بهانه تبدیل کردن پول‌ها به دلار از ویلا خارج شد و دیگر خبری از وی ندارم. با ادعاهای این مرد، ماموران با در اختیار داشتن شماره پلاک خودروی سعید آن را در اختیار سیستم سراسری پلیس قرار دادند تا اینکه مشخص شد داماد بزرگ خانواده سوار بر پژو 206 سفیدرنگش به سمت جنوب کشور در حرکت است. با به دست آمدن این سرنخ، سعید روز 14 تیرماه در جنوب کشور دستگیر شد.داماد بزرگ وقتی دید در دام ماموران گرفتار شده ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: هیچ مشکل مالی نداشتم و زندگی خوبی برای همسرم فراهم کرده بودم اما وقتی یکی از مشتریانم پول‌ مرا بالا کشید و ورشکست شدم تصمیم گرفتم با طراحی سناریویی از پدرزنم پول بگیرم و از باجناقم کمک خواستم. وی افزود: وقتی دیدم با فریب پدرزنم پول زیادی به دست آورده‌ام طمع مرا گرفت و حتی آرش را در خانه ویلایی تنها گذاشتم و به جنوب کشور آمدم تا بتوانم به تنهایی به شهرهای عربی بروم و زندگی جدیدی را شروع کنم.

+34
رأی دهید
-10

مدافع حق - مادرید - اسپانیا
حالا میرى زندان تو یکى از شهرهاى جنوبى زندگى جدیدى رو شروع میکنى .... کاشکى منم همچین پدر زنى داشتم هالو.....
‌چهارشنبه 26 تير 1392 - 19:20
parviz1 - کترینگ - انگلستان
ای‌ خاک عالم تؤ سرت.مرتیکه از اول مثل آدم می‌رفتی پیش پدر زن و بدبختی و جریان کلاه و بردایت و برشکستگیتو میگفتی‌ تا برات یک فکری کنند و این مرد کمکت میکرد.حالا دیگه با چه رویی ازش میشه خواهش کرد تا ببخشه و یا کمک کنه.
‌چهارشنبه 26 تير 1392 - 20:19
shab sepid - رم - ایطا لیا
یه ضرب‌المثل معروف داریم که میگه -- چاه کن ته چا ‌ست -- .
‌پنجشنبه 27 تير 1392 - 00:56
htafas - مادرید - اسپانیا
احتمالا دخترها مشکل دارن عزیزم
‌پنجشنبه 27 تير 1392 - 01:14
مجیدخان - تهران - ایران
با درود:پست فطرتی تا چه اندازه؟اعتماد خانواده ای را جلب کردن و سپس هم دختران خانواده را از زندگی ساقط کردن و هم اموال خانواده را غارت کردن.زندان سزای چنین تبهکارانی نیست.باید عدالت واقعی در باره ی چنین مجرمانی اجرا شود. همسرش را طلاق داده تا با پول های پدر همین همسر در شمال و در کشورهای عربی به عیش و نوش بپردازند.تف به غیرت و شرف نداشته اتان.
‌پنجشنبه 27 تير 1392 - 10:32
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.