از “عالیجناب سرخپوش” تا “عالیجناب سبزپوش - نوشته ای از اکبر گنجی
اکبر گنجی
طرح مسأله: گنجی در حال تبدیل “عالیجناب سرخ پوش” به “عالیجناب سبز پوش” است.
پرسش: آیا این مدعا صادق است؟ پاسخ: آری گنجی مدتهاست که چنین هدفی را تعقیب میکند. آیا گنجی دارای چنین توانی است؟ متأسفانه خیر.
پرسش: پس “عالیجناب سرخپوش”، “عالیجناب سبزپوش” شدنی نیست؟ پاسخ: چرا. “سبزشدن” هاشمی امکانپذیر است.
پرسش: اما چگونه؟ پاسخ: با همکاری نانوشته آیتالله خامنهای، اصولگرایان سنتی و افراطی، باند احمدینژاد، اصلاحطلبان، ساختارشکنان، و از همه مهمتر، خود هاشمی رفسنجانی. انتخابات ۹۲ فرصتی برای این همکاری نانوشته است.
این مسأله نیازمند تبیینی به شرح زیر است:
یکم- ساختار سیاسی متفاوت رژیم: جمهوری اسلامی یکی از نظامهای غیردموکراتیک است. منتها- براساس نظریههای جامعه شناسی سیاسی- ازمصادیق دیکتاتوری های نظامی، فاشیستی و توتالیتر نیست (مگر آن که فاشیسم و توتالیتریسم به عنوان دشنام درباره جمهوری اسلامی به کار روند).
کسانی که جمهوری اسلامی را دیکتاتوری نظامی،فاشیستی یا توتالیتر قلمداد می کنند، کافی است به این نکته ساده روش شناسی علم توجه کنند: نظریه پردازان به جای توجه به شواهد موید نظریه خود، باید به شواهد و قرائن مبطل توجه کنند (اصل ابطالپذیری). در این صورت، صدها شاهد و قرینه علیه چنان مدعیاتی وجود دارد.
یکی از ویژگیهای نظام غیردموکراتیک جمهوری اسلامی این است که جنگ قدرت علنی از ابتدای تأسیس این رژیم- به تعبیر نادرست ذاتگرایانه- جزو ذات آن بوده است. نزاع میان نهضت آزادی (دولت موقت) و بقیه، نزاع بنیصدریها و بقیه، نزاعهای جناح چپ و راست با نمادهایی چون مهندس موسوی و علی خامنهای در دهه ۶۰، نزاع بسیار مهم و اساسی آیتالله منتظری (قائم مقام رهبری) با آیتالله خمینی (رهبر)، نزاعهای اصلاحطلبان و محافظهکاران، نزاع احمدینژاد و بقیه، نزاع ۸۸ موسوی و کروبی و سبزها با خامنهای، و…
این جنگ علنی و افشاگریها و حذفهای مداوم یکدیگر، در کدام یک از رژیم های غیردموکراتیک دیگر قابل مشاهده است؟ این نزاع ها پیامدهای بسیار داشته و دارد. یکی از پیامدهای آن کار درست کردن برای اپوزیسیون مقیم خارج است. اگر جمهوری اسلامی مانند عربستان سعودی یا کره شمالی بود، مخالفان چه چیزی برای نوشتن داشتند؟
دوم- فرایند تغییر طرد و حذفشدگان: آدمیان فاقد ذات ثابت، تغییرناپذیر هستند. همه تغییر کرده و میکنند. در قدرت بودن- خصوصاً در نظامهای غیردموکراتیک- آدمی را در موقعیتی قرار میدهد که حال و روز ناقدان/متفاوتها/مخالفان را نمیفهمد. وقتی فرد قدرتمند از ساختار سیاسی حذف و طرد میشود، تازه در موقعیت فاقدان قدرت قرار میگیرد.
نگاهی گذرا به تاریخ ۳۴ سال گذشته و طرد و حذف شدگان جمهوری اسلامی بیندازیم. حذف شدگان- به جز سازمان مجاهدین خلق که تغییراتش در مسیر دیگری بوده- در جاده دموکراسی و حقوق بشر گام نهادهاند.
آیتالله منتظری که نقش مهمی در افزودن اصل ولایت فقیه به قانون اساسی ایفا کرد، استثنایی قابل توجه است. در اوج قدرت و با این که میدانست آیتالله خمینی بزودی میمیرد و او جانشینش خواهد شد، از حقوق مخالفان قاطعانه دفاع کرد و عزل شد. او پس از عزل، تا روزی که زنده بود، روز به روز در نظرات گذشتهاش تحول ایجاد کرد. آیتالله منتظری نظریهپرداز ولایت فقیه، توسط آیتالله خمینی عزل شد و توسط ولی فقیه بعدی ۵ سال در منزلش زندانی گردید.
خاتمی دهه شصت، خاتمی اصلاحطلب دهه هفتاد نیست. به خاتمی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بنگرید، آیا همان خاتمی دوران اصلاحات است؟ آیا گفتار و رفتار ۴ سال اخیر او، گفتار و رفتار دوران اصلاحات است؟
احمدینژاد ۸۸ نیز احمدینژاد ۸۴ نیست. احمدی نژاد ۹۰ نیز احمدی نژاد ۸۸ نیست. به تغییر گفتار و رفتار او بنگرید. مشایی- بد یا خوب- نماد این تحول است.
مهندس میرحسین موسوی دهه ۶۰ پس از درگذشت آیتالله خمینی به مدت ۲۰ سال حاشیهنشین سیاست بود. جمع کوچکی داشت که روی مسائل ایران- خصوصاً اقتصادی- کار میکردند و برنامه اصلیاش مبارزه با فساد بود.
وقتی موسوی در انتخابات ۸۸ کاندیدا شد، حاضر نبود خود را اصلاحطلب معرفی کند. میگفت “اصولگرای اصلاحطلب” هستم.
انتخابات ۸۸، آیتالله خامنه ای، اصولگرایان، باند احمدینژاد، اصلاحطلبان، ساختارشکنان، همگی در توافقی نانوشته، موسوی ماقبل ۸۸ را به موسوی مابعد ۲۲خرداد ۸۸ تبدیل کردند. البته کتمان نمیتوان کرد که موسوی دارای ظرفیت چنین تغییری بود، اما آن قوا در بستری اجتماعی به فعلیت رسید.
مهدی کروبی هم مصداق دیگری از همین حکم کلی است. دهها تن از زمامداران جمهوری اسلامی همچنان در زندانها اسیرند و از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر دفاع میکنند.
سوم- داستان هاشمی رفسنجانی: هاشمی یکی از مهمترین ارکان جمهوری اسلامی بوده و در ساختن وضعیت فعلی نقش اساسی داشته است (۲۰ مقاله طی سه سال گذشته درباره هاشمی منتشر کردهام که امیدوارم پس از انتخابات در کتابی یکجا منتشر شوند.)
هاشمی دهه ۷۰ هاشمی دهه ۶۰ نیست. هاشمی دهه ۸۰ هم هاشمی دهه ۷۰ نیست. او رفته رفته توسط آیتالله خامنهای به حاشیه رانده شد و به شدت زخمی شده است. پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸، با تمام فشاری که آیتالله خامنهای ، اصولگرایان و باند احمدینژاد بر او وارد آوردند، سخنی علیه موسوی و کروبی ایراد نکرد.
هاشمی پس از به حاشیه رانده شدن و پس از شنیدن و دیدن آن همه تهاجم ، تا حدودی در موقعیت حذفشدگان قرار گرفت. او به خوبی آگاه است که همه اینها از سوی آیتالله خامنهای و بیتاش هدایت میشد.
هاشمی در ۴ سال گذشته فرصت زیادی داشته تا اندکی به سرنوشت سرکوب شدگان قبلی و بعدی بیندیشد. به این که با ناقدان/متفاوتها/مخالفان در جمهوری اسلامی چه رفته است. او حاصل تلاشهای خود را برباد رفته میبیند و حال کاندیدا شده است تا در آخر عمر شاید بتواند نظام را به مسیر درستی که خود تشخیص میدهد، هدایت کند.
انتخابات ۹۲ هاشمی، انتخابات ۸۸ موسوی است. موسوی و خانوادهاش که از نظر مالی کاملاً پاک بودند، چیزی برای افشاگری نداشتند. حتی احمدینژاد تمام سعی خود را کرد تا موسوی و کروبی و خاتمی را عروسکهای خیمهشب بازی هاشمی قلمداد کند.
در انتخابات ۹۲، باند احمدینژاد، اصولگرایان افراطی و بخشی از اصولگرایان سنتی، به شدت هاشمی را مورد تهاجم قرار خواهند داد. در واقع فعالیت آنها چند روزی است که شدت یافته است. هاشمی آن قدر هوشیار است که بداند منشأ همه اینها کجاست.
خامنهای و مریدانش، “موسوی/سبز کردن” هاشمی را آغاز کردهاند. وبسایت مشرق- نزدیک به سپاه- نوشته است که هاشمی در این انتخابات: “باید پنجه در پنجه رقیبی چابک و چالاک به نام “جبهه گفتمان انقلاب اسلامی” بیندازد. حریفی قدر و قدرتمند که مردم پای آن ایستاده و رمز مانایی و پویایی خود را را در ولایتمداری و ایستادگی بر سر اصول و آرمان های نظام اسلامی تعریف کرده اند”.
غلامعلی حداد عادل- مشاور عالی علی خامنهای- گفته است که هاشمی رفسنجانی یکی از اصحاب فتنه است: “این واقعیت است. ببینید امروز چه کسانی از آقای هاشمی حمایت میکنند؟ گروهها و اشخاصی که اصرار داشتند هاشمی ثبت نام کند چه کسانی هستند؟ باید ببینیم موضعگیری فرزندان وی در جریانات سال ۸۸ و چندسال اخیر چه بوده است؟ نمیخواهم بگویم همه مواضع آقای هاشمی مخالف مواضع اصول گرایان بوده اما مواضع او بهگونهای بوده که اصلاحطلبان سال ۸۶ بر روی وی اجماع کردهاند. واقعیت صحنه نشان میدهد که همه افرادی که در سال ۸۸ پشت سر موسوی بودهاند امروز در حمایت از هاشمی به میدان آمدهاند”.
علی اکبر ولایتی- مشاور بینالملل خامنهای- گفته است:”هاشمی در فتنه ۸۸ رهبر انقلاب را تنها گذاشت”. جبهه پایداری از شورای نگهبان خواسته است که صلاحیت هاشمی رفسنجانی را به عنوان یکی از عوامل و مجرمین فتنه رد کرده و سپس افزوده:”رد صلاحیت مشایی و هاشمی مطالبه عمومی از شورای نگهبان است”.
سردار نقدی- رئیس عراقی بسیج- گفته است: “امروز از داخل کشور نواهایی برای سازش به گوش میرسد. انسانهایی خود فروخته و قدرتطلب برای پر کردن جیبهایشان حرف از سازش میزنند و رسانههای بیگانه نیز به این حرفها دامن میزنند؛ کسانی که پیام سازش میدهند خائن هستند”.
علیرضا زاکانی – کاندیدای جبهه حماسه سازان- گفته است: “در مورد فتنه هم خود دیدم که آقای هاشمی مسئولیتهای خود را در قبال انقلاب اسلامی انجام نداد. در ۲۷ خرداد ۸۸ با هاشمی دیدار کردم. در تیرماه هم دیداری با او داشتیم؛ تحلیل هاشمی از صحنه بسیار نادرست بود و دلایلی که برای تقلب مطرح کرد بیپایه بود؛ نخست این که گفت برخی میگویند ۸ میلیون رای تقلبی است و در دلیل دوم بیان کرد که یکی از مسئولان گفته است پدرش یک هفته قبل از انتخابات در قبال ۵۰ هزار تومان به احمدینژاد رای داده است که البته هر دو این ادعاها نادرست از آب درآمد”.
در این شرایط اصلاحطلبان از او حمایت خواهند کرد. آیتالله خامنهای دو قطبی هاشمی و ضد هاشمی به راه خواهد انداخت. چون فتنهگران(اصلاحطلبان) حامی هاشمی بوده و هاشمی رسماً فتنه (جنبش سبز) و سرانش را محکوم نکرده است.
چهارم- وضعیت مخالفان: سیاست مانند خورشید و ماه و ستارگان نیست. سیاست را آدمیان ساخته و میسازند. انتخابات ۹۲ فرصتهای زیادی برای همگان پدید آورده است. مخالفان دو راه بیشتر در پیش ندارند.
الف- رها کردن انتخابات با تأکید بر فرمایشی و بیفایده بودن آن. یکی از پیامدهای این امر تحقق خواست خامنهای- یعنی برگزاری انتخابات شکوهمند بدون هزینه- است.
ب- استفاده از فرصت انتخابات برای ساختن سیاست. جامعه در انتخابات دو قطبی خواهد شد. دو قطبی “هاشمی و ضد هاشمی” کاذب است. مخالفان باید دو قطبی “خامنهای و ضد خامنهای” را بسازند. واقعیت کاملاً به سود برساختن این دو قطبی است. خامنهای، اصولگرایان، سپاه، بسیج و باند احمدینژاد بستر اجتماعی ساخته شدن این دو قطبی را فراهم میآورند.
اگر این دو قطبی ساخته شود،هاشمی به طور طبیعی به درون آن رانده خواهد شد. در آن صورت باید دست به انتخابی سرنوشتساز بزند. در جبهه خامنهای یا مخالفان او قرار گیرد. انتخابات ۸۸ ، موسوی پیشین را موسوی سبزپوش کرد. انتخابات ۹۲ نیز ممکن است هاشمی پیشین را سبزپوش کند. او اگر نخواهد گفتار و رفتارش را سبز کند، بازی را کاملاً باخته است. در این شرایط ، مخالفان نیز باید بکوشند تا “عالیجناب سرخ پوش” را به موسوی/کروبی دیگری، یعنی “عالیجناب سبزپوش” تبدیل کنند.
پنجم- سنای آمریکا و خامنهای، به سوی کلنگی کردن ایران: برای هر ایرانی، حفظ تمامیت ارضی ایران بسیار مهم است.
پروژه کلنگی کردن منطقه که با گسیل نیروهای جهادی توسط آمریکا و عربستان سعودی و قطر و امارات و پاکستان به افغانستان در اواخر دهه ۷۰ – و ساختن طالبان و القاعده- آغاز شد (رجوع شود به مقاله “القاعده خوب، القاعده بد“)، با کلنگی کردن افغانستان و عراق و لیبی و سوریه در قرن ۲۱ ادامه یافت (رجوع شود به مقالههای “افغانستان کردن سوریه” ،”آمریکا: به قدرت رساندن مجدد طالبان“،”کلنگی کردن یمن، لیبی و سوریه“،”چرا بشار اسد خط قرمز ایران شد“).
پروژه کلنگی کردن ایران ادامه منطقی پروژه کلنگی کردن منطقه است (رجوع شود به مقالههای “سازش با حکومت استبدادی” و “کلنگی کردن ایران یا گذار به دموکراسی: مسأله این است“).
سنای آمریکا در حال تصویب طرح “سینک آشپزخانه” در بیش از ۱۰۰ صفحه است که تغییر رژیم (Regime Change) در ایران را قانونی سازد (رجوع شود به مقالههای یک و دو و سه). مطابق این طرح، تحریمهای اقتصادی در صورتی لغو خواهند شد که “یک حکومت انتخابی دمکراتیک و انتخابی آزادانه” در ایران بر سر کار آید. به تعبیر دیگر، لغو تحریمها در برابر تغییر رژیم.
مطابق این طرح، تحریمهای اقتصادی درصورتی برداشته خواهند شد که “حکومت ایران همه زندانیان سیاسی را آزاد کرده و به سمت یک نظام انتخابی و آزاد دمکراتیک حرکت کرده و همچنین حقوق همه شهروندان ایران، از جمله زنان و اقلیتها را محافظت کند”. این طرح کلیه دولتها و سازمانهای بینالمللی- به غیر از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول- را در بر میگیرد.
بدین ترتیب خامنهای مدعی خواهد شد که مدعای من که همیشه گوشزد میکردم: پروژه صلحآمیز هستهای ایران بهانه است و دولتهای غربی به رهبری دولت آمریکا به دنبال براندازی جمهوری اسلامی هستند؛ تأیید و اثبات گردید. انکارهای دولت اوباما نیز باطل خواهد شد.
اما عکسالعمل زمامدار خودکامهای که خود را در خطر براندازی خارجی می بیند چه خواهد بود؟ او بر ایستادگی و مقاومت تأکید خواهد ورزید. نیروهایی را به کار خواهد گرفت تا در این مسیر گام بردارند. فضای سیاسی را بیشتر و بیشتر خواهد بست. هرچه خطر خارجی افزایش یابد، او خود را مجبور خواهد دید که بر کنترل مرکزی بیفزاید.
این عکسالعمل همان هدفی است که طراحان چنین طرحهایی دنبال میکنند. گفت و گو و سازش که کنار رود، احتمال حمله نظامی و کلنگی کردن ایران افزایش خواهد یافت. ضمن آن که تحریمهای فلج کننده اقتصادی به تنهایی- در بلند مدت- جامعه را از درون نابود خواهند ساخت.
علی خامنهای میتوانست و میتواند در چنین دامی نیفتاده و به راهی رود که به کلنگی کردن ایران منتهی نشود (رجوع شود به مقاله “راه حل بالاییها و پائینیها برای نجات ایران و ایرانیان“). اما خامنهای راه نادرست را در پیش خواهد گرفت.
ششم- انتخاب مخالفان: مخالفان در چنین وضعیتی باید تصمیم گیرند. پرسش این است: هدف چیست؟ آیا هدف گذار از رژیم استبدادی کنونی به رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است یا هدف، کلنگی کردن ایران از طریق سوریهای کردن و تجزیه آن است؟
برخی به صراحت از خشونتهای مخالفان در سوریه دفاع کرده و به اپوزیسیون ایران نیز چنان روشهایی را تجویز کردهاند. روشهایی که بنابر گزارشهای رسمی سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری شامل “جنایت علیه بشریت”، “جنایات جنگی” و “استفاده از کودکان در جنگ” میشود.
آخرین گزارش گزارشگران سازمان ملل نیز این است که مخالفان از سلاحهای شیمیایی استفاده کردهاند (رجوع شود به لینکهای اول و دوم). در شهر حمص، ابوصقر- رهبر گروه “بریگاد مستقل عمرالفاروق”- جسد یک سرباز سوری را می شکافد و تکهای از قلب او را میخورد. سپس می گوید:” به خدا قسم که دل و جگر شما سگهای بشار را خواهیم خورد”. دیده بان حقوق بشر به سرعت این عمل فجیع را جنایت جنگی به شمار آورده است.
گوشهای از شهر حلب در سوریه
نتیجه کلنگی کردن سوریه چه بوده است؟ ۵ میلیون آواره، ۷۰ هزار کشته، ده ها برابر زخمی، تقلیل شدید ارتش سوریه، نابودی کشور سوریه و قدرت گرفتن گروههای تروریستی و سلفی مورد حمایت مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی و قطر.
به عنوان یک تحلیلگر از ابتدأ بارها و بارها توضیح دادم که چه سرنوشتی در انتظار سوریه است. یک سال و نیم بعد، دولت آمریکا تازه یکی از آن گروهها را تروریستی اعلام کرد. در “افغانستان کردن سوریه” با استناد به مذاکرات دولت آمریکا با گروه طالبان نوشتم: “افغانیزه کردن منطقه سیاستی شکست خورده است. جنگ به معنای جایگزین کردن سلاح و خونریزی به جای گفت و گو و توافق است. مشکل این است که وقتی از طریق جنگ به هدف دست یافته می شود، جنگ به الگوی حل مسائل منطقه تبدیل میگردد. افغانستان، عراق، لیبی و سوریه شاهد این مدعایند.
این الگوی خوبی نیست. اولاً: طالبان و القاعده رشد کردهاند. ثانیاً: پاکستان که نسبتا دارای ثبات بود به جایی تبدیل شده است که در آن هرکاری می توان انجام داد. ثالثاً: دولت آمریکا- با توجه به پایگاه اجتماعی و قدرت نظامی طالبان- ماههاست در حال مذاکره با آنها برای ورودشان با دولت است.
اگر قرار بر این است که پس از ۱۲ سال خونریزی با طالبان مذاکره کرد و آنها را وارد قدرت ساخت، چرا از ابتدأ با آنها مذاکره و توافق نمی شود؟ وقتی مذاکره نفی شود و اسلحه بدستان کنترل اوضاع را به دست گیرند،افعیهایی چون القاعده و طالبان از دل آن برون خواهند آمد”.
اینک جان کری- وزیر امور خارجه آمریکا- در روسیه با پوتین دیدار و توافق کرده که فرایند گفتوگو و سازش در سوریه را جانشین فرایند جنگ سازند. دیوید کامرون هم در کاخ سفید با اوباما دیدار کرده و بر فرایند گفت و گو و سازش تأکید ورزیدهاند.
اما دیگر سوریه به سود دولتی خاص کلنگی شده است. با همه اینها، برای کلنگیکاران، شخم زدن ایران، کاشتن بذرهای تروریسم در زمیناش و تجزیه این سرزمین، هدفی ایده آل است.
مخالفان باید آگاهانه تصمیم بگیرند. آنان که طرفدار کلنگی کردن ایران هستند، چهرهای اهریمنی و فاقد هرگونه ظرفیت برای تحول مسالمت آمیز دموکراتیک از آن به تصویر میکشند. اما دموکراسیخواهان، شیوههای مسالمتآمیز عبور از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک را تعقیب میکنند. بدین ترتیب، از هر فرصتی برای رسیدن به مقصود استفاده خواهند کرد.
هفتم- نتیجه: هاشمی رفسنجانی بهانهای بیش نیست. اگر بتوان او را به “عالیجناب سبزپوش” تبدیل کرد، گامی به پیش است. اگرچه ممکن است هزینه آن سرنوشتی چون سرنوشت آیتالله منتظری، مهندس موسوی و مهدی کروبی باشد.
مسأله اصلی، مسأله حفظ موجودیت ایران و ایرانیان، ممانعت از کلنگی کردن ایران، گذار از نظام استبدادی جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. نظامی که حقوق کلیه اقلیت های قومی و جنسی و مذهبی و بیدین را پاس بدارد. به عنوان یک انسان، به شدت نگران روزی هستم که نفرت و کینه و خشم انباشته شده ۳۴ ساله، ما را هم به جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و دریدن سینه های یکدیگر و خوردن قلب های همدیگر بکشاند.
این نگرانی احتمالی ضعیف و محصول خیال پردازی نیست. رژیم با عملکرد خود نفرت بسیار تولید کرده و عربستان سعودی و قطر از هم اکنون آموزش و تجهیز سلفی های دو منطقه ایران را آغاز کردهاند. در این شرایط ، دموکراسی خواهان مسئولیت دارند تا از ورود و تجویز به راههایی که به کلنکی کردن ایران و کشته و زخمی و آواره شدن میلیونها کودک و بزرگ و سالخورده منتهی میشود خودداری ورزند.
انتخابات ریاست جمهوری فرصت مهمی برای ایران و ایرانیان است. نزاع “بالاییها” فرصت تنفس برای “پائینیها” فراهم می آورد. یک ماه پر شر و شور در پیش است. اگر مخالفان نتوانند از این فرصت استفاده کنند، ضعف خود را به نمایش گذاردهاند، نه قوت رژیم را.
دو قطبی خامنهای و ضد خامنهای، فرصت برساخته شدن چیزهایی بسیار دارد. جامعهشناس و تحلیلگر باید به پیامدهای ناخواسته اعمال فردی و جمعی بنگرد. شاید سبزپوش شدن هاشمی هم یکی از این پیامدها باشد.