محمد نوریزاد : خامنه ای رهبرمی شود!
محمد نوریزاد می نویسد:
جناب خامنه ای می توانست به کانون مطلوب حافظه ی تاریخ راه یابد، اما خود نخواست. وی، هم ریسمان آینده ی تاریخی خود را به تیزیِ مواضع سست واغلب خاصه گرایانه اش برید، وهم با بکار گیری آدمهای ناجور وکم خرد، مختصربخت واقبال مردمی اش را برطَبَقِ تاراج این وآن نهاد.
جناب خامنه ای، شوربختانه خود را درردیف نام آورانی جای داد که درنسبت با مردم صادق نیستند. نام آورانی که هم به مردم خود وهم به مردم جهان نشانی نادرست می دهند. تازه ترین موضع ایشان که درآن انفجارشهربوستون آمریکا را تقبیح ومحکوم کرده اند، اشاره به: سیاست دوگانه ی حاکمان آمریکا درنسبت با کشتارغیرنظامیان است. یعنی اگرکشتن غیرنظامیان آمریکا نادرست وناشایست است، چرا مردمان غیرنظامی افغانستان وعراق وایران وسایرکشورها ازاین موهبت بهره مند نباشند؟
جناب خامنه ای درحالی بیخ گلوی” دوگانه گرایی” حاکمان آمریکا را می فشارند که: خود درداخل، بیشترین رفتاردوگانه را با مردم ایران طراحی واجرا کرده اند. داستان خواص وعوام، خودی و غیر خودی، شیعه وغیرشیعه، حتی نظارت استصوابی درمیان خواصِ شیعه، عناوینی ازکوه کوه رفتار “دوگانه گرایانه” ی ایشان با مردم بوده است.
من نمی خواهم کام ایشان وطرفداران ایشان را با مروراین الفاظ برآشوبم. اما ازگفتن این نکته نیز ناگزیرم که: جناب خامنه ای، قدرخود را ندانست. وقدرفرصتی به اسم رهبری را. وی می توانست – وبه گمان من می تواند - به کانون دلهای مردمان ایران وجهان راه یابد ودرآنجا خانه کند. ونه این که رهگذران – با هرموجی که افراد نامتعادل ایجاد می کنند - سنگی به درخانه اش بزنند وطشت آبروی وی را به هربهانه ازبام عالم بزیراندازند.
افسوس من همین است. که خامنه ای قدرخود را ندانست. وخیال کرد که با شعارهای آمریکا ستیزانه می تواند ماندگارعالم وتاریخ شود. یعنی درجایی که دیگران ازآمریکا می ترسند، شعارهای نترسیدن وی می تواند به رواج وماندگاری این شجاعت کم نظیرمدد برساند.
کج راهه ای که جناب خامنه ای بدان پای نهاده است، اتفاقا به همین فریادهای آتشین وی علیه آمریک واسراییل برمی گردد. این کج راهه، راه را برای شک وتردید مخاطبان داخلی وخارجی اش نیز می گشاید. که یعنی: اگرخامنه ای از آمریکایی ها نمی ترسد، چرا بشدت وهمه جانبه ازروسها می ترسد! ترس خامنه ای ازروسها آنقدرآشکارونمایان است که مطلقا نیازمند کنکاش ومداقه نیست. ایشان درتمام سالهای رهبری خود یک کلمه حتی عیه روسها سخن نگفته است. لااقل همسنگِ سخنان اتشینی که مرتب برسرآمریکاییان فرومی بارد. این همه ندیدن ِ شقاوتها وخسارتها ولطمه های این زمانی روسها – ونه لطمه های تاریخی شان – چیزی نیست که مخاطبان خامنه ای را به وادی تردید وشک داخل نکند.
مگرمی شود ملتی این همه ازروسها لطمه دیده باشد وهمین اکنون نیز ببیند اما شخص رهبربا انگشت اشاره به دوردستهای دوراشاره کند؟ که: اینجا را رها کنید وبه آنجا بنگرید. بفرض که آمریکاییها از اسراییل حمایت می کنند واسراییل نیز مرتب فلسطینیان را می کشد. مگرروسها درچچن کم مسلمان کشته اند ومی کشند؟ ومگرکم ویران کرده اند ومی کنند؟ شما یک سخن، یک سخن، تنها یک سخن ازخامنه ای نمونه بیاورید که وی ازکشتارمسلمانان چچن پتکی ساخته وهمان پتک را برسرروسها کوفته باشد. این شک برانگیزنیست آیا؟ بخدا قسم عقل به من می گوید: مشکوک باش. وگرنه مرا هماره با خامنه ای خیرخواهی بوده است.
خامنه ای قدرخود را ندانست وبه ماندگاری اسم خود دراندازه ی یک آدم معمولیِ تاریخی بسنده کرد. ازآن جنس آدمهای معمولی که سخنان درشت وپرمغزفراوان سروده اند اما خود درمقام عمل، نخستین کسی بوده اند که سخنان خود را زیرپا نهاده اند. آدمهایی که با هیاهوی بسیارسخن ازدرستی گفته اند وخودبه ترسیم وتکمیل شیوه های نادرست دست برده اند. همگان را به برکشیدن آدمهای شایسته وکاردان وپاکدست سفارش نموده اند وخود دزدان وکم خردان وابلهان را بکارگمارده اند.
یک نگاهی به قد وبالای محمد رضا رحیمی دزد بیندازید ویک نگاهی به قدوبالای فیروزآبادی وقاسمی وزیرنفت. یک نگاهی به قدوبالای محمدی گلپایگانی وبرادران لاریجانی وبرادران عسگراولادی مسلمان بیندازید ویک نگاهی به عرض وطول فهمی که دررفتاروگفتار آدمهایی مثل جنتی وسید احمدخاتمی وفلاحیان وسرداران قاچاقچی سپاه ونمایندگان اغلب پخمه ی مجلس بیندازید که به قحطی گراییده. اینها مختصری ازهیمنه ی فهمی است که دراطراف جناب خامنه ای پرسه می زند. که: آدمها، متناسب درونشان به چیدمان آدمهای اطرافشان دست می برند.
این است که می گویم: خامنه ای قدرخود را ندانست وشأن رهبری خود را درحد یک آدم معمولی تاریخ هدرداد. نلسون ماندلا درست درشرایطی که مثل خامنه ای فرصت انتقام وکینه توزی واعدام وزندانی کردن مخالفان ومنتقدان را داشت، به “ملت سازی” روی برد ودرست مثل پیامبران، همدلی وبخشایندگی ووحدت گرایی را برکشید. خامنه ای اما چه؟ شعاروحدت سرداد وهمزمان به گسترانیدن تفرقه وتشتت، ورواج فضای نفرت وانزجاروپرخاش، وبه صحنه فرستادن شعبون بی مخ های مذهبی دست برد.
معتقدم جناب خامنه ای را هنوز درآن کانون نام آوارانِ تاریخ جای هست. شاید خود ایشان بگوید: نخیر آقای نوری زاد، مرا راه بازگشت نیست. من بدجوری پل های پشت سرخود را خراب کرده ام. آبروها برده ام. انسانهای بسیاری را کشته وآواره وآزرده ام. وکشوررا درآستانه ی سقوط انسانی قرارداده ام. وشاید بگوید: من اگریک قدم عقب بکشم، مخالفانم آسمان را برسرمن واطرافیانم آوارمی کنند. وسرآخربگوید: مرا چاره ای جز ادامه ی این راه نیست. که من می گویم: شما آقا اگربه آغوش مردم بها بدهید، خدا خود گرمای آن را به شما خواهد چشاند. اینهمه شما ازآغوش امثال جنتی ومصلحی وروح الله حسینیان ومصباح یزدی وآدم های مخوفی چون فلاحیان سرما گرفته اید، بس نیست؟ گرمای آغوش همه ی مردم را تجربه کنید. همه ی مردم را. همه ی مردم را.
البته باید به جناب خامنه ای بگویم: یکی ازمشخصات گرمای آغوش مردم این است که شما درقدم نخست دستوربدهید دزدان سیری ناپذیر سپاه واطلاعات، اموال ربوده شده ی مرا که ازچهارسال پیش ازخانه ی من ومحل کارمن بارکرده وبرده اند به من بازبگردانند. اگربخواهید فهرستی ازاقلام دزدی را برای شما برمی شمارم: پنج دستگاه کامپیوترحرفه ای، دوربین های حرفه ای، آلبوم های خانوادگی، حافظه (هارد) های حرفه ای که داخل آنها حداقل معادل دویست میلیون تومان آثارشخصی جای داده شده بود، هشتاد حلقه فیلم، فیلمنامه ها، کتابها، تلفن های همراه، گذرنامه ها، شناسنامه ها، کارتهای شناسایی، کارتهای بانکی، و: یک تخته دکوردرب سنگین سلول انفرادی درابعاد واقعی.
محمد نوری زاد بیست ونهم فروردین سال نود ودو