سمساری مدرن در ینگه دنیا
اگر در ایران، رسم بر این است که پدر و مادر عروس، وسایل خانه را تامین کنند و پدر و مادر داماد، به شاه پسر کمک کنند که وسایل خانه را بخرد، در کشورهای غربی، چنین رسمی نیست. برای همین جوانانی که به خانه بخت میروند ناگزیر هستند خودشان از جیب مبارک خودشان وسایل خانه را تهیه کنند.
اگر جوانانی متمول باشند که خب، هیچ. اما اگر آن قدر پول نداشته باشند که بروند و مثلا یک کمد یا تلویزیون نو بخرند، آن وقت باید بروند و در بساط دست دوم فروشیها بگردند و وسایل مورد نظرشان را پیدا کنند.
جوانان میتوانند به راحتی به حراجیهای خانگی بروند و در میان وسایل اضافه خانه ها، چندتایی را انتخاب کنند و آنها را به قیمتی مناسب بخرند.
این حراجیهای خانگی یکی از راههای پیدا کردن وسایل ارزان است.
جولیا ویلکینسون، نویسنده کتابی درباره چم و خم خرید و فروش در وب سایت ای بی میگوید که زوجهای جوان و مهاجران با این روش میتوانند کلی جنس ارزان قیمت به دست بیاورند که بسیاری از آنها هم هنوز نو هستند.
او خودش با اینکه چند سالی از ازدواجش میگذرد، هنوز بخشی از مایحتاجش را از همین حراجهای خانگی، میخرد.
مثلا او را دیدم که در یکی از این حراجیهای خانگی، دستکش میخرید. میگفت، دستکش زمستانی یکی از چیزهایی است که آدم زیاد گم میکند. برای همین خوب است که تعداد بیشتری از آن را در اختیار داشته باشیم.
گالینگور طلاکوب
روتختیهای نو هم معمولا در این حراجیها پیدا میشود. رو تختیهایی که دیگر مورد استفاده ای ندارند و نوی نو هستند. یا حتی لباس. لباسهای نو و دست دوم.
به غیر از دستکش و لباس و از این جور چیزها که جولیا برای خودش و خانواده اش میخرد، او چیزهای دیگری هم میخرد که بعدا آنها را روی سایتهایی مانند "ای بی" (ebay) و آمازون میفروشد.
بعد از سالها خرید اجناس دست دوم و فروش آنها روی اینترنت، حالا جولیا برای خودش صاحب سبک شده است. او اجناسی را میخرد که میداند خریدار دارند.
بیشترین چیزی هم که میخرد و میفروشد، کتاب و مجله است.
مثلا چند سال پیش در ته یک جعبه کتاب که در یک خانه بود، نسخه ای از کتاب "شازده کوچولو" نوشته "آنتوان دوسنت اگزوپری" را پیدا کرد.
این نسخه، یکی از اولین نسخههای چاپ این کتاب به زبان فرانسه بود.
جولیا کتاب را روی سایت ebay میگذارد و دوست داران اگزوپری از این طرف و آن طرف دنیا شروع میکنند به پیشنهاد دادن. کم کم بهای کتاب بالا میرود و در نهایت کتاب را کسی در ژاپن میخرد. آن هم چندصد برابر قیمتی که جولیا برای آن داده بود.
کتابها و مجلهها در حراجهای خانگی قیمت ناچیزی دارند و معمولا به بهایی کمتر از ۱۰ دلار فروخته میشوند.
جولیا ویلکینسون میگوید چاپ اول کتابها و نسخههایی که نویسنده آن را امضا کرده، بهتر فروش میروند.
او میگوید کتابهای آشپزی قدیمی، کتابهای مربوط به جنگهای داخلی آمریکا و جنگ جهانی دوم طرفداران بسیاری دارند.
مثلا کتابی شش جلدی از وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم منتشر شده، که طرفداران بسیاری دارد.
برخی از خریداران این گونه کتاب ها، آن طور که جولیا میگوید، طراحان داخلی هستند.
گویا در آمریکا هم کتابهایی با جلد گالینگور و فونتهای قدیمی، در کتابخانه ها، برای صاحب خانه و شرکت، منزلت میآورد.
با جولیا به خانه ای رفتیم که صاحب آن از دنیا رفته بود. گویا خانم پیری ساکن آن ساختمان بوده و حالا بعد از مرگش، وسایلش را میفروختند تا پولش را به ورثه بدهند یا خرج مراسم کفن و دفنش کنند.
توی آن خانه بود که دیدم او کتابهای آخر سال مدارس را هم بر میداشت. کتابهایی که در آنها با عکس و نوشته، نشان میدهند، چه کسانی در آن مدرسه درس خوانده اند و چه کسانی به دانش آموزان درس داده اند.
این کتابها گرچه برای عموم مردم چندان جذابیتی ندارند، اما آن طور که جولیا میگوید، محققان تاریخ محلی از این کتابها استفاده میکنند. این طوری میشود که کتاب سه دلاری را میتوان صد دلار فروخت. معامله خوبی است. نه؟
شوخی میکنی؟
معاملههای بهتری هم در این سمساریهای مدرن انجام میشود.
در خانه دیگری این موضوع را فهمیدم. خانه ای که صاحبش دچار نوعی بیماری روانی بوده که چیزی را دور نمی انداخته است.
از این طرف میخریده و از آن طرف هیچ چیز از خانه بیرون نمی رفته.
مثلا در این خانه چندین دستگاه پخش صوت بود که دست کم ظاهرشان نشان میداد که صدایی از آنها بیرون نمی آید.
کتابهایی که در هر جایی پیدا میشدند. حتی در توالتهای خانه. یا مجموعه ای از فیلمهای خبری که از روی تلویزیون ضبط شده بود.
خانم، ۲۵ تا گربه هم داشت که بعد از مرگش از آن خانه به مراکز نگهداری برده شده بودند.
انگار که میخواست تنهایی اش را با گربهها و خریدها پر کند.
توی این خانه، با خانمی دیگر آشنا شدم. خانمی به نام هدر (Heather) که او هم از این حراجیهای خانگی خرید میکرد و به مشتریان بین المللی خود میفروخت.
از بوی بدی که در خانه میآمد، هدر به یک ماسک پناه برده بود. دست هایش را هم با ژل مخصوص، ضد عفونی میکرد.
او به دنبال یک شلوار جین میگشت. شلوار جینی که اول از همه مردانه باشد، و دوم اینکه سال دوختش از شصت سال پیش، عقب تر باشد.
پرسیدم برای چه یک همچین چیزی اصلا میتواند برای کسی مهم باشد.
گفت که عده ای در دنیا هستند که عاشق فرهنگ آمریکایی در سالهای دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی هستند.
گفت که آنها دوست دارند هرچیزی که به آن زمان مربوط میشود را جمع کنند.
وقتی که بهای این شلوارها را پرسیدم، رقمی به من گفت که برق از سرم پرید. گفت که شلوارها را حدود سه هزار دلار خرید و فروش میکنند.
سه هزار دلار برای شلواری که کثیف و کهنه است و یک دانه نوی آن را میتوان ۱۰۰ دلار خرید؟
هدر گفت که قدیمی ترها، اگر نو باشند تا شصت هزار دلار هم فروخته میشوند.
اینجا بود که از او پرسیدم: "شوخی میکنی؟"
شوخی نمی کرد. میگفت که بیشتر خریداران از ژاپن هستند.
حتی عده ای از مغازه داران ژاپنی، هر از چندی به آمریکا میآیند و در شهرهای مختلف میگردند و از این دست شلوارها میخرند.
هدر میگفت که ژاپنی ها، مشتری چیز دیگری هم هستند. مشتری لباس سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم.
یادتان هست که در جنگ جهانی دوم، این آمریکاییها بودند که دو بمب اتمی روی ژاپن انداختند.