طلاهای بدلی

روزنامه خراسان : مهرماه بود که تلفنی متوجه شدم در مرحله تکمیل ظرفیت دانشگاه قبول شده ام. آن طور که شنیده بودم حدود یک و نیم میلیون تومان برای ثبت نام لازم بود اما من این پول را نداشتم. بعد از رو انداختن به چند نفر بالاخره توانستم پول مورد نیاز را تهیه کنم و به تهران بروم.

 هنوز از هیچ چیز خبر نداشتم و نمی دانستم باید دقیقا چه مراحلی برای ثبت نام طی شود. وقتی وارد دانشگاه شدم از اطلاعیه هایی که روی تابلو نصب شده بود فهمیدم من یک هفته زود آمده ام و باید هفته دیگر برای ثبت نام بیایم. به همین دلیل خیلی زود راهم را به طرف ترمینال کج کردم تا زودتر به شهرم برگردم. تا زمان حرکت اتوبوس، یکی دو ساعتی در ترمینال معطل بودم. در مدتی که روی نیمکت نشسته بودم مردی که موهای بوری داشت یکی دو مرتبه از مقابلم رد شد. چند دقیقه بعد او سراغم آمد و می خواست با من حرف بزند اما انگار فارسی نمی دانست و به زبانی شبیه روسی صحبت می کرد. چند لحظه بعد جوانی که وانمود می کرد می خواهد به ما کمک کند وارد شد و به من گفت مرد بور یک گردشگر اروپایی است که مدارکش را گم کرده است و به کمک احتیاج دارد. در حالی که هنوز متوجه نشده بودم مرد خارجی چه کمکی از من می خواهد دستبند طلایی را که به دستش بود نشانم داد. مرد جوان گفت او برای این که بتواند به کشورش برگردد به پول نیاز دارد و می خواهد دستبند طلا را بفروشد. او گفت دستبند حدود دو میلیون تومان ارزش دارد اما گردشگر بابت آن فقط ۷۰۰ هزار تومان می خواهد. با آن که از خرید و فروش طلا چیز زیادی نمی دانستم اما یک لحظه به فکر فرو رفتم. با خودم گفتم اگر دستبند دو میلیون تومانی را ۷۰۰ هزار تومان بخرم می توانم آن را به قیمت واقعی بفروشم و به همین سادگی شهریه دانشگاهم را تامین کنم و پولی را که قرض گرفته ام پس بدهم. به همین دلیل از مرد جوان خواستم به گردشگر بگوید که دستبندش را می خرم به این ترتیب ۷۰۰ هزار تومان پول به او دادم و دستبند را گرفتم اتوبوس آماده حرکت بود و من هم خوشحال از این معامله پرسود راهی شهرمان شدم.

 یک روز بعد از رسیدن، دستبند را به طلافروشی نزدیک خانه مان بردم تا آن را بفروشم. مرد زرگر بعد از آن که دستبند را دید لبخند تلخی زد و گفت بدل است و ارزشی ندارد. زانوهایم توان نگه داشتن وزنم را نداشت. همان جا روی زمین افتادم و ساعتی بعد صاحب طلافروشی با دادن آب قند باعث شد کمی حالم بهتر شود.

 چند روز بعد مجبور شدم دوباره به تهران بیایم تا از گردشگر قلابی شکایت کنم. هر چند مدتی بعد ماموران توانستند او و همدستش را دستگیر کنند اما هنوز نتوانستم پولم را پس بگیرم و برای پرداخت شهریه دانشگاه به دردسر افتادم و بعد از آن از سایه خودم هم می ترسم.

+139
رأی دهید
-5

kobalt - کرج - ایران
اینو میگن از هول حلیم تو دیگ افتادن ..حتما رشته اقتصاد هم قبول شدی.
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 16:31
piki82 - تورین - ایتالیا
حقته !
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 17:04
hamidla - هامبورگ - المان
آخه ۷۰۰۰۰۰ تومان هم پوله!
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 16:40
ariya777 - تهران - تهران
تو با این هوش چه جوری می خوای بری دانشگاه خدا می دونه؟. آخه آدم حسابی ، طلایی که همه جا می شه به قیمت خودش فروخت و مثل پول نقد می مونه چرا باید یک نفر به یک سوم ارزش واقعیش بفروشه؟!!!. هرچیزی که خیلی پایین تر از ارزش واقعیش قیمت گذاری بشه حتما یه مشکلی داره.
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 17:40
عاشق ایران - منچستر - انگلستان
خوب بی دقتی و بی عقلی با هم این نتیجه رو داره . خود من هم در زندگیم زیاد رکب خوردم .
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 17:57
shirzan48 - بروكسل - بلژيك
فکر نکن فقط خودت گول خوردی منم اینجا یه موبایل ۵ یوری رو با نام اپل ۱۰۰ یورو خریدم بعد فهمیدم اینا از طریق چین میاد به هلند با قیمت ۵ یورو و آدمهای شیاد ۱۰ برابر اون میفروشند ، تازه بعدش هم اون دخترو تو ایستگاه اتوبوس دیدم ولی‌ کاریش نمیشه کرد ، موبایل رو انداختم دور . و حواسمو جم کردم که دیگه از دوره گرد هیچی‌ نخرم حتا اگه مفت باشه!
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 18:04
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
تو با این همه هوش چه طوری توی کنکور قبول شدی؟ مگه تو تهران طلا فروشی کم است که طرف دستبندش را توی ترمینال زیر قیمت بفروشد؟
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 18:24
baas - روتردام - هلند
طمع
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 18:42
hamilore - استنده - بلجیک
ادب داشته باشید بچه پولدارا
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 19:37
Abnabat2012 - امستردام - هلند
Hamidla برای شما نه ٧٠٠٠٠٠ تومان بول نیستش که !!!!!
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 19:31
leila leila - گوتنبرگ - سوئد
اینجا تو سوئد هم کولی‌ها و یوگوسلاو‌ها متخصص این کار هستن .
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 19:51
مانفرد - ایران - ایران
hamidla-هامبورگ-آلمان ***دمت گرم پهلوون شماره حساب بدم ؟
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 21:34
Farhad-Gedrozia - دوحه - قطر6228
شبیه اینو 6-7 سال بیش تو یکی از داستانای عزیز نسین خونده بودم..طرف از یکی از روستاهای ترکیه میخواد بره آنکارا بش میگن مراقب باش ترمینال جیبتو نزنن:اونم اینجوری سرش کلاه میره...
‌پنجشنبه 15 فروردين 1392 - 23:45
coco - تورنتو - کانادا
ariya777 - تهران - تهران - دوست عزیز جمله اولِ شما دقیقا همون چیزی بود که من می‌خواستم بنویسم. واللّه عقلم خوب چیزیه. به دانشجوی فریب خورده فقط میگم که حواستو جم کن از این بعد این اولی کلاهی نبود که سرت رفته اخریش هم نخواهد بود ولی‌ سعی‌ کن آذین کار درس خوبی‌ بگیری. مثبت فکر کن امیدوارم آینده خوبی‌ داشته باشی‌.
جمعه 16 فروردين 1392 - 04:02
ARAMESH2 - سیدنی - استرالیا
دقیقا عین همین مورد چند سال پیش برای من در تهران پیش اومد من به اون خارجی‌ قلابی البته توسط مترجمی که بعدا پیداش شد بهش گفتم چرا میخواهی‌ طلاتو به من ارزان بفروشی از همین جا یک ماشین دربست بگیر و برو بازار طلا فروش‌ها گردنبندتو به قیمت خوب بفروش. بعد رفتم اون ور خیابون من‌ پشت یک درخت قائم شدم دیدم یارو با مترجم رفتند اون ورتر من‌ یک سواری که دو نفر منتظرشون بودند سوار شدند رفتند
جمعه 16 فروردين 1392 - 06:33
hamilore - استنده - بلجیک
بابا تا کی بدون فکر کردن نظر میدید .یک کم برای هم همدری کنیم.اگر نمیتونیم حداقل همدیگر را نگزیم. حمید از استنده
جمعه 16 فروردين 1392 - 11:27
shsal - تهران - ایران
آدم ساده و بی شعور که می گن همینه
جمعه 16 فروردين 1392 - 11:50
azadi2013 - اهواز - ایران
دانشجوی باهوش به این میگن!! من چندسال پیش درپیاده رو یه ادوکلن خریدم سه هزارتومن که اون موقع برای من دانشجو زیادبود! همونجا درش رو وا کرده و بو کردم متوجه شدم تقلبیه!! بوی اب هم نمیداد!!! بهش گفتم اقا پولمو بده وعطرت رو بگیر! گفت نمی گیرم! گفتم یا می گیری وپولمو میدی یا پلیسو خبرمی کنم!گفت نچ!گفتم اگه گذاشتم یه ادوکلن بفروشی مردنیستم! القصه ما پیله شدیم و هرکسی میومد بخره فورا خودمو می انداختم جلو و می گفتم اقا خانم نخرین که تقلبیه! طرف فورا جیم می زد!طرف خواست باهام گلاویزبشه گفتم فایده نداره!پولو رد کن! خلاصه پولو داد و ما نذاشتیم سرمون کلاه بره!!!!
جمعه 16 فروردين 1392 - 15:29
azadi2013 - اهواز - ایران
دانشجوی باهوش به این میگن!! من چندسال پیش درپیاده رو یه ادوکلن خریدم سه هزارتومن که اون موقع برای من دانشجو زیادبود! همونجا درش رو وا کرده و بو کردم متوجه شدم تقلبیه!! بوی اب هم نمیداد!!! بهش گفتم اقا پولمو بده وعطرت رو بگیر! گفت نمی گیرم! گفتم یا می گیری وپولمو میدی یا پلیسو خبرمی کنم!گفت نچ!گفتم اگه گذاشتم یه ادوکلن بفروشی مردنیستم! القصه ما پیله شدیم و هرکسی میومد بخره فورا خودمو می انداختم جلو و می گفتم اقا خانم نخرین که تقلبیه! طرف فورا جیم می زد!طرف خواست باهام گلاویزبشه گفتم فایده نداره!پولو رد کن! خلاصه پولو داد و ما نذاشتیم سرمون کلاه بره!!!!
جمعه 16 فروردين 1392 - 15:30
afshinmiauuu - هلسینکی - فنلاند
azadi2013 - اهواز - ایران,باهوش نه!شانست خوب بوده...اگه باهوش میبودی اول پلیس را خبر میکردی و پولتو می‌گرفتی.. چون من تو شیراز دیدم چطوری می‌ریزن سر ۱ نفر و تا حد مرگ میزننش! البته اونا شانسی میفروختن و طرف متوجه شده بود سرش کلاه میذارن می‌خواست پولشو پس بگیره...(همیشه مثل گلّه گرگ چند تا باهم هستند و هوای همدیگرو دارند و کار همیشگی‌ شونه)شایدم از عینکت ترسیدند:)))
‌چهارشنبه 21 فروردين 1392 - 09:37
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.