محسن رضایی؛ «عمله» خامنهای - یادداشتی از اکبر گنجی
محسن رضایی، متولد ۱۳۳۳، در مسجد سلیمان به دنیا آمد. در خرداد ۱۳۵۸ به عضویت شورای فرماندهی سپاه منصوب شد. سپس در شهریور ۱۳۶۰ با حکم آیتالله خمینی به فرماندهی کل سپاه منصوب شد و این فرماندهی تا شهریور ۱۳۷۶ ادامه داشت که در آن تاریخ با حکم آیتالله خامنهای به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.
پس از پایان جنگ، در دوران فرماندهی کل سپاه، آغاز به تحصیل در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد کرد. مقطع دکتری اقتصاد را هم در زمان عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به پایان برد.
در سال ۱۳۷۶ قصد داشت کاندیدای ریاست جمهوری شود، اما آیتالله خامنهای - به این دلیل که دشمنان نگویند حکومت در دست نظامیان است- به عنوان فرمانده کل قوا با کاندیداتوری او مخالفت کرد. اما رضایی از سپاه بیرون آمده بود تا مسئولیتهای بالای سیاسی را در دست گیرد.
در گام بعد، در انتخابات مجلس ششم، در سال ۱۳۷۸، کاندیدا شد. یکی از کاندیداهای محافظهکاران(اصولگرایان بعدی) بود. اما بسیار کوشید تا در لیست گروههای اصلاحطلب و روزنامهنگاران قرار گیرد. به او گفته شد، به شرطی در لیست اصلاحطلبان و روزنامهنگاران قرار خواهد گرفت که از لیست اصولگرایان بیرون آید. اما محسن رضایی نپذیرفت و به مجلس نیز راه نیافت.
پس از انتخابات که گلایه کرد: «چرا مرا در لیست خود قرار ندادید؟» به او یادآوری شد که میبایست لیست محافظهکاران را ترک میگفت. پاسخ رضایی قابل تأمل و جالب بود: من هرچه دارم از «آقا» دارم. اگر از لیست جامعه روحانیت مبارز و اصولگرایان بیرون میآمدم، ارتباطهایم با رهبری مخدوش میشد، اما حال که به نمایندگی مجلس انتخاب نشدم، دوباره با حکم رهبری به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شدم.
محسن رضایی در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. در سال ۱۳۸۴ گفته بود: فقط با گلوله از صحنه رقابت کنار خواهد رفت، ولی یک روز پیش از برگزاری انتخابات انصراف داد. در سال ۱۳۸۸ مجدداً کاندیدای ریاست جمهوری شد و از حدود ۴۰ میلیون رأی، موفق به کسب ۶۷۸ هزار و ۲۴۰ رأی، یعنی ۱.۷۳ درصد آرا، شد.
در نظامهای دموکراتیک- خصوصاً آمریکا- معمولاً کاندیدای شکست خورده در رقابتهای ریاست جمهوری مجدداً نامزد همان سمت نمیشود (ال گور و مک کین دو مصداق این مدعایند. ضمن اینکه ال گور با تقلب حذف شد و جرج بوش به ریاست جمهوری رسید، که گزارش کامل آن در خاطرات بیل کلینتون آمده است: بیل کلینتون، زندگی من، برگردان محمد رضا رضایی هنجی و میترا معتضد، نشر البرز، صص ۱۲۹۴- ۱۳۰۳).
اما محسن رضایی با کارنامه سه شکست پیاپی، در ۱۴ اسفند ۹۱ در کردستان رسماً کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ شد، در حالی که سفرهای انتخاباتی خود به سراسر کشور را از مدتها پیش آغاز کرده بود.
بر عنوان «دکتری»اش و رشته تحصیلیاش، اقتصاد، تأکید بسیار مینهد. میکوشد تا در قامت حلال مشکلات لاینحل اقتصادی کشور ظاهر شود. به تیترهای آخرین سخنرانیهایش بنگرید:
«دشمنان به دنبال بزرگنمایی مشکلات کشور هستند/ با شعار دادن نمیتوان راه به جایی برد»، «کاهش قدرت خرید مردم/ مدیریت اقتصادی کشور ضعیف است»، «دولت لایحه ۶۰۰ میلیاردی ایثارگران را چند هزار میلیاردی برآورد میکند»، «دستهای پنهان به دنبال زمین زدن اقتصاد کشور هستند»،«جزئیات یارانه سبز/ تحقق جامعه آرمانی و توحیدی در کشور»، «قواعد راهبردی گذشته در کشور باید تغییر کند»، «محدودسازی دولت در استفاده از پولهای پرقدرت/ بانک مرکزی زیر فشارهای سیاسی دولت»، «غلبه بر مشکلات امروز ایران سخت نیست/ فشار روحی باید از دوش مردم برداشته شود»، «تحریمها عامل اصلی مشکلات اقتصادی کنونی نیستند»، و...
تنها تصویر و تصور مردم از محسن رضایی، چهره نظامی اوست. شهردار (احمدینژاد و قالیباف)، استاندار (احمدینژاد)، وزیر(خاتمی)، رئیس مجلس(هاشمی رفسنجانی) و... نبوده تا کار اجراییاش را دیده باشند. قالیباف با کارنامه مدیریت تهران به صحنه آمده است.
رضایی با سازوکار بالا رفتن قدرت در جمهوری اسلامی به خوبی آشناست. آگاه است که اینک مهمترین متغیر، جلب رضایت «مقام معظم رهبری» است. گویی «آقا» که بطلبد، کار تمام است و فرد رئیس قوه مجریه خواهد شد. رضایی دائماً از رابطه ویژه خود با آیتالله خامنهای سخن گفته و میگوید. در آخرین مورد، در ۲۳ اسفند ۹۱ در دیدار با «میز انتخابات» اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل، درباره رابطه خود با رهبری گفته است:
«من ولایتی آزادهام و مقام معظم رهبری در مورد بنده توصیفاتی دارند که شاید شبیه آن وجود نداشته باشد».
در همین دیدار بر نقدهای ایدئولوژیک و فکری خود بر هاشمی رفسنجانی تأکید کرده است. اما مهمتر از همه، درباره موسوی و کروبی- که دو سال است در برابر همه فشارها ایستادهاند و کوتاه نیامدهاند- گفته است:
«من آن دو را عمله آمریکا میدانم و در ۲۵ بهمن ۸۹ اعلام کردم اگر این دو نفر از مردم عذرخواهی نکنند مردم میتوانند آنها را دستگیر کنند. شاید برخی بگویند چنین اظهارنظری دیرهنگام بوده است، اما هیچ کس موضعی مانند من در برابر سران فتنه نداشته است؛ اعتقاد دارم برای اثر بیشتر بایستی مواضعم در این باره را به موقع مطرح میکردم و زمانش وقتی بود که به دستگیری آنان منجر شد».
به این سخنان از چند منظر می توان نگریست:
یکم- منظر شرافت اخلاقی: آیا فردی که کمترین پایبندی را به فضایل اخلاقی داشته باشد، این گونه دروغها و دشنامها و تهمتها را متوجه میرحسین موسوی و مهدی کروبی خواهد کرد؟ آیا کمترین شرافت اخلاقی اجازه میدهد که به دو فرد اسیری که مطلقاً امکانی برای دفاع از خود ندارند، چنین اتهام سنگینی وارد ساخت؟ آیا چنین فردی «رجل دینی» و صاحب حداقلهای اخلاقی لازم برای سمت ریاست جمهوری است؟ این زبان، چه تفاوتی با زبان کیهان شریعتمداری و روحالله حسینیان و...دارد؟
دوم- منظر عقلانیت سیاسی: رئیسجمهور باید از میان یکی از «رجل سیاسی» انتخاب شود. عقلانیت شرط لازم رجل سیاسی بودن است. محمود احمدینژاد که آن همه مورد تمسخر مخالفان قرار گرفته و میگیرد، دارای آن میزان عقل سیاسی بود که در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ و ۸۸ در قامت مخالف کل نظام ظاهر شود. خود را فرد پاکی به نمایش میگذارد که آمده است تا به جنگ «طبقه حاکمه فاسد سه دهه گذشته جمهوری اسلامی» برود. تبلیغاتش مؤثر از کار در آمد.
اینک نیز که احساس میکند با یارانهها آرای اقشار محروم جامعه را در جیب دارد، حداقل دو سال است که تمام قد در برابر آیتالله خامنهای، کل نظام، مراجع تقلید و روحانیت ایستاده است. چهرهای تک و تنها ایستاده در برابر نظام فاسد به رهبری خامنهای، از خود به نمایش میگذارد. بدین ترتیب به دنبال کسب آرای طبقه متوسط و مخالفان نظام برای کاندیدای مد نظر خود- مشایی- است (رجوع شود به مقاله «از رجعت چاوز تا همدردی با مادر چاوز»). اصولگرایان گفتهاند اگر مشایی رد صلاحیت شود، احمدینژاد ممکن است تا برکناری وزیر کشور، عدم برگزاری انتخابات و استعفا پیش رود.
میداند که تأکید بر نوکری «رهبری» و روحانیت، رأیآور نیست، دائماً خود را «نوکر مردم» میخواند. از سران فتنه که هیچ، از فتنه هم سخن نگفته و نمیگوید. حتی علی مطهری گفته است که دوبار برای آزادی موسوی و کروبی اقدام کرده که به بنبست خورده است. در انتخابات اخیر سازمان نظام پزشکی که کاندیداهای اصلاحطلب رد صلاحیت شدند، اعلام کرد که این انتخابات با دخالت غیرقانونی سپاه برگزار شده و او نتیجه آن را به رسمیت نمیشناسد.
اما محسن رضایی درست در جهت معکوس حرکت کرده و میکند. خود را عمله مقام معظم رهبری جلوه میدهد و برای جلب رضایت او در بصیرتافزایی گامهای بلندی بر میدارد. گویی موسوی و کروبی را که «عمله آمریکا» بخواند که باید بازداشت میشدند، ریاست جمهوریاش تضمین شده است.
رضایی کاندیدای هیچ یک از گروههای سیاسی (اصلاحطلبان، اصولگرایان سنتی و افراطی) نخواهد بود. جرئت و جسارت ایستادن و دفاع از زندانیان و نقد سرکوب را هم فاقد است. مگر خود از رهبران حزب توده «جاسوس» نساخت و حکم اعدام برخی از آنان را دریافت نکرد؟
شرافت اخلاقی و عقلانیت سیاسی کاندیدای ریاست جمهوری را به سمت «نقد وضع موجود» و «دفاع از مظلومان» سوق میدهد. مردم به مبارزانی که میایستند و بابت دفاع از حقوق آنان هزینه میدهند، اعتماد میکنند(رجوع شود به مقاله «دلیل موجه حصر موسوی و کروبی»). حتی عسکراولادی، از رهبران مؤتلفه، وقتی مرگ را نزدیک دید، به دفاع از موسوی و کروبی برخاست.
هنر در کنار ستمدیده و در برابر ستمگر ایستادن است، نه لگد مال کردن ستمدیدگان برای تسخیر قدرت. اگر امید کاندیدایی به امدادهای غیبی رهبری در انتخابات نباشد، باید بکوشد تا اعتماد مردم را به دست آورد. «عمله آمریکا» قلمداد کردن موسوی و کروبی، اعتمادآور نیست، تردیدساز و حاشیهران است.
سرلشکر رضایی باید به نکته مهمی توجه کند: وقتی مخالفان معتقد به مبارزه مسالمتآمیز برای گذار به دموکراسی را به «عملههای آمریکا» تبدیل میکنید، جنگطلبان «سوریهای کردن ایران» را به اپوزیسیون اصلی نظام تبدیل میسازید (رجوع شود به مقاله «سازش با حکومت استبدادی»). سرکوب معتقدان به مشی غیرخشونتآمیز، در شرایط کنونی (با قبول سیاستهای هستهای آیتالله خامنه ای)، راهگشای سوریهای شدن ایران است.