تجمع متفاوت؛ زنانی که شوهرانشان زیر تیغند، دست به دامن بهارستان

عکس تزئینی است

بازتاب می نویسد :

تجمع 40 زن مشهدی که با اتوبوس از شهرشان به تهران، مقابل مجلس آمده بودند تا برای جلوگیری از اعدام همسرانشان رایزنی کنند، توجه برخی را جلب کرد؛ آسیب اجتماعی مواد مخدر که هم جوانان و معتادان را به دردسر می اندازد، و هم حتی خانواده قاچاقچیان از این رهگذر روزگارشان سیاه می شود. مریم رحمانی: حضور تعدادی زن چادری مقابل مجلس شورای اسلامی توجه‌ام را جلب کرد. به سراغ‌شان رفتم و دلیل تجمع‌شان را پرسیدم. ابتدا سخت حاضر بودند اعتماد ‌کنند، اما بعد که می‌گویم خبرنگارم و می‌توانم کمک‌شان کنم، داستان‌شان را تعریف می‌کنند. حدود 40 نفر زن هستند که به قول خودشان برای نجات جان فرزندان‌، شوهران‌ و پدرانشان از مشهد به تهران آمده‌اند. بین درب شرقی بهارستان و سالن ملاقات مردمی در رفت و آمد هستند. می‌گویم بهتر است یکی از شما وقت بگیرد. از کجا آمده‌اید؟ زنی مسن می‌گوید از مشهد. اگر می‌خواهید نماینده شهرتان را ببینید، باید وقت بگیرید. از کجا؟ از آن گیشه، زنی که جوان‌تر است را به سمت گیشه‌ای که برای استان خراسان رضوی وقت می‌دهد، راهنمایی می‌کنم. شماره‌های نماینده‌ها به شیشه زده شده است. می‌گویم با این شماره ها تماس بگیر. دوباره می‌پرسم برای چه آمده‌اید؟ زن مسن‌تر می‌گوید برای بچه‌هایمان، برای شوهرانمان، برای جگرگوشه‌هایمان، برای این که درخواست کنیم اعدام نشوند. فرزندتان حکم اعدام دارند؟ بله. کجا؟ در زندان وکیل‌آباد مشهد بند 101. می‌گویم بهتر است یکی‌ از شما سعی کند وقت بگیرد. می‌گویند برویم بیرون بهتر است. یکی از آن‌ها می‌گوید 40 نفر هستیم که با یک اتوبوس آمده‌ایم. در زندان با هم آشنا شده‌ایم. رفتیم قوه قضائیه، گفتند بروید مجلس با نماینده شهرتان حرف بزنید و نامه ای برای قوه قضائیه بگیرید. امروز آمده ایم مجلس ببینیم چه می‌شود کرد. زنی جوانتر می‌رود که از نماینده مشهد وقت بگیرد و دیگری که صندلی پشتی من نشسته داستان دستگیری شوهرش را تعریف یکند. می‌گوید شوهرم اعتراف کرده که مواد داشته، به او حکم اعدام داده‌اند. می‌گوید صاحبخانه‌ای که شوهرم آن جا بوده و مواد داشته، تبرئه شده، اما چرا به شوهر من حکم اعدام داده‌اند؟ دو فرزند دارد. 30 ساله است و شوهرش هم 35 ساله. دو پسر یکی هفت و دیگری 11 ساله دارد و هر دو می‌دانند قرار است پدرشان اعدام شود. می‌گوید شوهرش دو سال و دو ماه است که در زندان است. اشک‌هایش روان می‌شود و می‌گوید انگار من قاضی بوده‌ام و حکم اعدام داده‌ام، مادرشوهرم مرا با بچه‌ها از خانه بیرون کرده است. هر روز صبح دنبال پرونده شوهرم می‌دوم. الان تجدیدنظرش هم اعدام است. همسایه‌ها که نمی‌دانند شوهرم به چه جرمی در زندان است. اصلاً نگفته‌ایم که زندان است. چه بگوییم؟ مردم چه فکر می‌کنند؟ هر روز صبح می‌زنم بیرون و شب برمی‌گردم. مردم برای آدم حرف در می‌آورند. می‌پرسم شوهرت سابقه داشته؟ می‌گوید بله یک بار دیگر هم اعتراف کرده بوده است. می‌گوید ما نمی‌گوییم مجازات‌شان نکنند، اما اعدام نکنند حبس بدهند. تبعیدشان کنند، اما اعدام‌شان نکنند. حبس ابد بدهند تا بچه‌ها حداقل ماهی یا سالی یک بار پدرشان را بینند. زنی دیگر می‌گوید دو سال و دو ماه است که برادرم در حبس است. یک سال از ازدواجش گذشته و یک بچه دو ساله دارد. خودش هم 31 ساله است. برادرم مسافرکش است. مسافر، مواد داشته و در درگیری با ماموران کشته می‌شود اما برادرم را دستگیرمیکنند. دیگری می‌گوید: دو پسرم شهید شده‌اند. این پسرم گول خورده، فریب خورده است. مجازاتش کنید، اما اعدامش نکنید. زن جوانی هم می‌گوید: همسرم در زندان است. زن، 25 ساله است و همسرش 30 ساله. یک دختر چهار ساله و یک پسر هفت ساله دارد. همه شان میگویند ما میخواهیم حرف‌مان را بزنیم. میخواهیم در حکم‌شان تخفیف بدهند. این زنان آخرین امیدشان بهارستان‌نشینان هستند. درست است که شاید برخی از این مردان زندگی‌هایی را پاشیده باشند، جوانان دسته‌گل مردم را خاکسترنشین کرده باشند، اما تقصیرخانوادههایشان چیست؟ با اعدام این مردان چه بر سر این زنان و فرزندان‌شان میآید؟ آیا اعدام این مردان، فرزندانشان را ضد اجتماعی نمی کند؟ آیا به تعداد کودکان وامانده از تحصیل و کار اضافه نمی شود؟ آیا تهی دستی گریبان خانواده هایشان را نمی گیرد؟ البته قطعا قاچاق مواد مخدر جرم کمی نیست و باید مجازات سختی برای آن کرد که بازدارندگی داشته باشد، اما آیا بهتر نیست به جای اعدام از مجازات های دیگری استفاده شود که خانواده ها از هم نپاشند، وقتی تاکید بر استحکام خانواده هاست؟ این زنان گفتند ما از مقامات میخواهیم درباره احکام صادرشده تجدید نظر کنند تا زندگی ما ازهم نپاشد. چه بسا محکومان امروز در گذر زمان از کارهای ناشایست خود دست بردارند و متنبه شوند

+144
رأی دهید
-8

mehre pars - لندن - انگليس
اعدام اوج وحشیگری و بربریت هست،
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 14:16
parviz1 - کترینگ - انگلستان
همه این بدبختیها تقصیر ریم هست.مگر زمان شاه خمینی نمیگفت اطرافیان شاه و بستگانش مقصر هستن و جوانان ما را معتاد کرده ؟ حالا که هزاران برابر بدتر شده!!!!!! اکثر ملاها و مسولین معتاد هستن.خود گدا علی‌ شیره میکشه و مشکلی‌ نیست اما ملت را میگرن و خانوادها را از هم میپاشن و تو همان دادگاه و دادگستری به زن این بدبختها هم نظر بد دارن و .. .زمان شاه به پیرها کوپن میدادن و از داروخانه تریاک باندرل دولتی میگرفتن و ملت هم واقعاً از معتاد جماعت تنفر داشتن و معتادها جایگاه اجتماعی نداشتن ولی‌ امروزه اکثر مقامهای بزرگ دولتی معتاد هستن. اینها همه جوانها و ملت را معتاد کردن تا هر بلایی میخوان سر کشور و ملت بیارن.مقصر اصلی‌ خود رژیم اسهال و رهبر شیره و سپاه و بسیج و همین آنگلهای رژیم هستن.لعنت بر ملا خمینی و گدا علی‌ شیره و هرچی‌ انگل و مفتخور رژیم اسهال.
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 14:20
anti cleric - دوبلین - ایرلند
توی مملکتی که قیمت گوشت و مرغ به اندازه طلا شده، مردم مجبورند دست به هر کاری بزنند تا شکم زن و بچه سیر کنند. آیا باید اعدام شوند؟
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 15:13
razrazak - یزد - ایران
این ها حاصل طمع آدم هاست نه فقرشان، هنگامی که همسرانشان با این پولهایی که به بهای جان فرزندان دیگر ملت به خانه می آورند چرا متحسن خانه هی شوهرانشان نمی شدند. در شرق کشور تعداد زیادی مواد مخدر و نقل و انتقالش شغلشان محسوب می شود. هر چی میکشیم از جهالتمان است. یکی از آشنایانمان با اینکه همه می دانند از این طریق مالی به هم زده چنان زن و فرزندش خوشی می کنند و مسافرت های آن چنانی که انسان از خودش حالش به هم میخورد. طمع پول بدون زحمت در ما ایرانیها رخنه کرده است یکی با دزدی های ملیاردی و یکی با فروش مواد مخدر
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 17:06
nader46 - لندن - انگلیس
یکی‌ از بچه محل‌ها که زندان بوده تعریف میکرد که یه مرد به اسم ‌نمکی که راننده بوده سه نفر مسافر ر در بست سوار میکنه توی یک ایست بازرسی از زیر صندلی ماشین چن کیلو هروئین پیدا می‌کنن،،وقتی‌ این چار نفر در بازداشتگاه و در حین رفتن به دادگاه با هم دیل میکنن و قرار میذارن هر کسی‌ که واسه بازجویی رفتن مواد را گردن بگیرند تا مواد بین چار نفر تقسیم بشه و کسی‌ اعدام نشه،،‌نمکی میره و مواد را گردن میگیره و میاد بیرون ،آن سه نفر هم تک تک می‌رن تو اما هیچکدوم گردن نمیگیرن و از وجود مواد هم اظهار بی‌ اطلاعی می‌کنن،،،،و این می‌شه که ‌نمکی میره زیر تیغ و آن سه نفر که مواد مال آنها بوده آزاد می‌شوند،،با اینکه آن سه نفر سابقه‌های زیاد داشتن و اوباش و اراذل هم بودن،به خاطر اعتراف مستقیم ‌نمکی بیچاره محکوم به اعدام میشه!! درس ادب که به خلاف کار جماعت نباید اعتماد کرد،حالا نمیدونم بیچاره را کشیدن بالا یا نه،،اما سر بیگناه پای دار میره اما بالای دار هم میره،،مملکت عدل علی‌ و امام زمانی و رهبر مفنگی از این بهتر نمیشه دیگه :-(
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 17:59
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
این خانم ها باید اون طویله رو روی سر جانوران موذی سد علی گدا خراب کنند تا بجای چرت زدن به درد مردم برسند. یک مشت شیره ای و معتاد که مدام در حال چرت زدن هستند نمیتونند نماینده مردم باشند!!!
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05
perser68 - فلوریدا - امریکا
اعدامی میره ولی‌ خانواده اعدامی تا آخر عمر بدبخت میشه!اعدام فقط یه هدیه به اعدامی هست!با اعدام یه قاتل، خانواده مقتول به عزیز از دست داده خودش نمیرسه!آدم نیازمند هست که دزد میشه و قاچاقچی!همه آدم‌ها یکجور و باهوش به دنیا نمیان!همه آدم‌ها پدر و مادر ثروتمند ندارن! خانواده‌های اعدامی جزوی از اجتماع هستند که با از دست دادن عضو دچار بحران و افسردگی میشن و در نتیجه ،اجتماع دچار بحران می‌شه!با اعدام، عذاب وجدان و فرصت فکر کردن و گفتن سختی‌های زندان برای دیگران در بیرون از زندان از زندانی گرفته میشه!مجازات آره،اما اعدام نه‌،،مشکل اقتصاد بیمار و دولت دزد کلاه بردار...،،،
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 20:34
ARTEMIS-SW - .پاريس - فرانسه
parviz1 - کترینگ - انگلستان. آقای محترم اعتیاد زمان شاه بسیار نادر و بسیار به ندرت معتاد‌ی را مشاهده میکردید و اگر در فامیلی یک معتاد بود آنرا به عنوان یک راز!!! و مایه ی خجالت می‌‌دانستند!! این بی‌ شرفها مثل سینما رکس و ۸۶ کشته ی میدان ژاله نقائص را ده‌ها هزار برابر کردند تا امروزه میلیونها معتاد باشد!! در ضمن خود این بی‌ پدر مادرها با رواج فقر بیکاری و روح مرده در جامعه باعث این بدبختی هستند!! و سیاهروزتر خانواده ی اینها!!! کسی‌ نمیگوید به قاچاقچی جایزه بدهید ولی‌ حقیقت چیست؟؟ آیا جز اینکه سردمداران قاچاق خود رژیم است و خرده پا‌ها اعدام!!
‌سه شنبه 15 اسفند 1391 - 22:23
Farda dir ast - آلمان - آلمان
nader46 - لندن - انگلیس- اینى که گفتى جوک بود؟اگه واقعیت باشه که نمکى قصه شما چوب حماقتش رو خورده. گاگولى که شاخ و دم نمیخواد.اگه میخواست که اسمش رو نمکى نمیذاشتند.بچه محلتون ! میتونست فکاهى نویس خوبى بشه.بنده خدا هرز رفته. وگرنه براى خودش میشد یکپا وودى آلن دلون.
‌چهارشنبه 16 اسفند 1391 - 03:21
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.