داستان یک جنایت؛ چه چیزی یک افسر پلیس را قاتل کرد؟

جان کلی
بیبیسی-لسآنجلس
اقدام کریستوفر دورنر، افسر سابق پلیس لسآنجلس بسیاری را در بهت فرو برده است. او یک روز سلاحهایش را برداشت و به سراغ همکاران سابق خود و خانوادههایشان رفت تا آنها را به قتل برساند.
در نهایت، بعد از نزدیک به ۹ روز تعقیب و گریز او در یک کلبه در حاشیه شهر محاصره و سرانجام کشته شد.
به سختی میشود شرایطی را که چنین سرنوشتی را برای او رقم زد، درک کرد.
همهچیز همانگونه که او انتظارش را داشت به پایان رسید؛ تنها، در محاصره و در میان شعلههای آتشی که دیوارهای اطرافش را فرا گرفت.
بعد از آنکه آتش فرونشست، فرمانده سابق دورنر جسد سوخته او را پیدا کرد.
کریستوفر دورنر یک افسر سابق پلیس، عضو سابق نیروی دریایی، فارغالتحصیل دانشگاه و یک مظنون به قتل بود.
در جمجمه او یک گلوله هم پیدا شد.
این مرد برای ۹ روز ترس و وحشت را در جنوب کالیفرنیا حاکم کرده بود؛ او به دنبال انتقامجویی از گروهی از همکاران سابقش در اداره پلیس لسآنجلس و خانوادههای آنها بود.
او متهم بود که دختر یکی از افسران سابق پلیس و نامزد این دختر را در روز سوم فوریه به قتل رسانده و یک افسر پلیس را هم هدف گلوله قرار داده و کشته است.
سه کارمند دیگر نیروی پلیس هم در روزهای بعد هدف تیراندازی قرار گرفتند و زخمی شدند و یک پلیس دیگر در جریان محاصره دورنر جان خود را از دست داد.
در آمریکا هر از گاه خبرهایی درباره کشتاری دستهجمعی منتشر میشود، اما کریستوفر ۳۳ ساله، مثل جیمز هولمز یا آدام لانزا، عاملان کشتارهای آرورا و نیوتاون، فردی بیمار، غیرعادی و غیرقابل درک شناخته نمیشد.
برعکس، او در گذشته شهروندی شرافتمند، یک ورزشکار، یک افسر مجری قانون و سربازی وظیفهشناس خوانده میشد. او در یاد و خاطره افراد بسیاری به عنوان شخصی هوشمند و خوشطبع ثبت شده است.
در عکسی که پلیس از او منتشر کرد، دورنر در لباس فرم و در حالی که لبخندی گرم به لب دارد، در مقابل پرچم آمریکا دیده میشود.
اما از یک دورهای به بعد، روند زندگی کریستوفر دورنر تغییر کرد.
به نظر میرسد که این روند از سال ۲۰۰۸ میلادی شروع شد، یعنی زمانی که او از اداره پلیس لسآنجلس اخراج شد.
آشفتهحالی او در نوشتهای ۶ هزار کلمهای که به صورت آنلاین منتشر کرد، قابل مشاهده است.
دورنر در این نوشته که به نوعی، مانیفست (بیانیه) او نیز به شمار میرود، خشم و ناراحتی خود را از تصمیم اداره پلیس برای اخراجش اعلام کرده است.
در این نوشته، او تاکید کرد که دو دهه بعد از اعتراضات به ضرب و جرح رادنی کینگ، یک مظنون سیاهپوست توسط افسران پلیس سفیدپوست، هنوز نژادپرستی در اداره پلیس به طور گسترده وجود دارد.
آنچه افرادی را که در تعقیب کریستوفر دورنر بودند، مرعوب کرده بود، ظرفیت مرگآور این مرد ۱۸۳ سانتیمتری و ۱۲۲ کیلویی بود.
او که سلاحهای زیادی به همراه داشت، به دلیل سابقهای که در نیروی پلیس داشت، روشهای مبارزه را هم بلد بود.
چارلی بک، رئیس اداره پلیس لسآنجلس در جمع خبرنگاران گفت: "البته که او میداند چکار دارد میکند. ما آموزشش دادهایم."

کریستوفر دورنر با نانسی، مادرش، در خانهای در اورنج کانتی زندگی میکرد.
آنها خانهای زیبا و باسلیقه داشتند که در کنار یک پارک در حومه شهر قرار داشت.
در مقابل بیشتر خانهها در این منطقه ماشینهای شاسیبلند پارک شدهاند و تا دیزنیلند با ماشین تنها ۲۰ دقیقه راه است.
همسایهها به یاد دارند که هر از گاه، دورنر را وقتی در گاراژ خانهشان در حال وزنهبرداری بود، دیدهاند و او با آنها احوالپرسی کرده است.
آنهایی که او را بهتر و از نزدیک میشناختند، میگویند از تصور این که چطور مرد دوستداشتنی و خونگرمی که به یاد دارند، میتواند به چنان قساوتی دست بزند، در حیرت ماندهاند.
جیمز آزرا، وکیل ۳۴ ساله که در دوران تحصیل در دانشگاه از دوستان نزدیک دورنر بود و با او در تیم فوتبال آمریکایی دانشکدهشان بازی میکرد، میگوید: "کسی که میشناختم مرد باهوش و خوبی بود. او بیریا و باملاحظه بود و صداقت و بزرگواری زیادی داشت. واقعا مردی دوستداشتنی بود."
البته دورنر هم در نوشتهاش به این تضاد اشاره کرده است: "میدانم خیلی از شما که شخصا من را میشناسید، گزارشهای رسانهها را که میگویند من مظنون به چنان قتلهای وحشتناکی هستم، باور نمیکنید."
کریستوفر جردن دورنر

افسر ذخیره سابق نیروی دریایی آمریکا و افسر سابق پلیس لسآنجلس
بعد از آن که گفته شد گزارشی اشتباه درباره افسر آموزشی خود داده است، از نیروی پلیس اخراج شد
قسم خورد از افرادی که معتقد بود در اخراجش مقصر هستند، انتقام بگیرد
مظنون به دو قتل و کشتن یکی از همکاران سابقش
مرگ: روز ۱۲ فوریه ۲۰۱۳ میلادی
او در مانیفست خود نوشت که آمریکاییهای آفریقاییتبار تشکیلدهنده "کمتر از یک درصد جمعیت" مناطقی بودهاند که او در آنها بزرگ شد و او تنها دانشآموز سیاهپوست در کلاسهای درس مدرسه ابتدایی خود در حومه لسآنجلس بود.
او اضافه کرد که در آن زمان، در حیاط مدرسه با دانشآموزانی که نژادش را مسخره میکردند و آزارش میدادند، درگیر شده است.
او در نوجوانی در برنامه ویژه اداره پلیس محلی برای جوانان ثبتنام کرد با این چشمانداز که در نهایت، یک روز افسر پلیس میشود.
دورنر به گفته همدانشکدهایهایش، در دانشگاه هم وجه خوبی داشت.
او بعد از فارغالتحصیلی در سال ۲۰۰۱ میلادی برای خدمت در نیروی دریایی آمریکا ثبتنام کرد.
در آنجا بود که توانست فنون مبارزه و مقابله با تروریسم را فرابگیرد و به عنوان یکی از نیروهای ماهر در نشانهگیری و تیراندازی شناخته شود. او به دلیل مهارتش در تیراندازی با تفنگ و تپانچه تقدیرنامههایی نیز دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۵ میلادی، دورنر برای عضویت در اداره پلیس لسآنجلس درخواست کرد.
اما در مقایسه با دوران طلایی و تجربههایی که در ارتش داشت، به نظر میرسد که از این مرحله به بعد، او تجربیات متفاوتی را پشت سر گذاشت.
دورنر در مانیفست خود با خشم نوشت که او را متهم کردهاند به یکی از همکارانش حمله کرده و به او مشت زده است، در حالی که چنین کاری نکرده بود.
گزارش شده است که او به دلیل تیراندازی تصادفی با اسلحه گرم، برای مدتی موقتا منفصل از خدمت شده و در چندین مورد با مقامات درگیر شده است.
ران مارتینلی، جرمشناس و افسر سابق پلیس میگوید که نشانههای هشداردهنده درباره خلق و خوی تند دورنر از همان روزهای آغاز فعالیتش به عنوان افسر پلیس مشخص بود.
او میگوید: "نمیتوانید به دنبال کنترل دیگران باشید، مگر وقتی که بر خودتان کنترل داشته باشید."
او اضافه میکند: "خیلی برایم عجیب بود که او اصلا توانست افسر پلیس شود."
اما از نظر دورنر، این اداره پلیس بود که وضعیت آشفته و درهمی داشت.
او در مانیفستش نوشت که دو افسر پلیس همکارش برخوردی نژادپرستانه با او داشتند و تنها برای ۲۲ روز از خدمت منفصل شدهاند. او این تنبیه را ناچیز و جزئی توصیف کرد.
او اضافه کرد که وضعیت پلیس لسآنجلس بدتر از گذشته شده است.
آنچه به نظر میرسد دورنر را به پایان راه نزدیک کرد، حادثهای است که به اخراجش از نیروی پلیس منجر شد.
در سال ۲۰۰۷ میلادی، دورنر رسما شکایتنامهای تنظیم کرد که براساس آن، مدعی بود افسر آموزشیاش، هنگام بازداشت یک مظنون که از نظر روانی بیمار بود، به سر این فرد ضربه زده است.
روزشمار تعقیب و گریز

۳ فوریه: مظنون، مونیکا ۲۸ ساله و نامزد او کیث ۲۷ ساله را به قتل رساند. مونیکا دختر افسر پلیسی بود که وکالت دورنر را در دادگاه به عهده داشت
۷ فوریه: به دو افسر پلیس تیراندازی کرد. یکی از آنها همان لحظه کشته و دومی بهشدت زخمی شد
خودروی سوخته دورنر پیدا شد
۹ فوریه: مردی که مدعی بود دورنر است، با پدر مونیکا تماس تلفنی گرفت
۱۲ فوریه: دورنر که در یک کلبه پناه گرفته بود، دست به تیراندازی زد. یک افسر کشته و دو افسر دیگر زخمی شدند
۱۳ فوریه: جسدی سوخته در کلبهای که او در آن مخفی شده بود، پیدا شد
در تحقیقات داخلی گفته شد که این ضربه (به سر مظنون) رخ نداده است. دورنر هم به جرم طرح اتهامات اشتباه و غلط مورد بازخواست قرار گرفت.
در جریان رسیدگی به این اتهام در سال ۲۰۰۸ میلادی، پدر مرد مظنون که دورنر گفته بود مورد حمله قرار گرفته است، در دادگاه گفت که پسرش به او گفته است یک افسر کتکش زده است.
اما این مظنون بلافاصله بعد از بازداشت و زمانی که یک پزشک معاینهاش میکرد، مطلبی در این باره نگفته بود و سه شاهد عینی هم گفتند که چنین حملهای را به چشم ندیدهاند.
در میانه تمام این درگیری و دعواها، افسر آموزشی دورنر هم در برگه ارزیابیش، از شیوه عملکرد او در طول دوره آموزشی انتقاد کرد.
در نهایت، هیات رسیدگیکننده به پرونده اعلام کرد که دورنر دروغ گفته است و او را اخراج کرد.
اقدامی که به شدت به دورنر ضربه زد.
آزرا میگوید که این حکم احتمالا فشار روانی زیادی بر دورنر داشت: "فکر هم نمیکنم (که این فشار روانی) به از دست دادن شغلش ربطی داشته باشد. بلکه بیشتر به خاطر این بود که دروغگو خوانده شد."
او اضافه میکند: "البته این، دلیلی برای کاری که کرد نیست، ولی به نظرم، شرایطی را به وجود آورد که او را به سمت اقدامات بعدی کشاند."
دورنر چند سال بعد را صرف تلاش برای لغو حکم اخراجش کرد، اما در سال ۲۰۱۰ میلادی قاضی رسیدگیکننده به پرونده، از حکم اخراج او حمایت کرد.
زندگی شخصی او هم با گرههای زیادی روبهرو بود.
آریانا ویلیامز، دوستدختر سابقش که برای پنج سال با او رابطه داشت، به شبکه خبری سیانان گفت که بعد از جدایی از دورنر روی یک وبسایت به دختران هشدار داد که این مرد ثبات رفتاری ندارد و با او قرار نگذارند.
شبکه خبری سیبیاس هم گزارش داده است که دورنر برای کمتر از یک ماه با یک زن ازدواج کرده بود.
هرچه از ماجرا میگذشت، خشم و ناراحتی دورنر از حکمی که علیهاش صادر شده بود، زمینهساز انزوای بیشترش شد و در نهایت، به تدریج او از دوستانش فاصله گرفت.
دورنر در مانیفست خود نوشت که رابطهاش با مادر و خواهرش به هم خورده است و گرفتار "افسردگی شدید" است.
برداشت کلی از نوشتهای که از او به جا مانده است، این استنباط را به دست میدهد که دورنر فردی آگاه و مطلع، ولی با ذهنی آشفته بوده است.
او در این نوشته بر حمایت خود از برخی جنبشها و حرکتها از جمله ازدواج همجنسگرایان، حق زنان برای خدمت در جنگ و کنترل اسلحه اشاره کرده است.
او در مانیفست خود درباره چهرههای محبوبش در عرصه سیاست، تلویزیون و موسیقی هم نوشته است.

چهره های محبوب دورنر در جهت عقربههای ساعت از چپ: اِلن، لری دیوید، باراک اوباما، جرج بوش (پدر)، چارلی شین و پیرز مورگان
اولین قربانیان دورنر مونیکا ۲۸ ساله و کیث ۲۷ ساله بودند. جسد آنها روز سوم فوریه در محوطه پارکینگ آپارتمان محل زندگیشان پیدا شد در حالی که هر دو به ضرب گلوله کشته شده بودند.
این دو به تازگی نامزدی خود را اعلام کرده بودند.
هیچیک از آنها در پلیس لسآنجلس خدمت نکرده بود، ولی رندال، پدر مونیکا، یک افسر سابق پلیس بود و در دادگاهی که به اخراج دورنر حکم داد، وکیلش بود.
دورنر معتقد بود که رندال به درستی به وظیفهاش عمل نکرده است و از دید او، مونیکا و کیث قربانیان مناسبی برای انتقام به نظر میرسیدند.
او نوشت: "من هیچوقت فرصت آن را نداشتم که خانوادهای برای خودم داشته باشم."
او اضافه کرد: "به (پیوند) خانوادههای شما هم پایان میدهم."
وقتی مانیفست دورنر منتشر شد، نزدیک به ۵۰ خانواده تحتالحفظ قرار گرفتند. اغلب آنها خانواده افسران سابق پلیس و همکاران سابق دورنر بودند؛ کسانی که دورنر در مانیفست خود گفته بود که به دنبال انتقامجویی از آنهاست.
چهار روز بعد از قتل مونیکا و کیث، دو افسر پلیس که در حال محافظت از فرد دیگری (از اهداف دورنر) بودند، هدف تیراندازی قرار گرفتند و یکی از آنها زخمی شد.
اندکی بعد، دو افسر پلیس در ریورساید زمانی که پشت یک چراغ قرمز ایستاده بودند، هدف حملهای غافلگیرانه قرار گرفتند؛ مایکل ۳۴ ساله و پدر دو فرزند، کشته و نفر دوم به شدت زخمی شد.

اسلحه دورنر
در آن زمان بود که عملیات تعقیب و گریز پلیس شدت پیدا کرد و جایزهای یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری برای بازداشت دورنر تعیین شد.
در همان زمان، دورنر بستهای را به دست یکی از خبرنگاران سیانان رساند. یک برگه یادداشت در این بسته بود که در آن نوشته شده بود "هیچوقت دروغ نگفتم".
بعد از پیدا شدن خودروی دورنر که آتش زده شده بود، عملیات جستجو در منطقهای از دریاچه بیگ بیر (خرس بزرگ) آغاز شد. منطقهای در حدود ۱۳۰ کیلومتری لسآنجلس.
دورنر ابتدا در یک خانه ویلایی مخفی شده بود و میتوانست از آنجا شاهد عملیات جستجو باشد، تا این که زوج مالک خانه از راه رسیدند. او آنها را به هم بست، خودرویشان را برداشت و فرار کرد.
اما سرانجام سفرش در یک کلبه به پایان رسید. جایی که او آخرین مقاومتهایش را کرد.
او در مانیفست خود، گروه مشخصی را برای انتقامجویی معرفی کرده بود (گروهی از افسران پلیس و خانوادههایشان) و بر سر حرفش هم ماند.
او صاحب کلبهای را که در آن پناه گرفته بود، زنده گذاشت، همینطور زوجی را که پیش از آن، در خانه ویلایی آنها مخفی شده بود.
وقتی مشخص شد جسدی که در آتش سوخته، متعلق به دورنر است، گروه زیادی نفس راحت کشیدند.
اما گواهی و شهادتنامه این مظنون احتمالا همچنان برای مدتها مطرح خواهد بود.
شاید این ماجرای جدید، دوباره زخمهای دوره راندی کینگ را تازه کند. زمانی که پلیس لسآنجلس از سوی جوامع اقلیت شهر به اقدامات نژادپرستانه سازمانیافته متهم شد.
در فاصله سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ میلادی، مقامات پلیس لسآنجلس سعی کردند چنین استنباط هایی را از بین ببرند، از جمله افسرانی از اقلیتهای نژادی در نیروی پلیس استخدام شدند.
زمانی هم که عملیات تعقیب و گریز دورنر در جریان بود، چارلی بک، رئیس کنونی پلیس لسآنجلس، اعلام کرد که پرونده اخراج دورنر (از نیروی پلیس) دوباره بررسی خواهد شد.
او در یک بیانیه گفت: "این کار انجام میشود، نه برای دلجویی و آرام کردن یک قاتل، بلکه برای دادن این اطمینان به افکار عمومی که اداره پلیس با شفافیت و عادلانه عمل میکند."
اما این اقدام هم برای راضی کردن بخشهایی از جامعه که همچنان به پلیس بیاعتماد هستند، کافی نبود؛ گروهی دورنر را یک قهرمان خواندند و برای او در سایت فیسبوک صفحههایی ویژه ایجاد کردند.

کندی مارتین، مالک کلبهای که دورنر در آن پناه گرفته بود (دومی از راست) در بازماندههای کلبهاش در روز ۱۵ فوریه
رنفورد ریس، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه پلیتکنیک کالیفرنیا میگوید که اقدام عدهای در دادن جایگاه قهرمان به دورنر نشاندهنده بیاعتمادی متزلزلی است که باید مورد توجه مقامات قرار بگیرد.
او میگوید که به همین دلیل، نباید خیلی راحت دورنر را یک دیوانه و فردی غیرعادی معرفی کرد.
او اضافه میکند: "البته که او یک قاتل بود. البته که کار اشتباهی انجام داد. البته که ما با خانوادههای عزادار همدرد هستیم. اما او حاصل بنیان و نهادهایی از داخل جامعه است. سازکار آموزشی، سازکار ارتش و سازکار نیروی پلیس، تمام اینها در کنار هم در نهایت یک هیولا تولید کردهاند."
او میگوید: "کینههای دورنر قابل پذیرش باشند یا نه، از مانیفستش مشخص است که تمام این عوامل، خیلی قبل از آن که او برای آخرینبار به یک کلبه پناه ببرد، کارش را ساخته بودند."
همان زمان که آتش در اطراف او در حال شعله گرفتن بود و فرماندهان سابقش نزدیک میشدند، دورنر تنها با یک دشمن تنها مانده بود، خودش.