هیتلر چطور محبوب میلیونها نفر شد
لورنس ریس
تاریخشناس
به قدرت رسیدن آدولف هیتلر بسیار بعید به نظر میرسید، اما او توانست با میلیونها آلمانی ارتباط برقرار کند و جذابیت کاریزماتیک بیسابقهای پیدا کرد.
لورنس ریس که کارشناس تاریخ است، میگوید این اتفاق باید هشداری برای جهان امروز باشد.
در بطن داستان آدولف هیتلر یک سوال بزرگ و اسرارآمیز وجود دارد: چطور ممکن است شخصیت عجیب و نهچندان برجستهای مثل هیتلر در یک کشور پیشرفته در قلب اروپا بهقدرت برسد، و بعد هم محبوب میلیونها نفر شود؟
پاسخ این سوال اساسی را نباید تنها در شرایط تاریخی آن زمان – و از جمله شکست آلمان در جنگ جهانی اول و رکود اقتصادی ابتدای دهه ۱۹۳۰ – جستجو کرد، بلکه ریشه آن را باید در ماهیت رهبری هیتلر جُست. همین جنبه ماجراست که به طور خاص به زندگی امروز ما ربط پیدا میکند.
هیتلر نمونه کامل یک "رهبر کاریزماتیک" بود. او یک سیاستمدار "عادی" نبود، و کسی نبود که مثلا وعده پایین آوردن مالیاتها و بهبود خدمات درمانی را بدهد. رهبری او حالتی شبهمذهبی داشت، و وعده رسیدن به اهدافی معنوی، نظیر رهایی و رستگاری را میداد. عامل پیشبرنده او نوعی حس رسالت و مشیت الهی بود.
او پیش از جنگ جهانی اول فرد برجستهای نبود. آدم عجیب و غریبی بود که نمیتوانست با دیگران روابط نزدیکی برقرار کند، و از شرکت در بحثهای روشنفکرانه عاجز، و سرشار از نفرت و پیشداوری بود. اما وقتی بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، هیتلر شروع به سخنرانی در آبجوفروشیهای مونیخ کرد، ناگهان ضعفهایش به نقطه قوت او تبدیل شدند.
هزاران آلمانی که بهخاطر مفاد معاهده ورسای احساس تحقیر میکردند و بهدنبال مقصری برای شکست کشورشان در جنگ بودند، با حس نفرت او همآوا شدند. ناتوانی او در مباحثه بهحساب قدرت شخصیت او گذاشته میشد، و امتناع او از حرفهای خودمانی، نشانه "بزرگی" او و تمایلش به دوری از هیاهو قلمداد میشد.
پایه همه موفقیتهای بعدی هیتلر بیش از هر چیز این بود که او فهمید میتواند با مخاطبانش ارتباط برقرار کند. بسیاری این توان برقراری ارتباط را "کاریزما" خوانده اند.
امیل کلاین که در دهه ۱۹۲۰ سخنرانیهای هیتلر را با گوش خودش شنیده، میگوید: "او آنقدر جذابیت داشت که مردم، هرچه او میگفت را باور میکردند."
اما هیتلر مخاطبانش را هیپنوتیزم نمیکرد. هر کسی چنین ارتباطی با او برقرار نمیکرد. برای باور کردن حرفهای هیتلر، آمادگی قبلی لازم بود. بسیاری از کسانی که در آن زمان حرفهای هیتلر را میشنیدند، معتقد بودند او احمق است.
هربرت ریشتر، کهنه سرباز آلمان در جنگ جهانی اول، که در دهه ۱۹۲۰ در مونیخ هیتلر را دیده بود، میگوید: "صدای خشدارش باعث شد من فورا از او بدم بیاید. او ایدههای سیاسی بسیار ساده را با فریاد مطرح میکرد. بنظرم حالش زیاد عادی نبود."
در نیمه دوم دهه ۱۹۲۰، که اوضاع اقتصادی در آلمان خوب بود، فقط گروهی از افراد افراطی و متعصب هیتلر را کاریزماتیک میدانستند. بههمین خاطر هم در انتخابات سال ۱۹۲۸ نازیها تنها ۲،۶ درصد آرا را به دست آوردند. اما کمتر از پنج سال بعد هیتلر صدراعظم آلمان و رهبر پرطرفدارترین حزب سیاسی کشور بود.
چیزی که در این بین تغییر کرده بود، اوضاع اقتصادی بود. بعد از سقوط بازار سهام نیویورک در سال ۱۹۲۹، بیکاری عظیمی در آلمان ایجاد شد و بانکها ورشکست شدند. یوتا رویدیگر، که در حدود همین موقع طرفدار نازیها شد، میگوید: "مردم واقعا گرسنه بودند. شرایط فوقالعاده سخت بود. در چنین فضایی هیتلر و سخنانش حکم راه نجات و رستگاری را داشتند."
او میگوید به هیتلر نگاه کرده و ناگهان احساس کرده ارتباطی میان آنها وجود دارد: "خود من احساس میکردم که این مرد به خودش و منافعش فکر نمیکند، و فقط بهفکر صلاح مردم آلمان است." هیتلر به میلیونها آلمانی گفت که آریایی هستند، و در نتیجه "خاص" و "برتر" از بقیه هستند. این حرفها به تحکیم ارتباط میان رهبر و پیروان کمک کرد.
او کینه و نفرتش از دموکراسی، و یا اعتقادش به استفاده از خشونت برای رسیدن به مقاصد سیاسی را از مردم پنهان نمیکرد. اما حواسش بود که فقط علیه دشمنانی حرف بزند که به دقت انتخاب شده بودند، مثلا کمونیستها و یهودیان. اکثریت آلمانیهای عادی به هیچیک از این گروهها تعلق نداشتند، و مادامی که جهان تازه نازیسم را پذیرا میشدند، تا حد زیادی از آزار و اذیت در امان بودند، دستکم تا موقعی که ورق جنگ به ضرر آلمان برگشت.
امروز آنچه در گذشته روی داده، برای ما مهم است. نه چون تاریخ "مایه عبرت" است. چرا که گذشته هیچگاه عینا تکرار نخواهد شد. اما در دل تاریخ هشدارهایی نهفته است. در جریان یک بحران اقتصادی میلیونها نفر ناگهان تصمیم گرفتند به رهبر نامتعارفی روی بیاورند که بنظرشان "کاریزما" داشت. زیرا او با هراسها، امیدها و میل پنهان آنها به مقصر دانستن دیگران برای مصائبشان ارتباط برقرار میکرد. نتیجه کار برای دهها میلیون نفر فاجعهبار بود.
جالب آنکه در جریان سفر اخیر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، به یونان، معترضان یونان با پلاکاردهایی با نقش سواستیکا (صلیب شکسته نازیها) از او استقبال کردند. این معترضان معتقد بودند آلمان در امور کشورشان مداخله میکند.
کنایه ماجرا در این است که بعد از بحران اقتصادی وحشتناک اخیر در یونان، این کشور شاهد قدرت گرفتن جنبشهای سیاسی نظیر طلوع طلایی بوده است. این سازمان به اینکه حضور خارجیها را تحمل نمیکند و طرفدار آزار اقلیتهاست، مینازد. رهبر آن هم کسی است که ادعا میکند در اردوگاه آشوویتس اتاقهای گاز وجود نداشته است. آیا هشدار بزرگتری لازم است؟
درباره آدولف هیتلر
هیتلر روز ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در برانآئو ام این بهدنیا آمد
در ۱۶ سالگی بدون گرفتن مدرک تحصیلی مدرسه را رها کرد. او در وین نقاشی میکشید، و برای تأمین زندگیاش دچار مشکل بود
در جریان جنگ جهانی اول به ارتش آلمان پیوست. او در جنگ تیر خورد و مدال شجاعت دریافت کرد
در سال ۱۹۱۹ به حزب فاشیستی کارگران آلمان پیوست
در سال ۱۹۲۱، بعد از تغییر نام حزب به حزب نازی، بهرهبری آن رسید
در انتخابات سال ۱۹۳۲ نازیها بیشترین کرسیها را در پارلمان آلمان به دست آوردند
با حمله آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ جنگ جهانی دوم آغاز شد
هیتلر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در برلین خودکشی کرد
منبع: بخش تاریخ بیبیسی