زندگینامه آیت الله خامنه ای( بخش چهاردهم ) - روزی که علی خامنهای ترور شد
مراد ویسی
در بخش پیشین به بررسی، نقش و جایگاه آقای خامنه ای در ماههای اول جنگ ایران و عراق پرداختیم و حالا می پردازیم به بررسی واقعه ترور نافرجام او در ششم تیرماه سال ۱۳۶۰.
در آغاز تابستان سال ۶۰، چند روزی بود که ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری برکنار شده بود و فضا، فضای درگیری مسلحانه و ترور در خیابان ها و محاکمه و اعدام در زندان ها بود.
در چنین فضایی یک روز قبل از انفجار حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن آیت الله بهشتی و دهها تن از کادرهای ارشد این حزب، در ششم تیرماه ، حجت الاسلام علی خامنه ای ، امام جمعه تهران و از سران حزب جمهوری اسلامی ترور شد.
ترور در مسجد ابوذر در منطقه فلاح تهران و هنگامی اتفاق افتاد که بمب جاسازی شده در یک ضبط صوت مقابل حجت الاسلام خامنه ای که در حال سخنرانی بود منفجر شد.
بعدها محافظان حجت الاسلام خامنه ای گفتند که وی درست لحظاتی پیش از انفجار بمب، به دلیل سوت کشیدن بلندگو کمی از میکروفن فاصله گرفته بود و این به فاصله گرفتن سمت چپ بدن او و نیز قلبش از بمب، کمک کرد.
پس از انفجار بمب، محسن جوادیان، حسین جباری و حاجی باشی، سه تن از محافظان آن زمان حجت الاسلام خامنه ای، وی را که به شدت مجروح شده بود، برای رسیدن به بیمارستان از صحن مسجد خارج کردند.
اقدامی که آن سه تن را در ۳۱ سال بعد از این حادثه نیز به نزدیک ترین محافظان آقای خامنه ای تبدیل کرد.
یکی از محافظان آقای خامنه ای می گوید:« صدای نعره ای در مسجد بلند شد و دیدم آقا که ایستاده بود برگشت و افتاد روی زمین.
من به سرعت دویدم بالا سر ایشان و دیدم که غرق خون است. ما سریع آقا را بردیم بیرون و سوار ماشین کردیم و با سرعتی که واقعا فکر اینکه در طول مسیر چه اتفاقی می افتد؟ به کی می زنیم ؟ را هم نکردیم.»
یکی از محافظان آقای خامنه ای می گوید «در درون اتومبیلی که وی را به سمت بیمارستان می برد، لحظه ای سر او خم شد و محافظان تصور کردند که او مرده است.»
پس از انتقال حجت الاسلام خامنه ای به بیمارستان بهارلو، دکتر محجوبی، جراج و پزشک پیوند دهنده رگ و عروق اولین پزشکی بود که با بند آوردن خونریزی مانع مرگ حجت الاسلام خامنه ای شد.
او در خاطراتش گفته برای این کار از چهاردست وپا به آقای خامنه ای خون وصل کرده است.
پزشک معالج آقای خامنه ای می گوید: «حال مریض فوق العاده بد بود. دکتر بیهوشی ما می ترسید و می گفت که این مریض فوت کرده است. گفتم حالا شما لوله بیهوشی را بگذارید. اقدام کنید. اکسیژن بدهید. خوشبختانه بعد از اینکه لوله اکسیژن را وصل کردیم و سرم و خون به مریض تزریق کردیم، بعد از ده دقیقه محل زخم و آسیب شروع کرد به خونریزی کردن و ما متوجه شدیم که مریض قابل نجات است.»
پزشکان دیگری که در مرحله بعد عمل های جراحی بر روی بدن آقای خامنه ای را انجام دادند، موسی زرگر، سهراب ... ، سلیمان شیبانی، ایرج فاضل و دکتر میلانی بودند.
دکتر میلانی در خاطراتش ، وضعیت جسمی آقای خامنه ای در آن لحظات را این گونه تشریح کرده است: «جراحت خیلی سنگین بود. سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود و حتی یکی از ترکش ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود.
قسمتی از سینه ایشان سوخته بود و یکی دو تا از دنده ها هم شکسته بود و دست راست هم کاملا از کار افتاده بود واز شدت ضربه ورم کرده بود.
استخوان های کتف و سینه کاملا دیده می شد. ۳۷ واحد خونی و فرآورده های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد واکنش های انعقادی را مختل می کرد.
دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کرده و دوباره رگ ها را ببندیم.رگ ها را مسدود کنیم.»
کمی بعد حجت الاسلام خامنه ای برای مراقبت های بیشتر با هلیکوپتر به بیمارستان قلب تهران منتقل شد.
آقای خامنه ای در بیمارستان قلب و مدتی پس از ترور چنین گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم . همان طور که ملاحظه می کنید خوشبختانه حال عمومی من بد نیست. پزشکان و دست اندرکاران و همه کسانی که در این کار محبتی ، لطفی داشتند واقعا با تفضل الهی و دعای مردم و دعای امام موثر بود. بایستی اسلام در این انقلاب بماند و احکام اسلامی به عنوان محور این انقلاب بماند و مردم حواسشان جمع باشد که در این مورد فریب نخورند.
سرانجام اگر چه حجت الاسلام خامنه ای از ترور سال ۶۰ جان به در برد، اما لطماتی جدی به سلامت او وارد شد.»
پزشکان معالج او بعدها تلاش کردند تا با انجام جراحی های ترمیمی و پلاستیک ، ظاهر دست وی را بهبود بخشند . اما دست راست آقای خامنه ای تا حدود زیادی از آن زمان به بعد از کار افتاد.
حالا او از دست راست خود در مواقعی مانند نمازخواندن ، با کمک دست چپش استفاده می کند اما در مجامع رسمی و عمومی دیده نشده که کسی با دست راست او دست بدهد.
در مراسم نظامی نیز که نظامیان اجازه می یابند تا به او به عنوان فرمانده کل قوا نزدیک شوند و دست بدهند، معمولا دست چپ وی فشرده می شود.
آقای خامنه ای بعدها و هنگامی که از ترور سال ۶۰ جان به در برد، گفته که تصورش این بوده که خدا با وی کاری دارد که نمرده و زنده مانده است.
دکتر منافی، وزیر بهداری وقت و پزشک معالج آقای خامنه ای بعدها به نقل از رهبر کنونی جمهوری اسلامی این موضوع را چنین بازگو کرده است: «همیشه به من می گفت که من نمی دانم چرا زنده ماندم؟ فکر می کنم خدا یک ماموریتی برای من در نظر گرفته که مرا زنده نگه داشت.
نکته دیگری که در مورد ترور آقای خامنه ای وجود دارد این است که ترور او از سوی چه کسی و یا چه گروهی انجام شد؟
روایت رسمی جمهوری اسلامی گروه فرقان را مسئول این ترور می داند.
بعدها کسان دیگری در جمهوری اسلامی تلاش کردند تا ترور آقای خامنه ای را به سازمان مجاهدین خلق ایران ارتباط دهند. اما مجاهدین خلق مسئولیت این ترور را نپذیرفت.
ایرج مصداقی از زندانیان سیاسی – عقیدتی اوایل دهه ۶۰ در زندان اوین با تایید وابسته بودن فرد بمب گذار به گروه رهروان فرقان می گوید فرد بمب گذار در یکی از سلول های زندان اوین زندانی بوده است.
کسی که بمب گذاری در روز شش تیرماه سال ۶۰ در مسجد ابوذر تهران را صورت داده و باعث زخمی شده خامنه ای شده بود، اروج امیرخان زاده نام داشت ، اهل ارومیه و دانشجوی سال سوم دانشکده کشاورزی کرج که در اردیبهشت ماه سال ۶۱ از زندان قصر به زندان اوین سلول شماره ۸۲ بخش ۲۰۹ منتقل شده بود. او به همراه یکی از دوستانش به نام ایرج افشاری در این رابطه دستگیر شده بودند و بمب را اینها در یک ضبط صوت – همان طور که در نشریات آن زمان نوشته شده بود- کار گذاشته بودند.
حتی در آنجا نوشته بودند «هدیه گروه رهروان فرقان» ، و این گروه رهروان فرقان بودند که بعد از گروه فرقان تشکیل شد و او خودش مطرح کرده بود که همراه با ایرج افشاری در بیرون مسجد و دم در ایستاده بودند که چگونگی انفجار را نگاه کنند و ایشان در سال ۶۱ در شهریور ماه این سال در تبریز در نمازجمعه به دار آویخته شدند.
در بخش آینده از سلسله برنامه های زندگینامه آیت الله خامنه ای به بررسی نحوه رسیدن وی به مقام دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی و ریاست جمهوری ایران در انتهای تابستان سال ۶۰ می پردازیم.
لینکهای مرتبط:
زندگینامه آیت الله خامنه ای (بخش نخست) - تولد و والدین
زندگینامه آیتالله خامنهای (بخش دوم) - معرفی برادران و خواهران
زندگینامه آیتالله خامنهای (بخش سوم) - دوران کودکی و مدرسه
زندگینامه آیتالله خامنهای (بخش چهارم) - شیفته نواب صفوی
زندگینامه آیتالله خامنهای (بخش پنجم)- سوابق در دهه ۱۳۴۰
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش ششم)- همکاری با مجاهدین خلق
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش هفتم)- در حلقه علی شریعتی
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش هشتم)- فعالیت های سیاسی در اواخر دوران پهلوی
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش نهم)- آیت الله خامنه ای از یاران خاص آیت الله خمینی نبود
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش دهم) - راه یابی به حلقه خاص خمینی
زندگی نامه آیت الله خامنه ای (بخش یازدهم) -جبهه گیری در برابر اولین رییس جمهور منتخب
زندگینامه آیت الله خامنه ای( بخش دوازدهم )-در مجلس اول علیه بنی صدر
زندگینامه آیت الله خامنه ای( بخش سیزدهم ) - خامنهای در کنار چمران