زنده ماندنم معجزه بود

حتی تصورش هم وحشتناک است. تصور این که ناگهان از ارتفاع 14 متری روی میلگردهای زمختی که مثل اژدهایی دهان باز کرده زیر پایت رج بسته‌اند سقوط کنی و میله‌ها جای جای تنت را سوراخ کنند. این اتفاق چند وقت پیش برای کارگری اصفهانی افتاد و با این که میلگردها به قسمت‌های حساس بدنش فرو رفته بود، اما آنقدر خوش شانس بود که از چنگال مرگ بگریزد.

 


نرده‌ای که بی‌هوا کنده شد
 
با این که چند روزی بیشتر از وقوع حادثه نمی‌گذرد، رحمان بیست و پنج ساله آنقدر سرحال و رو به راه است که بتواند از آن روز شوم برایمان بگوید.

چند دقیقه‌ای سکوت می‌کند و بعد برمی‌گردد به ساعت 11 و نیم صبح روزی که می‌خواست برای انجام کاری از پله‌های ساختمان نیمه‌کاره‌ای که او و دوستانش در آن مشغول به کار بودند بالا برود: «طبقه چهارم بودم و می‌خواستم به طبقه پنجم بروم. چون ساختمان نیمه‌کاره بود، هنوز پله‌ای نداشت و برای همین میله‌ای را به ساختمان جوش داده بودیم تا موقع رفتن به طبقات دیگر از آن استفاده کنیم. مثل روزهای قبل نرده را گرفتم که بالا بروم، اما یکدفعه نمی‌دانم چه شد که نرده کنده شد و به بیرون از ساختمان و روی میلگردهایی که به عنوان پایه برای ستون زدن کار گذاشته بود، سقوط کردم. اصلا نفهمیدم چه شد. نگاه که کردم دیدم چند میلگرد ضخیم و بلند از بالا و پایین به قسمت‌های مختلف بدنم فرو رفته است. باورتان نمی‌شود به قدری شوکه شده بودم که درد را حس نمی‌کردم.»

بعد از سقوط رحمان، سکوت ترسناکی تمام ساختمان و کارگرانی که حادثه را دیده بودند، فرا گرفت. صدا از هیچ کس درنمی‌آمد و نگاه همه به میلگردهایی بود که بی‌رحمانه بدن رحمان را دریده بود. یکی از میلگردها کتف او را سوراخ کرده و درست در جایی نزدیک به قلب وارد بدن او شده بود.

دومین میلگرد وارد کمرش شده و از سمت دیگر بدنش بیرون آمده بود. میلگرد سوم هم دو قسمت ران رحمان را به هم‌دوخته بود.

یاسر پسرعموی رحمان که سقوط او را دیده بود، بسرعت از پله‌های ساختمان پایین آمد.او می‌گوید: «صحنه‌ای که می‌دیدم به قدری ترسناک بود که از شدت ناراحتی روی زمین نشستم. نمی‌دانستم چه باید بکنم. همه فکر می‌کردیم رحمان با این میلگردها رفتنی است و زنده نمی‌ماند. آنقدر بد حال شدم که از هوش رفتم.» حال و روز جواد پسردائی رحمان هم که از کارگران همان ساختمان بود، بهتر از یاسر نبود و او هم با دیدن اوضاع پسر عمه‌اش روی زمین نشست و گریه کرد.
 
رحمان وقتی دید همه ترسیده‌اند و مات و مبهوت فقط به او نگاه می‌کنند، خودش دست به کار شد: «داد زدم و گفتم نترسید اتفاقی نیفتاده است. بروید و دستگاه برش را بیاورید و میلگردها را ببرید. این را که گفتم همه جانی تازه پیدا کردند. پسرعمویم که تا چند دقیقه پیش از حال رفته و روی زمین افتاده بود، بلند شد و سر و رویم را بوسید و گفت نترس تو قوی هستی و زنده می‌مانی.»

سکوت ترسناک شکسته شده بود و حالا همه در تکاپوی آوردن دستگاه هوا برش بودند تا میلگردها را ببرند. دستگاه را که آوردند با احتیاط فراوان میله‌ها را از قسمت پایین بریدند و بعد از آزادسازی، رحمان را به آرامی روی زمین گذاشتند. در این فاصله کارگر دیگری با اورژانس تماس گرفت و آنها را در جریان حادثه قرار داد.

شکستگی‌های مرگبار
 
خیلی طول نکشید که آمبولانس فوریت‌های پزشکی اصفهان‌ داخل محوطه ساختمان آمد و کار امداد و نجات رحمان آغاز شد. علی طاهری، کارشناس پرستاری اورژانس اصفهان درباره شرایط جسمی رحمان در زمان حادثه می‌گوید: «در مورد ارتفاعی که این کارگر سقوط کرده بود اطلاعات ضد و نقیضی به ما می‌دادند و هر کسی چیزی می‌گفت در حالی که میزان ارتفاع برای ما مهم بود. تا ما برسیم کارگران اضافه میلگردها را بریده بودند تا مصدوم آزاد باشد. دوستان مصدوم تصمیم داشتند با استفاده از جرثقیل او را از محل خارج کنند، اما به دلیل بحرانی شدن شرایط اجازه انجام این کار را به آنها ندادیم و خودمان با استفاده از تجهیزات مخصوص، وضع مصدوم را تثبیت و او را به آمبولانس منتقل کردیم.

با وجود جراحاتی که داشت، هوشیار بود، اما بر اثر شدت سقوط دست چپ، پای راست و کتفش شکسته بود. میلگردی که وارد کتفش شده بود، وضع خطرناکی نسبت به دو میلگرد دیگر داشت که در کمر و رانش فرو رفته بود. با وجود جراحت زیادش خونریزی شدیدی نداشت؛ چون بافت عضو آسیب‌دیده دور میلگرد جمع و مانع از خونریزی شده بود.

میلگردی که در کتفش فرو رفته بود ارگان‌های حیاتی مثل قلب و ریه را تهدید می‌کرد و اگر میله ریه‌اش را پاره کرده بود، مصدوم قطعا دچار خفگی می‌شد. همین که به راحتی نفس می‌کشید علامت خوبی بود و نشان می‌داد، او مشکل ریوی ندارد. وقتی می‌خواستیم او را در آمبولانس بگذاریم ، ممکن بود میلگرد جابه‌جا شود و ریه‌اش را سوراخ کند و در نتیجه شرایط مصدوم بحرانی‌تر شود. به همین دلیل و برای جلوگیری از این اتفاق افراد مجرب و آموزش دیده‌ای مراقبت از او را تا زمان رسیدن به بیمارستان به عهده گرفتند.»
 
طاهری ادامه می‌دهد: «مشکل دیگری که جان این جوان را تهدید می‌کرد، شکستگی ساق پایش بود؛ چراکه بروز این شکستگی در افراد و بخصوص جوانان بسیار خطرناک است و سبب مرگ آنان می‌شود. عروق خونی که در استخوان وجود دارند، باریک هستند و فشار بالایی دارند. حالا اگر استخوان بشکند و تکه کوچکی از بافت چربی که اطراف استخوان را احاطه کرده وارد مسیر خونی شود، سبب بروز مشکلات جدی‌تری برای مصدوم می‌شود. اگر این تکه در مسیرش وارد یکی از قسمت‌های بدن مثل مغز، ریه یا قلب شود، هر جا که گیر کند سبب اختلال در مسیر خون‌رسانی می‌شود وممکن است فرد دچار سکته مغزی، قلبی یا ریوی شود. به همین دلیل حرکت دادن بیماری که دچار شکستگی است، خطرناک است و توصیه می‌کنیم اگر مصدومی دچار شکستگی هرچند ساده شد، به هیچ وجه او را تکان ندهند تا زمانی که اورژانس از راه برسد. ما مواردی داشتیم که فردی دارای شکستگی‌ استخوان بر اثر حرکت و در پی آن دچار آمبولی شده بود. »
 
پای معجزه در میان بود
 
با انتقال رحمان به بیمارستان، اتاق عمل بسرعت آماده شد تا میلگردها از بدن او خارج شود. با این که دوستان رحمان طول میلگردها را با دستگاه هوا برش کوتاه کرده بودند، اما هنوز آنقدر بلند بود که مانع ورود کارگر جوان به بخش جراحی شود.

به همین دلیل آتش نشانی منطقه وارد عمل شد و امدادگران اقدام به بریدن اضافه‌های میلگردها کردند. بعد از کوتاه شدن میله‌ها رحمان وارد اتاق عمل شد و جراحان طی عمل چند ساعته‌ای میلگردها را از بدن او خارج کردند. بعد از خروج میلگردها و ترمیم شکستگی‌ها حال عمومی کارگر جوان رو به بهبود گذاشت و از مرگ حتمی نجات پیدا کرد. رحمان می‌گوید: «پزشکان از این که من با وجود چنین حادثه‌ای زنده ماندم خیلی تعجب کردند و آن را معجزه می‌دانند.»
 
اینها هم نجات یافتند
 


کارگر بیست و دو ساله‌ای که در حال باز کردن قالب‌های دیوار برشی ساختمان سه طبقه در حال ساخت در نیشابور بود روی پشت بام ساختمان کناری سقوط کرد، اما از مرگ نجات یافت؛ البته دنده‌هایش شکست و بشدت صدمه دید.
 
چهار کارگر که در حال تخریب مغازه‌ای در محله خاک سفید تهران زیر آوار گرفتار شده بودند، نجات یافتند. دو نفر از این کارگران خودشان توانستند از مرگ بگریزند و دو نفر دیگر را آتش‌نشانان از زیر توده خاک بیرون کشیدند، البته در این حادثه یک نفر جانش را از دست داد.
 
مرد پنجاه ساله‌ای که در کانال آب بزرگراه امام علی تهران گرفتار شده بود، نجات یافت. او می‌گوید: احساس گرما می‌کردم و برای خنک شدن به داخل کانال رفتم و زمانی که با حجم زیاد آب روبه‌رو شدم دیگر نتوانستم بیرون بیایم و گیر افتادم تا این که آتش‌نشانان نجاتم دادند

+137
رأی دهید
-12

baharmazaheri - عجمان - دبي
آسیب پذیر‌ترین قشر ایران کارگران که نه بیمه‌ خوبی دارند نه لباس و کفش ایمنی دارند هستند تازه کمبود غذا هم دارند خجالت به آخوند دزد که ثروت خدادادی ایران را به همه میده جز ملت درمانده ننگ به رهبر وحشی
دوشنبه 18 دي 1391 - 09:42
baharmazaheri - عجمان - دبي
اروپا کارگر میبینم موزیک سر کار گوش میده صد جور امنیت و صورت شاد سالم کار میکنه و همون امکانی که دکتر داره اونهم داره دمکراسی اینجاست هرروز مبینم
دوشنبه 18 دي 1391 - 09:45
boomfang - آبادان - ایران
کی سقف بهارستان میرزه تو سر این کپل گشادای مجلس نشین
دوشنبه 18 دي 1391 - 10:35
pull.over - دوحه - قطر
منم اشکم در اومد. خدایا هزار بار شکرت.
دوشنبه 18 دي 1391 - 15:01
ensanam arezoost - خارگ - ایران
پروردگار دانا و توانا را سپاس...عجب راز رمزی تو کارش هست...خوشحالم که زنده ماند این کارگر و امیدوارم هرچه زودتر درمان شود و کاملا تندرستی اش را بدست آورد...
دوشنبه 18 دي 1391 - 18:47
kobalt - کرج - ایران
همیشه معجزه اتفاق نمیوفته نظارت بر روند ساخت وساز در ایران نزدیک صفره اما تا اجبار نباشه کارگرای ما استفاده از وسائل ایمنی رو رعایت نمیکنن و بعضا کسر شان وسوسول بازی میدونن این موارد متاسفانه تو ایران باید با زور وجریمه جا بیفته مثل بستن کمربند ماشین ایرانه دیگه.
دوشنبه 18 دي 1391 - 17:41
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.