چاقوی انتقام بر قلب پدر
وقتی پدر ضربات شلاق را بر بدن سیاوش میکوبید، هر ضربهاش تخم کینهای در دل این کودک میشد. بذرهای عداوت بعد از سالها خارهای خشونتبار آورد و نوبت به سیاوش رسید تا ضربهها را تلافی کند و خنجر انتقام را بر قلب پدر فرود بیاورد.
سیاوش به جرم قتل پدرش در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به درخواست مادربزرگ به قصاص محکوم شد.
شریفی، نماینده دادستان تهران که از کیفرخواست علیه سیاوش دفاع کرده است، میگوید: «سیاوش جوان 28 ساله متهم است 10 سال قبل پدرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. این جوان در کمال قساوت دست به این قتل زد و برای سالها این راز را پیش خود پنهان کرد.»
او در مورد نحوه برملا شدن راز قتل پدر سیاوش توضیح میدهد: «یک سال قبل جوانی به ماموران مراجعه کرد و مدعی شد برادرش، پدرش را کشته است. زمانی که تحقیقات بیشتر از این جوان صورت گرفت، ماموران متوجه شدند قتل ده سال پیش اتفاق افتاده است و قاتل که سیاوش نام دارد در پی درگیریهایی که با پدرش داشت این جنایت را مرتکب شده است. برادر سیاوش که قتل را به پلیس گزارش داده بود، گفت: 10 سال قبل پدرم به طور مرموزی گم شد. فکر میکردیم ما را ترک کرده است، اما چند روز پیش برادرم سیاوش که به تریاک اعتیاد دارد با من دعوا کرد و گفت 10 سال پیش پدر را کشته و حالا هم میتواند مرا به قتل برساند. از این حرف شوکه شدم، اما برادرم گفت اگر موضوع را به کسی بگویم قطعا من را خواهد کشت.»
نماینده دادستان ادامه میدهد: «با توجه به این گفتهها سیاوش بازداشت شد و جزئیات قتل پدرش را توضیح داد. این جوان بهدلیل کینه قدیمی که از پدرش داشت، با ضربات چاقو او را کشت و به مدت یک سال هم جسد را در یکی از اتاقهای خانه دفن کرده بود. سپس جسد را از آن محل خارج و در جای دیگری پنهان کرد و در تمام این سالها موضوع را از اعضای خانواده بجز مادرش مخفی نگه داشت.»
شریفی در ادامه میگوید: «تحقیقات نشان داد هرچند مادر سیاوش در قتل نقشی نداشت، اما از ماجرای کشته شدن شوهرش باخبر بود و در این سالها برای حمایت از فرزندش این راز را مخفی نگه داشت. ما جزئیات را به طور دقیق مورد بررسی قرار دادیم و مدارکی به دست آوردیم که ثابت میکند قتل قطعا کار سیاوش است، ضمن این که مرد جوان خودش هم اقرار کرده و صحنه قتل نیز بازسازی شده است. بنابراین او باید مطابق قوانین مجازات قتل عمد مجازات شود البته برادر مقتول در دادگاه نبود، اما در مرحله دادسرا درخواست خود را ارائه داده و مادر مقتول هم درخواست قصاص خود را مطرح کرده است.
اشتباه بود، اما دلیل داشت
سیاوش زمانی مرتکب قتل پدرش شد که 18 سال بیشتر نداشت. او میگوید یقین دارد اشتباه کرده است، اما این اشتباه بدون دلیل نبود.
توضیح حادثه قتل پدر برای سیاوش یادآوری روزهای تلخ شکنجه است. متهم میگوید: «از وقتی یادم میآید پدرم من و برادرم را کتک میزد. او مرد خشنی بود و از هر بهانهای برای کتک زدن ما استفاده میکرد. شلاقهای مختلفی داشت و با توجه به میزان عصبانیتش بود که ما را با هر کدام از این شلاقها کتک میزد. ساعت و روز نداشت، هر وقت از سرکار میآمد و عصبی بود این ما بودیم که قربانی خشمش میشدیم. همیشه از پدرم میترسیدم و هیچوقت در برابرش قرار نمیگرفتم. یادم میآید مادرم میگفت زیاد جلوی دست و پای پدرتان نباشید. او هم از دست پدرم در امان نبود، اما بیشتر به ما فکر میکرد. کارهایی که پدرم کرد و آزارهایی که میداد باعث شد من معتاد شوم».
سیاوش که بشدت گریه میکند، ادامه میدهد: «18 سالم بود که پدرم من را از خانه بیرون کرد. گفت دیگر این خانه جای تو نیست. این اولین بار نبود که با من چنین رفتاری میکرد، اما اولین بار بود که آنقدر تحقیر میشدم. دو هفته بعد برگشتم، راستش اصلا دلم برای پدرم تنگ نشده بود و فقط میخواستم مادرم را ببینم. او را خیلی دوست داشتم. پدرم گفت برای چه آمدهای؟ جواب دادم دلتنگ مادرم شدم، گفت باید بروی. تو میخواهی با مادرت دست به یکی کنی و توطئهای علیه من اجرا کنید. پدرم آدم بدبینی بود. گفتم بگذار مادر بیاید. او را میبینم و میروم. بلند شد دوباره به سمت من حمله کرد، شلاق را برداشت، دیگر طاقتم تمام شده بود و نمیتوانستم این رفتارها را تحمل کنم. حالا من قویتر از او بودم و میتوانستم در برابرش مقاومت کنم. حالا میتوانستم جلویش بایستم و بگویم مادرم را میخواهم. دیگر بچه نبودم که بترسم و خودم را در زیرزمین خانه مخفی کنم. چاقویی در جیبم داشتم، بیرون کشیدم و گفتم اگر شلاقت را بلند کنی میزنم. فکر میکرد تهدید میکنم».
سیاوش دقیقا همان چیزی را تعریف میکند که در دادسرا گفته بود: «دو ضربه. فقط دو ضربه زدم. خون جاری شد و پدر مرد. راستش اصلا گریه هم نکردم. دوستش نداشتم، این یک واقعیت بود. شاید هر بچهای مثل من جرات گفتن این حرفها را نداشته باشد، اما من واقعا دوستش نداشتم.»
او در مورد نقش مادرش در این قتل میگوید: «مادرم هیچ نقشی نداشت. او اصلا نمیدانست ماجرا از چه قرار است. دو روز بعد از حادثه بود که مادرم به خانه آمد. از دیدن من خیلی خوشحال شد. بغلم کرد و بوسید. ناراحت و پریشان بودم. پرسید چه شده؛ پدرت کجاست؟ باز با هم دعوا کردید؟ برایش گفتم که پدرم را کشتم و جسدش را در خانه دفن کردم. آن روز بعد از این که پدرم را کشتم گودالی در کف اتاق کندم. جنازه را در گودال گذاشتم و رویش را با سیمان پوشاندم».
برادر سیاوش مدعی شده بود مادرش از سوی این جوان تهدید شده و به همین علت هم در مورد قتل چیزی نگفته است.
متهم در این خصوص توضیح میدهد: «من مادرم را تهدید نکردم. این تصمیم خودش بود که در این باره حرفی نزند. مادرم خیلی ناراحت بود، اما از من حمایت کرد. من 10 سال این راز را در سینه نگه داشتم، مادرم هم همینطور. ما نمیخواستیم در مورد این موضوع کسی چیزی بداند. فکر میکنم برادرم هم خیلی از مرگ پدرم ناراحت نبود. فقط برای این که با من لج کند این موضوع را به پلیس خبر داد.»
سیاوش از کاری که کرده پشیمان است و میگوید: «من سختیهای زیادی را تحمل کرده بودم. پدرم هیچ وقت من را نوازش نکرد و هیچ وقت به من محبت نکرد. من را اینطور کینهای بار آورد، اما واقعیت این است که هنوز هم راحت نشدهام و از قبل بیشتر اذیت میشوم.»
سیاوش نه، یکی دیگر
مادر سیاوش یکی از افرادی است که میتوانست در این پرونده شکایت کند، اما گفت نمیخواهد این کار را انجام بدهد و رضایتش را اعلام کرد. او میگوید اگر شوهرش کشته شد به علت رفتارهایی بود که با بچههایش داشت و اگر هم سیاوش قتل را انجام نمیداد او به دست شخص دیگری کشته میشد.
این زن میگوید: شوهرم از همان وقتی که بچههایم خیلی کوچک بودند آنها را کتک میزد. هر بار خودم را جلو میانداختم و سعی میکردم ضربات به من بخورد، اما هیچ رحمی در وجودش نبود. اصلا نمیدانم چرا این مرد آنقدر خشن بود. چند شلاق درست کرده بود و هر بار با یکی از آن شلاقها بچهها را میزد. من را هم میزد. گاهی دیگر کاری از دستم برنمیآمد و مینشستم و کتکخوردن و ضجهزدن بچههایم را تماشا میکرد. خیلی عصبی و پرخاشگر بود. هرچند وقت یکبار شغلش را عوض میکرد. با همه دعوا داشت. دلم برای پسرها میسوخت، اما کاری نمیتوانستم بکنم. این که بگذارم و بروم هم چاره نبود؛ بچهها بیشتر اذیت میشدند.
این زن ادامه میدهد: «شبی که شوهرم سیاوش را از خانه بیرون کرد، هیچوقت یادم نمیرود. خیلی گریه کردم، گفتم این کار را نکن. او نوجوان است، بدبخت میشود. جواب داد تو هم لیاقتت بدبختی است. مدتی از سیاوش خبر نداشتم تا این که برای چند روزی پیش خانوادهام رفتم. وقتی برگشتم دیدم سیاوش در خانه است، اما شوهرم نیست. سیاوش پدرش را کشته بود. ماجرا را برای من گفت. این که میگویند تهدیدم کرد، دروغ است؛ اصلا تهدیدم نکرد. خودم تصمیم گرفتم در این باره چیزی نگویم. از وقتی فهمیده بودم چه اتفاقی افتاده و جسد شوهرم در اتاق مدفون است، حالم بد بود. بعد از یک سال به سیاوش گفتم دیگر نمیتوانم تحمل کنم و باید از این خانه برویم. قرار شد خانه را بفروشیم. همان موقع بود که دور از چشم پسر دیگرم تکههای باقیمانده جسد را بیرون آورد و جای دیگری دفن کرد. بعد هم خانه را عوض کردیم.»
مادر سیاوش میگوید از مرگ شوهرش ناراحت است و همیشه پسرش برایش مهمتر بوده است: «شوهرم خودش این حادثه را به وجود آورد. البته من از این که چنین سرنوشتی داشت خوشحال نبودم و اگر کسی جز پسرم او را کشته بود حتما موضوع را پیگیری میکردم، اما سیاوش پسرم است و نمیخواهم او را در زندان ببینم.»
او در مورد برادر سیاوش میگوید: «پسر کوچکم وقتی فهمید ما میدانستیم چه اتفاقی برای پدرش افتاده و به او نگفتیم، خیلی ناراحت شد. حالا حالش بهتر است البته ما را ترک کرده، اما مثل قبل عصبانی نیست. تنها شاکی سیاوش، مادرشوهرم است که من همه تلاشم را برای جلب رضایت او خواهم کرد.»