جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

بهمن دارالشفایی

سازنده فیلم "جمعه‌های فرهاد"

فرهاد مهراد ۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. او نهمین و آخرین فرزند آمنه و رضا مهراد بود. پدرش از دیپلمات‌های دولت ایران در عراق بود و برای همین در کودکی مدتی را در این کشور زندگی کرد و همین باعث شد زبان عربی را هم یاد بگیرد.

از کودکی به واسطه برادرش که در ارکستر سمفونیک تهران ویولن می‌نواخت، به موسیقی کلاسیک علاقه داشت اما به گفته خودش به دلایل مخالفت‌های مادرش نتوانست آموزش موسیقی ببیند و استعدادش "دیمی" رشد کرد. در نوجوانی با چند نفر از هم‌محلی‌هایش که ارمنی بودند یک گروه موسیقی راه انداختند به نام "چهار بچه جن". گروه برای اجرا به هتل خورشید در اهواز رفته بود که چون خواننده‌ای نداشتند در آخرین لحظه قرار شد فرهاد آواز بخواند.

بعد از آن فرهاد در رستوران‌ها و کافه‌های مختلف می‌خواند تا این‌که یک روز ویدا قهرمانی، هنرپیشه سینما، که به همراه همسرش کافه کوچینی را در خیابان کاخ تهران راه انداخته بود، صدای او را در رستورانی شنید و از او برای کار در کوچینی دعوت کرد.

آن زمان گروه تازه‌تاسیس بلک‌کتز به رهبری شهبال شب‌پره در کافه کوچینی برنامه اجرا می‌کردند و فرهاد هم به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو به گروه اضافه شد.

اجراهای کم‌نقص او از خواننده‌های مطرح آن روز دنیا از جمله ری چارلز، لئونارد کوهن، خوزه فیلیسیانو، بیتلز و … کم‌کم او را در میان اهالی موسیقی مطرح کرد.

در همان سال‌ها در دوبله فیلم موزیکال "بانوی زیبای من"، یکی از ترانه‌های فیلم را (با عنوان "اگه یه جو شانس داشتیم") را اجرا کرد که البته در فیلم از آن استفاده نشد و بعدا در صفحه آهنگ‌های فیلم منتشر شد. فرهاد از این آهنگ راضی نبود و همین باعث شده بود که تصمیم بگیرد هرگز فارسی نخواند.

آغاز فارسی‌خوانی

 
از راست: منوچهر اسلامی، فرهاد، اردلان سرفراز، حسن شماعی‌زاده

در سال ۱۳۴۹ اسفندیار منفردزاده که بعد از تحصیل موسیقی در آلمان به ایران بازگشته بود و با ساختن موسیقی فیلم "قیصر" ساخته رفیق دوران کودکی‌اش مسعود کیمیایی به شهرت رسیده بود، برای ساختن موسیقی فیلم "رضا موتوری" به دنبال صدایی نو و متفاوت می‌گشت.

منفرادزاده که صدای فرهاد را در کوچینی شنیده بود به سراغ او رفت. اما فرهاد به دلیل خاطره بدی که از "اگه یه جو شانس داشتیم" داشت، نمی‌پذیرفت تا نهایتا منفردزاده به او قول داد که اگر فرهاد محصول کار را دوست نداشت او نوار را کلا پاک خواهد کرد و سراغ خواننده دیگری خواهد رفت.

فرهاد، ترانه "مرد تنها" را به همراه ارکستر زنده در استودیو ضبط کرد و وقتی کار تمام شد از محصول کار راضی بود.

اولین آهنگ با این‌که مورد توجهی عده‌ای از علاقمندان موسیقی قرار گرفت اما موجب شهرت سراسری فرهاد نشد.

چند ماه بعد و در پی حمله چند چریک به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل و علنی شدن مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی، اسنفدیار منفردزاده که به جریان‌های چپ گرایش داشت، تصمیم گرفت آهنگی برای این واقعه بسازد.

اسنفدیار منفرزاده می‌گوید زمانی که از شهیار قنبری خواست ترانه‌ای در مورد دلگیر بودن غروب جمعه بسراید و از فرهاد خواست این ترانه را بخواند، به آنها نگفت که این آهنگ را برای سیاهکل ساخته و این موضوع فقط در ذهن او بوده است. فرهاد هم در مصاحبه‌ای تایید کرده که با این‌که با توجه به جو زمانه و گرایش‌های منفردزاده حدس‌هایی می‌زده اما هیچ وقت در این مورد صحبتی بین آنها نشده است.


ترانه "جمعه" که به گفته منفردزاده ابتدا تهیه‌کننده پیدا نمی‌کرد، خیلی زود تبدیل شد به یکی از پرفروش‌ترین صفحه‌های موسیقی ایران تا آن روز. منفردزاده که جمعه را احتیاطی با صدای گوگوش هم ضبط کرده بود که اگر ترانه با صدای فرهاد همه‌گیر نشد آن را با صدای گوگوش، خواننده محبوب آن زمان، به بازار بفرستد، اجرای گوگوش را تا دو سال بعد از آن در قفسه نگه داشت.

حالا دیگر فرهاد را همه می‌شناختند و آهنگسازها و ترانه‌سراهای مشهور دوست داشتند او کاری ازشان بخواند. اما فرهاد گزیده‌کار بود و در فاصله هفت ساله منتشر شدن جمعه تا انقلاب سال ۱۳۵۷ تنها یازده آهنگ دیگر خواند. ۶ آهنگ دیگر از اسفندیار منفردزاده و آهنگ‌هایی از حسن شماعی‌زاده، محمد اوشال و واروژان.

از سوی دیگر با ارتباطی که ترانه جمعه در ذهن بسیاری از مردم و به ویژه دانشجویان با ماجرای سیاهکل پیدا کرد، فرهاد هم در فضای سیاسی آن روزها به عنوان خواننده‌ای سیاسی و معترض شناخته شد.

حدود سه سال بعد از انتشار جمعه، منفردزاده این بار با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت. شعری که با مطلع "کوچه‌ها باریکن دکونا بسته، خونه‌ها تاریکن طاقا شکسته، از صدا افتاده تار و کمونچه، مرده می‌برن کوچه به کوچه"، آشکارا در انتقاد از وضع جامعه آن دوران ایران بود. این آهنگ که "شبانه" نام داشت با استقبالی کم‌نظیر روبرو شد. حتی قیمت بیشتر از معمول آن هم باعث نشد دانشجویان و جوانان از خریدن آن منصرف شوند.

خسرو لاوی، مدیر استریو دیسکو که منتشر کننده این آهنگ و همه کارهای فرهاد در فاصه سال‌‌های ۵۰ تا ۵۷ بوده، می‌گوید بعد از آن که ساواک این صفحه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی صفحه شبانه را به چند برابر قیمت خود صفحه می‌خریدند.

بعد از انتشار شبانه در سال ۵۳ فشارهای ممیزی و ساواک بر هنرمندان به ویژه پدیدآورندگان این اثر بیشتر از پیش شد و فرهاد هم در فاصله سال ۵۳ تا سال ۵۷ آهنگ‌هایی خواند که گرچه بعضا مضمون اعتراضی داشتند، اما اشاره‌های مستقیم سیاسی-اجتماعی در آنها کمتر بود.

آهنگ‌های این دوره از این قرارند: خسته، زنجیری، آیینه‌ها٬ کودکانه (که آهنگسازش اسفندیار منفردزاده آن را محصول فشارهای ممیزی بعد از سال ۵۳ خوانده است)، هفته خاکستری، سقف٬ گنجشکک اشی‌مشی و در نهایت آهنگ آوار که اولین تجربه آهنگسازی خود فرهاد است.

فرهاد در آن سال‌ها، مثل خیلی از خواننده‌های آن روز ایران، معتاد به مواد مخدر بود. او چندین بار تلاش کرد مواد مخدر را ترک کند که موفق نبود تا در نهایت با دکتر صادق صلحی‌زاده، متخصص مشهور ترک اعتیاد آن زمان، آشنا شد و ظرف کمتر از یک سال اعتیادش را ترک کرد.

"یه شب مهتاب"

با رسیدن سال ۵۷ و ملتهب شدن فضا، اسفندیار منفردزاده بار دیگر با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت و از این همکاری "شبانه ۲ (یه شب مهتاب)" متولد شد. ترانه‌ای که بعد از ۳۴ سال هنوز از اصلی‌ترین نمادهای موسیقی اعتراضی در ایران است.

بلافاصله بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ و کشته شدن تعداد زیادی از مخالفان شاه در میدان ژاله تهران که به جمعه سیاه مشهور شد، منفردزاده ترانه "جمعه" را که برای واقعه سیاهکل ساخته بود دوباره و این بار با فضایی انقلابی تنظیم کرد و نام آن را "جمعه برای جمعه" گذاشت. فرهاد هم اجرایی متناسب با شور جاری در خیابان‌های تهران از آن ارائه داد، اجرایی که مشهورتر از اجرای اصلی شد.

 


"جمعه برای جمعه" به همراه "شبانه ۲" در همان شهریور ۵۷ و در نوار کاستی منتشر شد. جلد کاست، که منفردزاده طراحی‌اش کرده بود، تصویری بود از تظاهرات مردم در خیابان و میله‌های زندان که در حال فرو افتادن بود.

در آن ماه‌های پرتلاطم، فرهاد یکی از اصلی‌ترین صداهای مردمی بود و همین‌طور یکی از اولین صداهایی که از رادیو و تلویزیون ایران بعد از انقلاب شنیده شد.

اسفندیار منفردزاده روز یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آهنگی ساخت روی شعر "وحدت" سیاوش کسرایی. روز ۲۵ بهمن با فرهاد آن را ضبط کرد و روز پنج‌شنبه ۲۶ بهمن، که مصادف بود با تولد پیامبر اسلام، آن را برای پخش به تلویزیون برد.

فرهاد آهنگ وحدت را (که به "محمد" یا "والا پیامدار" هم مشهور است) از بهترین کارهای منفردزاده خوانده و ضبط آن را هم به دلیل شرایطی که بر خیابان‌ها حاکم بود، سخت توصیف کرده است.

بلافاصله بعد از انقلاب همکاران قدیمی فرهاد یک به یک از ایران مهاجرت کردند. فرهاد هم بعد از چند ماه با ممنوع شدن موسیقی (جز موسیقی سنتی و سرودهای انقلابی) برای سال‌ها در سکوت و انزوا رفت. اما در همان چند ماه اول انقلاب آهنگی از او منتشر شد که حرف و حدیث‌هایی به دنبال داشت.

اردلان سرفراز، که پیش‌تر ترانه آهنگ "آیینه‌ها"ی فرهاد را سروده بود، از او دعوت به همکاری کرد. فرهاد هم آهنگ "نجوا" را که ساخته منفردزاده روی ترانه‌ای از شهیار قنبری بود و چند ماه پیش از انقلاب ۵۷ ساخته شده و برای اجرا نزد فرهاد امانت بود، با پیانو اجرا کرد. فرهاد پیش از زدن خود آهنگ، چند نت از ملودی "خمینی ای امام"، از سرودهای انقلابی محبوب طرفداران آیت‌الله خمینی، را نواخته بود.

این آهنگ کنار آهنگ‌هایی از خوانندگان دیگر در نواری با نام "برگ زرد" منتشر شد و همان چند نت اول آهنگ، گلایه و اعتراض منفردزاده و قنبری را در پی داشت. آن‌ها فکر می‌کردند رفیق قدیمی ترسیده و بهشان پشت کرده است.

پوران گلفام، همسر فرهاد، می‌گوید فرهاد آن چند نت را برای آکورد گرفتن زده بود و اطلاع نداشت که آن اجرا برای انتشار ضبط می‌شود. به گفته خانم گلفام بعد از انتشار نوار برگ زرد، فرهاد از گنجاندن آهنگ نجوا به آن شکل شکایت کرد و نهایتا آن نوار را از بازار جمع کردند.

فرهاد بعد از انتشار این نوار، که تجربه خوبی هم نبود، برای سال‌ها به انزوا رفت و نتوانست صدایش را منتشر کند.

سال‌های انزوا

اما همان سال‌ها نقطه عطف دیگری در زندگی فرهاد بود. او در تابستان ۵۸ با پوران گلفام آشنا شد و در مرداد سال ۶۰ با او ازدواج کرد. در ۲۱ سالی که فرهاد با پوران گلفام زندگی کرد، مسئولیت گرفتن مجوز آلبوم‌ها و هماهنگ کردن برنامه‌هایش عمدتا با او بود.

خانم گلفام در دهه ۶۰ چند بار برای گرفتن مجوز آهنگ‌های پیش از انقلاب فرهاد به وزارت ارشاد رفت اما مسئولان وزارت ارشاد به او گفته بودند که فرهاد اول آهنگی در تایید جمهوری اسلامی بخواند و بعد آزاد خواهد بود هر چه دلش می‌خواهد بخواند. درخواستی که فرهاد آن را نپذیرفت و تا ۱۴ سال نتوانست برای هیچ کدام از آثارش مجوز بگیرد.

ولی در همان زمان که مسئولان اداره موسیقی وزارت ارشاد عموما با این توجیه که آهنگ‌های قدیمی‌اش تکراری است، به فرهاد مجوز نمی‌دادند، یک شرکت انتشاراتی موسیقی بدون مجوز و اطلاع فرهاد، تعدادی از آثار پیش از انقلاب او را منتشر کرد. شکایت فرهاد به وزارت ارشاد هم راه به جایی نبرد و بعضی از این آلبوم‌ها (از جمله آلبوم "وحدت") هنوز در بازار ایران فروخته می‌شوند.

در دهه ۶۰ بعضی از هنرمندان انقلابی اگر راهی زندان نشده بودند یا مهاجرت نکرده بودند، برای گذران زندگی به کارهایی چون دستفروشی و مسافرکشی روی آورده بودند. فرهاد هم از این وضع مستثنا نبود.

به گفته خانم گلفام، او در آن سال‌ها برای گذراندن اوقاتش و گذران زندگی کارهای مختلفی می‌کرد. از جمله چند بار با حسین الهی قمشه‌ای، نویسنده و محقق ایرانی که از بستگانش بود، به قمشه رفت تا تکه‌های صنایع دستی برای فروش به تهران بیاورد، و مدتی هم روزهایش را در باغ یکی از آشنایانش در نزدیکی شهر دماوند می‌گذراند.

حضور دوباره

در سال ۶۸ و با انتشار آلبوم "در شب سرد زمستانی" از محمد نوری، که اولین آلبوم موسیقی غیر از موسیقی سنتی و سرود بعد از انقلاب بود، فرهاد فکر کرد شاید زمان برای انتشار موسیقی او هم رسیده باشد. به همین دلیل یک مجموعه از کارهای بعد از انقلابش آماده کرد و برای گرفتن مجوز به وزارت ارشاد فرستاد.

در آن زمان محمد خاتمی وزیر ارشاد بود و به گفته خانم گلفام، که برای مذاکره‌های مربوط به این مجوز به وزارت ارشاد می‌رفت، انتظار آنها این بود که با توجه به سیاست‌های فرهنگی بازتر آقای خاتمی این آلبوم در دوره او مجوز بگیرد.

اما خانم گلفام می‌گوید صدور این مجوز حدود دو سال طول کشید و آن‌قدر نامه‌نگاری‌ و تاخیر در آن پیش آمد که وقتی آلبومش منتشر شد، فرهاد دیگر حال شادی کردن نداشت.

در نهایت آلبوم "خواب در بیداری" در سال ۱۳۷۲ و با طرح جلدی که کار خود فرهاد بود و آهنگ‌هایی که بیشترشان را فرهاد ساخته بود، منتشر شد.

بعد از انتشار این آلبوم، یکی از دوستداران فرهاد که یک شرکت فرهنگی به نام "باران" داشت تصمیم گرفت کنسرتی برای فرهاد در تهران برگزار کند. به گفته خانم گلفام واکنش فرهاد به این پیشنهاد، خوشحالی زیاد همراه با ناامیدی به صدور مجوز بود.

 
 

اما یکی از کارمندان این شرکت به نام رودابه طاهری با یک سال رفت و آمد مدام به وزارت ارشاد نهایتا توانست کاری را که در ابتدا غیرممکن می‌نمود انجام دهد. خانم طاهری می‌گوید یکی از دلایلی که مسئولان دفتر موسیقی وزارت ارشاد برای مجوز کنسرت ندادن به فرهاد بیان می‌کردند این بود که فرهاد مخاطب ندارد.

مسئولان وزارت ارشاد برای صدور مجوز شرایطی هم مطرح کردند. از جمله این‌که هیچ‌گونه تبلیغی برای این کنسرت نشود، بلیت چاپی برای کنسرت صادر نشود، از کنسرت عکس یا فیلم برداشته نشود، ترانه گنجشکک اشی‌مشی خوانده نشود (بخاطر این‌که آخر ترانه آمده "کی می‌خوره؟ حاکم‌باشی") و این‌که کنسرت در شبی برگزار شود که مناسبت مذهبی باشد.

نهایتا مجوز کنسرت برای جمعه ۹ دی ۱۳۷۳ که هم شب بعثت پیامبر اسلام بود و هم شب سال نوی مسیحیان، در سینما سپیده تهران صادر شد.

بلیت‌ها که به قیمت ۲۵۰۰ تومان فروخته می‌شدند در کمتر از سه روز فروش رفتند. به گفته خانم طاهری در آن زمان بلیت کنسرت محمدرضا شجریان، مشهورترین خواننده موسیقی سنتی ایران، حدود ۳۰۰ تومان بود.

سرانجام فرهاد برای اولین بار در ایران بعد از انقلاب در مقابل چند صد تماشاچی که سالن سینما سپیده را پر کرده بودند، روی صحنه رفت، و البته گنجشکک اشی مشی را هم خواند.

یکی از تماشاچیان حاضر در سینما با دوربین فیلمبرداری شخصی بخش‌هایی از این کنسرت را مخفیانه فیلمبرداری کرده بود که در اختیار بی‌بی‌سی فارسی قرار داد و بخش‌هایی از آن در فیلم "جمعه‌های فرهاد" گنجانده شده است.

البته حدود دو سال پیش از آن فرهاد کنسرتی در وین، پایتخت اتریش، برگزار کرده بود که به گفته خانم گلفام بهترین اجرای زنده او در همه دوران بعد از انقلاب بود.

فرهاد در طول دهه ۱۳۷۰ (۱۹۹۰ میلادی) هم چند بار برای اجرای کنسرت به خارج از ایران رفت. از جمله چند سفر به اروپا و یک سفر به آمریکا که در طول آن چند کنسرت در ایالت کالیفرنیا اجرا کرد.

فرهاد در جریان سفر به کالیفرنیا با اسفندیار منفردزاده، همکار دوران پیش از انقلابش هم دیدار کرد و منفردزاده چند آهنگ برای اجرا به فرهاد پیشنهاد داد، اما فرهاد با این‌که جواب رد به منفردزاده نداد اما هیچ‌گاه آن آهنگ‌ها را اجرا نکرد.

فرهاد کمی بعد از انتشار آلبوم خواب در بیداری و به ویژه بعد از کنسرت سینما سپیده تصمیم گرفت برای آلبوم جدیدش، "برف" مجوز بگیرد. اما تلاش‌های او و همسرش نتیجه نداد و در نهایت آلبوم برف ابتدا خارج از ایران منتشر شد. با روی کار آمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، آلبوم برف توانست مجوز انتشار در داخل ایران را هم بگیرد.

در تابستان ۷۷ و در جریان محاکمه غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، فرهاد یادداشتی در روزنامه توس نوشت با عنوان "برای معرفت آقای شهردار" و در آن از دفاع آقای کرباسچی از همکاران و زیردستانش در جریان محاکمه تجلیل کرد.

چند ماه بعد از انتشار این یادداشت، از طرف شهرداری تهران با فرهاد تماس گرفتند و گفتند مسئولان شهرداری قصد دارند برای تشکر از فرهاد برای او کنسرتی برگزار کنند.

در نهایت این کنسرت در هتل شهر (در شرق تهران) برگزار شد و به گفته خانم گلفام، به نسبت کنسرت سینما سپیده، در این کنسرت تعداد کسانی که فرهاد را بیشتر می‌شناختند و از مخاطبان واقعی او بودند، بیشتر بود. البته شاید این مسئله را بتوان به گانتشار آلبوم‌های جدید فرهاد و انتشار مجدد آهنگ‌های قدیمی او در فاصله چند ساله دو کنسرت هم مرتبط دانست.

در همان تابستان ۷۷ مسئولان هتل استقلال تهران، که در آن زمان تحت مدیریت بنیاد مستضعفان و جانبازان بود، پیشنهاد کردند کنسرتی برای فرهاد برگزار کنند. فرهاد بعد از مخالفت‌های فراوان بالاخره پذیرفت. قرار شد کنسرت روز ۶ فروردین ۷۸ برگزار شود و همه بلیت‌ها هم خیلی زود فروش رفت.

اما روز ۲۶ اسفند ۷۷ مسئولان هتل به خانم گلفام اطلاع دادند که از "مقامات بالا" به آنها اطلاع داده شده که فرهاد اجازه ندارد در آن هتل کنسرت دهد. با توجه به تعطیلی روزنامه‌ها فرهاد نتوانست لغو شدن کنسرت را به بیشتر کسانی که بلیت خریده بودند اطلاع دهد.

خانم گلفام می‌گوید فرهاد روز ۶ فروردین قصد داشت سوار وانتش شود و با گیتارش برود جلوی هتل و برای مردم برنامه اجرا کند و به آنها بگوید که مسئولان هتل کنسرت را لغو کرده‌اند و نه او. به گفته خانم گلفام او به اصرار و با این وعده که به زودی مجوز کنسرت دیگری به آنها داده خواهد شد نگذاشت فرهاد جلوی هتل برود.

خانم گلفام می‌گوید این بدترین تجربه هنری و کنسرتی فرهاد در دوره‌ای بود که او همراهش بوده است. به گفته او فرهاد از این ماجرا "خیلی ضربه خورد".

غروب

از سال ۷۸ وضع جسمی فرهاد به تدریج بد شد. ظاهرا او در دوره اعتیادش به مواد مخدر در سال‌های پیش از انقلاب، به هپاتیت سی مبتلا شده بود، اما این بیماری مخفی بود و بعد از سال‌‎ها خودش را نشان داد.

در طول سه سال بعد از آن، فرهاد مدام در بیمارستان یا در خانه تحت مراقبت بود تا در اوایل سال ۸۱ که حالش خیلی بد شد، برای معالجه به فرانسه رفت.

او سه ماه آخر عمرش را در خانه یکی از بستگان خانم گلفام در شهری کوچک در شمال فرانسه گذراند و نهایتا در روز ۹ شهریور ۱۳۸۱ در سن ۵۹ سالگی در آپارتمانی که نزدیک بیمارستانش در پاریس اجاره کرده بود، از دنیا رفت.

همسرش می‌گوید ابتدا قصد داشته او را بسوزاند تا همیشه همراهش باشد، اما بستگانش در ایران به او هشدار داده‌اند اگر این کار را بکند در صورت بازگشت به ایران با مشکل مواجه خواهد شد.

همان زمان بعضی از همکاران سابق فرهاد در رسانه‌ها اعلام کردند فرهاد وصیت کرده بوده که جسدش را بسوزانند و حتی عده‎‌ای از آنها که برای مراسم تشییع فرهاد به پاریس آمده بودند منتظر اجرای این مراسم بودند.

 اما نهایتا فرهاد در گورستان تیه در جنوب پاریس به خاک سپرده شد.

 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

جمعه‌های فرهاد؛ مستندی درباره فرهاد مهراد 

 

+253
رأی دهید
-20

Khodekhodeshe - انتورپ - بلژیک
روحش شاد
یکشنبه 3 دي 1391 - 11:36
juvel - اسلو - نروژ
با ارزشها می‌رن ، آشغالهای مثل خامنهٔ ایها و امثالهم می‌مونند ، چرا ؟
یکشنبه 3 دي 1391 - 11:49
vahid_ - گلاسگو - انگلستان
فرهاد یک آدم آزاده بود که در برابر هر دو دیکتاتور ایستاد و سر خم نکرد ،،،،،
یکشنبه 3 دي 1391 - 12:49
pink panther - ابیجان - ساحل عاج
اه من تمام دوران زندگیم فرهاد گوش کردم فرهاد بازی کردم پیرو مکتب فرهادیسم بودم نمیدونم بازی موقع‌ها هم به پوچی می‌رسیدم.باور کنید آنقدر غرق شده بودم که یک شب در نارنجستان رو در روی دریا با یکی‌ از آهنگ‌های ایشون معجزه دیدم .چیزی هم مصرف نکرده بودم
یکشنبه 3 دي 1391 - 13:31
vickie - هیوستون - آمریکا
تنها خواننده صاحب سبک ایرانی، یادش گرامی
یکشنبه 3 دي 1391 - 15:13
goleshab - اوگسبورگ - المان
روحت شاد !
یکشنبه 3 دي 1391 - 19:12
Iran man azad - آلمیره - هلند
روحش شاد ، واقعا یک پدیده بود واقعا دیگه مثل اون نمیاد
یکشنبه 3 دي 1391 - 19:15
ufo - وايله - دانمارك
از تولد تا مرگ یگ اسطوره.جمعه.گنجشک اشی مشی.با صدای بی صداازهمچی گفت وخواند الاازنارفیقی زمانه. یادش همیشه جاودانه.
یکشنبه 3 دي 1391 - 19:59
kobalt - کرج - ایران
نسلی از هنر مندان شاعران ونویسنده های ما سر نوشت غریبی داشتن دیکتاتوری اول اونها رو به نسل معترض تبدیل کرد کسایی که میتونستن شاعر نویسنده ویا متفکری جهانی باشن استعداد وانرژی اونا صرف ساخت سمبل های اعتراضی شد که با زبان جهانی هنر وادبیات فاصله داشت وبعضا هم خود به بیراهه رفتند و هم دیگران رو به بیراهه بردند قربانیان دو نظام بیشمارن
یکشنبه 3 دي 1391 - 22:08
potatis - مالمو - سوئد
درود به همه عزیزانی که اینجا کامنت گذاشتن، واسه اولین بار از تمام کامنت ها لذت بردم .
یکشنبه 3 دي 1391 - 22:42
*Fanoos* - ایران - ایران
حیف که عمرش کوتاه بود و اجل بهش فرصت زندگی کردن نداد تا بیشتر از اینهای با صدای گرم و دلنشینش برای ما بخواند روحش شاد و یادش گرامی
یکشنبه 3 دي 1391 - 23:06
htafas - مادرید - اسپانیا
روحش شاد،، سیگارو با سیگار روشن کنی‌ روح آدم زود شاد میشه دگه.
دوشنبه 4 دي 1391 - 07:10
Nader86 - اسن - آلمان
روحت شاد و یادت گرامی بزرگمرد موسیقی ایران زمین
‌سه شنبه 5 دي 1391 - 00:11
farahnoush - ساری - ایران
ای کاش ادمی می توانست وطنش را با خود ببرد هرکجا که خواست ؟! .
‌سه شنبه 5 دي 1391 - 06:30
saman sepehr - لوییزیانا - آمریکا
صبح بود.توی تاکسی بودم ،خیابان تخت جمشید. "رادیو پیام" آهنگی از فرهاد پخش کرد و بعد گوینده آرام و با کمی مقدمه چینی‌ گفت که فرهاد رفته. عمر چه زود می‌گذره. آهنگ وحدتش همیشه تلنگری می‌شه تا خاطراتی از دوران کودکی که اشتراک زمانی‌ با شنیدن این ترانه داره برام تداعی بشه.با چنین خاطراتی هست که در این غربت "زمستونو!!! سر می‌کنم". با همینجور چیزها "خستگیمو در می‌کنم".
‌سه شنبه 5 دي 1391 - 09:30
Azadikhah - تكسل - هلند
روحش شاد
‌پنجشنبه 7 دي 1391 - 18:54
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.