هوشنگ امیر احمدی : می خواهم رئیس جمهور ایران شوم
عصر ایران ؛ هومان دوراندیش - هوشنگ امیراحمدی معتقد است در تل آویو، دو دیدگاه متفاوت درباره ایران وجود دارد: دیدگاه اول، سیاست خارجی ایران را غیرعقلایی می داند و به همین دلیل بر حمله پیشدستانه اسرائیل به ایران تاکید می کند. دیدگاه دوم اما، سیاست خارجی ایران را عقلایی و ایران را آغازگر جنگ با اسرائیل نمی داند.
وی هر گونه ارتباط میان تعطیلی سفارت کانادا در تهران و حمله نظامی اسرائیل به ایران را رد می کند.
او همچنین جنگ افروزی تل آویو در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را منتفی می داند و وقوع چنین جنگی را زمینه ساز شکست میت رامنی و نهایتاً به زیان اسرایل ارزیابی می کند.
هوشنگ امیراحمدی می خواهد نامزد ریاست جمهوری در انتخابات خرداد ماه سال آینده شود. او معتقد است جمهوری اسلامی و مردم ایران باید به او "شانس خدمت" بدهند.
وی در گفتگو با عصر ایران، از انتشار قریب الوقوع برنامه انتخاباتی و دلایل سیاسی اش برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 خبر داد.
***
اخبار سیاسی یکی دو ماه اخیر، حاکی از افزایش احتمال حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران است. شما این حمله را چقدر محتمل می دانید؟
ایران و اسرائیل دشمن سرسخت یکدیگر شده اند و در دشمنی هم همه چیز امکان بروز دارد از جمله جنگ. اسرائیل سالهاست که ایران را تهدید به حمله می کند. در این چند ماه اخیر این تهدیدات به یکباره شدید و داغ شده اند.
جنگ ها متاسفانه همیشه مبتنی بر تدبیر نبوده اند. حماقت یک عامل بزرگ در وقوع جنگ ها بوده است. و اما واقعیت ها و محدودیت ها هم هستند. ضمن اینکه ایران باید تهدیدات اسرائیل را جدی تلقی کند. یعنی نباید اساس سیاست های خود را صرفا بر مبنای این تهدیدها بگذارد. همیشه پشت پرده بازی های باز، نقشه های پیچیده ای هم نهفته اند که باید درک شوند و برای این منظور وضعیت موجود باید با دقت ارزیابی گردد.
اسرائیل سال ها می گفت که برنامه هسته ای ایران فقط مشکل اسرائیل نیست بلکه مشکل همه دنیا است. بعضی از کشورها هم این حرف بی اساس را خریدند.
اما حتی آنها هم در عمل کاری که اسرائیلی ها را قانع کند نکردند. اسرائیل می خواست که آنها از مرز تحریم ها به سوی حمله نظامی به ایران بروند.
وقتی این اتفاق رخ نداد، اسرائیلی ها حرف خودشان را عوض کردند و بحث تهدید از سوی ایران را روی موجودیت خودشان متمرکز کردند. آنها، من جمله نتانیاهو نخست وزیر و ایهود بارک وزیر دفاع، حالا برنامه هسته ای ایران را به عنوان تهدیدی برای موجودیت کشور خود مطرح می کنند.
این را هم بگویم که این طرز برخورد فقط درون بخشی از هیئت حاکمه دست راستی اسرائیل مطرح است. بخش نظامی و امنیتی، مخصوصا انان که سرکار نیستند و جرئت مخالفت دارند، مثل میردگان رئیس سابق موساد، با این بحث "خطر موجودیت" موافقت ندارند؛ اگرچه آنها هم ایران را یک تهدید جدی می دانند.
طبیعی است که طرفداران بحث "خطر ایران برای موجودیت اسرائیل" ، طرفدار جنگ و دیگران مخالف جنگ و یا حداقل مخالف جنگ مستقیم اسرائیل با ایران باشند.
اساس فکر دسته اول این است که مسوولان جمهوری اسلامی غیرمعقول هستند و بنیادگرائی مذهبی هم آنها را دو چندان خطرناک می کند! آنها حتی ممکن است حاضر باشند که برای نابود کردن اسرائیل کشور خودشان را هم نابود کنند.
مخالفین برعکس معتقدند که رهبران ایران معقول هستند و می دانند که هرگز نباید قدمی در جهت نابودی اسرائیل ورای شعار بردارند؛ چه در این صورت اسرائیل و آمریکا ، ایران را به ورطه جنگی دشوار می کشانند.
این گروه همچنین معتقد است که اسرائیل نباید پیشقدم جنگ بشود و باید بگذارد امریکا این کار را بکند. یک دلیل این ایده این است که آنها قدرت ارتش اسرائیل را برای نابود کردن ساختارهای پراکنده هسته ای ایران ناکافی می دانند.
تصادفاً آمریکا هم خیلی شبیه این گروه از اسرائیلی ها فکر می کند؛ البته با تفاوتهایی. آمریکا هم "ایرانِ دشمن" را یک تهدید می بیند؛ هم برای رقابتهای راهبردی خود با قدرت های تازه به دوران رسیده، هم برای منافع مستقیم خود در منطقه و هم برای حفظ دوستان و دست نشانده هایش در آن حوزه مهم از جهان.
آمریکا همچنین معتقد است که باید به هر شکلی که شده، جلوی ایران برای پیشروی به سوی بمب اتمی گرفته شود و برای این منظور خط قرمز خودش را گذاشته روی "تصمیم" دولتمردان ایران به ساختن یک سلاح هسته ای. این خط قرمز فرسنگها با خط قرمز اسرائیل که "غنی سازی در هر درجه ای از غلظت" است فرق دارد.
این دو دیدگاه در عمل به دو برخورد و دو سیاستگذاری متفاوت می رسند: اسرائیل نمی خواهد هیچ خطری بکند و هیچ شانسی به ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت اتمی بدهد در حالی که آمریکا ایران را حتی در آینده نزدیک هم یک خطر حیاتی نمی بیند و حاضر است حوصله بیشتری بکند و فرصت بیشتری به تحریم ها بدهد که حکومت اسلامی را فلج کنند. بدیهی است که دست راستی های اسرائیل بخواهند هرچه زودتر به ایران حمله نظامی بشود. آنها می گویند تحریم کارساز نخواهد بود.
در همین حال هم این دو موضع به ظاهر متضاد به همدیگر کمک می کنند: تهدیدات اسرائیل ، تحریم های آمریکا را بیشتر و موجه تر می کند در حالی که آمریکا هم با ممانعت از حمله اسرائیل به ایران، آبروی اسرائیل را که تهدید می کند ولی حمله نمی کند محفوظ نگه می دارد. اساس این بازی خریدن وقت بیشتر برای آماده کردن زمینه داخلی ایران در جهت ناآرامی است.
البته این را هم اضافه کنم که آمریکا جداً از جنگ با ایران واهمه دارد چرا که پیامدهای منطقه ای و جهانی وسیع خواهد داشت و وضعیت آمریکا هم طوری نیست که بتواند با این پیامدها به آسانی کنار بیاید. مثلا اقتصاد ضعیف آمریکا و دنیا ممکن است زیر بار قیمت سرسام آور نفت بشکند و یا ایران جنگ نامنظمی را در خلیج فارس و منطقه پیش ببرد که سالها نشود آن را خاتمه داد.
به علاوه، وضعیت کشورهائی نظیرعراق و افغانستان و دیگرانی که "بهار عربی" را داشته اند اما حکومت هایشان هنوز تثبیت نشده، می تواند به سرعت و شدت بحرانی شود. حزب الله لبنان و حماس فلسطین هم می توانند دردسرهای غیر قابل پیشبینی ای برای اسرائیل و آمریکا بوجود بیاورند.
سوای این مسائل، مخالفت امریکا با حمله اسرائیل به ایران یک مبنای منطقی دیگر هم دارد: اسرائیل قدرت نظامی آن چنان بزرگی نیست که بتواند از پس ایران برآید و جایگاه های هسته ای پراکنده اش را به سرعت نابود کند.
هم بعد مسافت در این جا اهمیت دارد و هم تعداد هواپیماها و هم اینکه تکنولوژی لازم در اختیار اسرائیل نیست.
این ضعف ها را هیچکس بهتر از خود اسرائیلی ها نمی داند. پس تهدید لفظی دائمی آنها لزوما به جنگ ختم نمی شود و آمریکا هم به صرف این تهدیدات وارد بازی جنگ نمی شود.
از همه مهم تر، آمریکا رهبران ایران را منطقی و معقول میداند و اعتقاد دارد که آنها به حفظ نظام شان بیشتر از داشتن بمب اتمی اهمیت می دهند. در همین حال آمریکایی ها جداً معتقدند که تحریم ها دارند اثر می بخشند و به زودی برای نظام ایران دردسر درست خواهد شد.
سوای تحریم، که تهدید اسرائیل هم آن را توجیه می کند، آمریکا کماکان به دنبال بی ثبات کردن ایران است و این سیاست را هم موفقیت آمیز می داند. به عبارت دیگر، آمریکا از تهدیدات اسرائیل بدش نمی آید ولی در همین حال هم به شدت نگران از دست دادن کنترل امور است.
تهدیدات اسرائیل برای خود اسرائیل هم کم فایده نیست؛ چرا که فشار دیگران را روی ایران زیاد می کنند. در همین حال اسرائیلی ها به عرب های دشمن ایران نزدیکتر می شوند و توجه دنیا به مسئله فلسطین هم تا حدودی کاسته می شود. اثر این تهدیدات بر روی ایران هم که زیاد بوده و خواهد بود: هم اثرات تحریمی و انزوائی و هم تاثیرات روحی و روانی.
اما تهدیدات اسرائیل ضرر هم برایش داشته است. مثلا ایران در چارچوب این تهدیدات و تحریم ها و انزوای سیاسی، با همت بیشتری به سوی توسعه صنعت هسته ای و نظامی خود پیش رفته است. در واقع متعاقب هر تحریم و تهدیدی، ایران تعدادی سانتریفیوژ اضافه کرده است. به عبارت دیگر، این دعوای بین ایران و اسرائیل، اگر چه لفظی مانده و در آینده نزدیک هم احتمالا لفظی خواهد ماند، ولی هم اکنون رابطه بین دو کشور را به طور جدی خطرناک کرده است.
دقیقا همین حرکت منفی مارپیچی در جهت افزایش خصومت است که می تواند به یک برخورد نظامی بسیار خطرناک منتهی شود. در واقع منطق این خصومت آن را به سوی دعوا می برد مگر اینکه طرفین آن را قطع کنند.
رادیو اسرائیل و برخی از نشریات غربی مدعی شده اند که تعطیلی سفارت کانادا در تابستان امسال، ناشی از اطلاع دولت این کشور از حمله قریب الوقوع اسرائیل به ایران بوده است. در این باره چه نظری دارید؟
من نظر مخالف دارم. ایران و کانادا، بعد از ماجرای زهرا کاظمی در سال 2003 به تدریج دشمن شدند و این دشمنی در دوره دولت آقای استفان هارپر از 2006 تشدید شده است.
در همین حال هم دولت دست راستی هارپر هر چه بیشتر طرفدار اسرائیل شده است. کانادا تنها کشوری بود که در سال 2009 به قطعنامه شورای امنیت در محکومیت اسرائیل برای حمله به نوار غزه رای منفی داد.
آقای بیرد، وزیر امور خارجه کانادا، دلیل اصلی قطع رابطه با ایران را "در مخاطره بودن کارکنان سفارت خانه کانادا در تهران" اعلام کرد و سعی نمود واقعه حمله به سفارت بریتانیا را هم به شهادت بگیرد. اما ایشان همچنین خطر حیاتی ایران برای اسرائیل و "وضعیت حقوق بشر در ایران" را هم یاد آور شد.
واقیت این است که این تصمیم به قطع رابطه، بلافاصله بعد از کنفرانس کشور های غیر متعهد در ایران گرفته شد. به اعتقاد من به درخواست اسرائیل و آمریکا، کانادا این حرکت را جهت خنثی کردن تبلیغات ایران بعد از اجلاس سران غیرمتعهدها در خصوص منزوی نشدن در نظام بین الملل، انجام داد. در اینکه اسرائیل روی تصمیم اقای هارپر تاثیر داشته است شکی نیست اما اینکه این تصمیم به دلیل حمله قریب الوقوع اسرائیل به ایران اتخاذ شد درست نیست.
در سال 1980، چند روز قبل از حمله ارتش آمریکا به طبس، بریتانیا همه دیپلمات های خود را از ایران خارج کرد. آیا شباهت اقدام اخیر دولت کانادا با تصمیم 32 سال پیش بریتانیایی ها، نگران کننده نیست؟
نه، چنین نیست. اگرچه روابط کانادا و اسرائیل در دوره هارپر بسیار دوستانه بوده است اما این دو کشور هنوز در سطح نظامی و امنیتی با هم همکاری گسترده و راهبردی ندارند.
از طرف دیگر، با شناختی که از دولت نتانیاهو داریم و باتوجه به فرهنگ مخفی کاری نظامی اسرائیل، بعید می نماید که دولت اسرائیل چنان نقشه بسیار سری ای را از قبل در اختیار دولت هارپر گذاشته باشد.
اسرائیلی ها حتی به امریکائی ها هم اعتماد نمی کنند و در عملیات گذشته علیه تاسیسات اتمی عراق و سوریه، هرگز امریکائی ها را از قبل مطلع نکردند. برعکس، همکاری نظامی- امنیتی امریکا و انگلستان سابقه طولانی دارد که نمونه بارزتر آن در رابطه با ایران در کودتای 1332 است.
نشریه ساندی تایمز ماه قبل گزارش داد که ممکن است اسرائیل با بمب مغناطیسی به ایران حمله و سیستم برق و مخابرات ایران را به کلی قطع کند و آمریکا هم از این بابت نگران است. آیا فضای بین المللی به اسرائیل اجازه چنین کاری می دهد؟
اگر اسرائیل یک روز تصمیم بگیرد که به ایران حمله کند، مطمئن باشید که از همه قدرت و امکانات خود استفاده خواهد کرد. اصولا اسرائیلی ها وقتی امنیت آنها مطرح باشد رعایت هیچ چیزی را نمی کنند و افکار عمومی برایشان اهمیتی نخواهد داشت. این را هم اضافه کنم که این حرف حمله به تاسیسات برق ایران، در آمریکا هم شایع بوده و احیاناً بخشی از گزینه ای خواهد بود که در یک جنگ احتمالی علیه ایران به کار گرفته خواهد شد.
واقعیت این است که اگر قرار باشد به جمهوری اسلامی حمله شود، این امر طوری پیش خواهد رفت که حداکثر ضربه را به ایران بزند. نه اسرائیل و نه آمریکا هرگز جمهوری اسلامی را زخمی به حال خود رها نخواهند کرد. یک ایران زخمی بیشترین خطر را برای دشمنانش خواهد داشت.
احتمال دارد که اسرائیل بخواهد از فرصت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای حمله به ایران استفاده کند؟
نه، اسرائیل هرگز چنین خطایی نمی کند. اسرائیلی ها می دانند که هر نوع دخالت واضح در انتخابات آمریکا برایشان خطرات استراتژیک در درازمدت خواهد داشت. به علاوه، اسرائیل با چنین حمله ای نتیجه عکس خواهد گرفت؛ برای اینکه بلافاصله معلوم خواهد شد که هدف از حمله چه بوده است. اعتقاد دارم آقای رامنی هم هرگز حاضر به قبول چنین "محبتی" از سوی دوست خود آقای ناتانیاهو نخواهدبود.
حمله احتمالی اسرائیل به ایران، به سود اوباماست یا میت رامنی؟
اگر اسرائیل دیوانه شود و قبل از انتخابات آمریکا به ایران حمله کند، که تقریبا احتمالش صفر درصد است، آن وقت دودش به چشم خودش خواهد رفت؛ چون ناخواسته باعث انتخاب دوباره اوباما می شود. آمریکایی ها فوراً خواهند فهمید که هدف حمله چه بوده و دقیقا در جهت عکس آن هدف رای خواهند داد. بازنده اصلی آقای رامنی و خود اسرائیل خواهد بود.
ممکن است جمهوریخواهان ، اسرائیل را به حمله نظامی به ایران ترغیب کنند تا شانس پیروزی شان در انتخابات بیشتر شود؟
نه؛ چون جمهوریخواهان می دانند که آمریکائیها و افکار عمومی جهان را علیه خود تهییج خواهند کرد و در این صورت، انتخابات را هم حتما می بازند. به علاوه، وضع جمهوریخواهان در این انتخابات بد نیست و حتی احتمال برد در شریط فعلی را دارند. ولی حتی اگر جمهوریخواهان می دانستند که انتخابات را خواهند باخت باز هم دست به این دیوانگی "تحریک اسرائیل به جنگ" نمی زدند. یادمان باشد که جنگ اسرائیل علیه ایران تبعات درازمدت ملی، منطقه ای و جهانی خواهد داشت و به شکلی خود جمهوریخواهان را هم می تواند در آتش خودش بسوزاند.
برخی هم معتقدند اگر قرار باشد ایران درگیر جنگ با جهان غرب شود، جنگ را خود ایران با هدف کاستن از فشار روزافزون تحریم ها آغاز می کند. نظر شما در این باره چیست؟
من مخالف این فکر هستم. ایران می داند که حریف غرب نیست و اگر بخواهد جنگی را علیه هرکشوری در منطقه و یا ورای آن شروع کند به سرعت در آتش آن می سوزد. شروع جنگ از سوی ایران برابر خواهد بود با نابودی کامل کشور و نه فقط نظام سیاسی.
از دید من رهبران جمهوری اسلامی معقول تر از آن هستند که پیامد فاجعه آمیز جنگ با غرب را برای نظام و ایران درنیابند. برعکس، به نظر من، حتی اگر به جمهوری اسلامی حمله بشود، پاسخ تهران شتابزده و انقلابی نخواهد بود.
اگر تا انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، ایران درگیر جنگ نشود، آیا تغییر رئیس جمهور می تواند زمینه ساز تغییر فضای بین المللی موجود در جهان غرب به سود ایران شود؟
بستگی دارد که چه کسی انتخاب شود. متاسفانه جمهوری اسلامی فردی را که غرب ایشان را مسئله ساز نداند در درون خود ندارد. همه آنانی که ممکن است در این لحظه مورد پسند حاکمان تهران باشند کم و یا زیاد در غرب به عنوان مسئله ساز و نه مسئله حل کن دیده می شوند. این درک غرب ممکن است درست نباشد ولی درک و واقعیت در دنیای سیاست، مخصوصا روابط خارجی، برابرند. البته در یک انتخابات آزاد امکان انتخاب شدن فردی که بتواند با غرب کنار بیاید و مدیریت سالم تری را بر ایران حاکم کند وجود دارد.
من امیدوارم با توجه به شرایطی که وجود دارد، انتخابات ریاست جمهوری آزاد و عادلانه برگزار کند. واقعیت این است که بحران های سیاسی، اقتصادی و بین المللی حادی ایران را تهدید می کنند و کشور نیاز به انسجام سیاسی و اتحاد ملی دارد تا بتواند از این بحران ها بیرون بیاید.
در جایی اشاره کرده بودید که قصد دارید کاندیدای ریاست جمهوری ایران شوید. هدف شما از این اقدام چیست و آیا فکر می کنید شانسی برای تایید صلاحیت دارید؟
خبر شما درست است. من در نظر دارم که کاندیدا شوم و در آینده نزدیک در صورتی که شرایط اجازه بدهد این موضوع را رسما اعلام خواهم کرد. من هم اکنون برنامه انتخاباتی مفصلی نوشته ام و در آن به طور مشروح توضیح داده ام که چرا دارم وارد این عرصه می شوم، چرا فکر می کنم که واجد شرایط هستم، اگر انتخاب بشوم برای کشور (مردم و سرزمین) چه کار خواهم کرد، و بالاخره چرا باید نظام و مردم به من شانس خدمت بدهند.
نمی دانم شورای نگهبان چه تصمیمی خواهد گرفت. متاسفانه عده ای قبل از اینکه شورای نگهبان در باره من تصمیم بگیرد مرا رد صلاحیت می کنند! آنها ادعا دارند که شورای نگهبان مرا تایید نخواهد کرد. من این برخورد را سالم نمی دانم و فکر می کنم همه آنهایی که دلشان در گرو یک ایران بهتر است باید کمک کنند که صلاحیت من و دیگرانی که شرایط لازم را دارند تایید شود.
واقعیت این است که وضعیت فعلی ما بسیار شکننده شده است و ادامه آن مشکل ساز خواهد بود. در چنین شرایطی، گزینه سازان حرفه ای بدنبال براندازی و انقلاب و آشوب و حتی تحمیل جنگ به ایران هستند.
گزینه من انتخابات آزاد و عادلانه است و فکر می کنم که تنها از این مسیر است که نظام اسلامی و مردم ایران به آینده ای شکوفاتر نائل خواهند شد. با ورود به صحنه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری آتی، امیدوارم بتوانم این نهاد مهم را حفظ کرده و رشد و ارتقاء دهم و در این راه نیز به کمک همه ایرانیان نیاز دارم.