هوملَند: جاسوس دیوانه و تروریست مرتد
مجید محمدی ( جامعه شناس )
مجموعه تلویزیونی "میهن" (Homeland) که فصل دوم نمایش آن از شبکه شوتایم با حمله اسرائیل به پنج سایت اتمی ایران و اعتراضات پس از آن در برخی جوامع با اکثریت مسلمان آغاز میشود یکی از بهترین مجموعههای داستانی تلویزیونی با موضوع سیاسی/امنیتی است که میتواند با مجموعههای قبلی مثل «وست وینگ» (مجموعهای که در کاخ سفید میگذرد) و «بله جناب وزیر» (مجموعهای بریتانیایی در باب کابینه این کشور) مقایسه شود.
بازگشت یک گروهبان تفنگدار دریایی پس از هشت سال اسارت در دست القاعده که به اسلام گرویده و با القاعده همکاری دارد رشتهای از رویدادها و روابط و پویایی را ایجاد میکند که چهره سیاست در ایالات متحده و روش عملکرد گروههای ستیزهجو را در قالبهای احساسی و انسانی آشکارتر میکند.
تفاوت این مجموعه (که خط روایی مشابهی با یک مجموعه اسرائیلی به نام «اسرای جنگ» دارد) با مجموعههای قبلی این است که هم یک درام خانوادگی است، هم یک مجموعه سیاسی، هم یک مجموعه امنیتی/جاسوسی (حضور پررنگ سازمان سیا و کارکنانش) و هم یک مجموعه موفق روانشناختی (اسیر بازگشته با استرسهای پس از تجربیات تلخ درگیر است و عامل امنیتی نیز دوشخصیتی است)، و در همه این وجوه پرکشش و جذاب است. این مجموعه در میان مجموعههای تلویزیونیای که پس از یازده سپتامبر ساخته شده و به تروریسم میپردازند مورد توجه منتقدان قرار گرفته و تماشاگر را به خود معتاد میسازد.
این مجموعه در همان فصل اول توانست توجه تماشاگران عام و بهویژه اهل سیاست را در ایالات متحده به خود جلب کند و جوایز مهمترین جشنواره تلویزیونی، اِمی (جایزهٔ بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن) را از آن خود سازد.
رمزهای موفقیت این مجموعه در چیست؟
خانواده
بهرغم اینکه هماینک بنیان حدود ۵۰ درصد خانوارها در ایالات متحده دیگر بر یک زوج استوار نیست، نهاد خانواده همچنان نهادی کلیدی در ساختارها و تحولات اجتماعی این کشور است. دشوار بتوان فردی بدون خانواده (همسر و فرزندان) را به عنوان نامزد ریاست جمهوری یا معاون رئیس جمهور امریکا تصور کرد. هنوز خیانت به همسر علی رغم موفقیت و کارایی در انجام وظیفه موجب سقوط فرمانداران و اعضای کنگره میشود.
شعار سریال: او در چشم ملت یک قهرمان است و در چشم آن زن یک تهدید
مجموعه تلویزیونی «میهن» این موضوع را به خوبی درک کرده و بخش عمده داستان را بر روابط درون خانواده بنا کردهاست: رابطهٔ برودی (دِیمیَن لوئیس) با همسر و فرزندانش و نیز رابطهٔ کری (کِلِر دِینز) با پدر و خواهر و فرزندان خواهرش، و رابطهٔ ساول (مندی پاتینکین) با میرا که در حال ترک وی است. در روابط شخصیتهای فرعی نیز این پویایی در جریان است: پیشنماز مسجد و همسرش که برای حفظ شوهر با مامور سیا همکاری میکند، استاد سعودیتبار و همسر آمریکاییاش که سیاست آنها را پیوند داده و از هم جدا میکند، و کارمند همجنسگرای سفارت سعودی و سه زن و فرزندانش که مایهٔ همکاری او با ماموران میشوند. هیچکدام از این خانوادهها کامل و بدون دردسر و تنش و فروپاشی نیستند اما وجود دارند و از منظر آنها بهتر میتوان شرایط شخصیتها را درک کرد: تنهاییها، نقاط آسیب، پنهانکاریها، خیانتها، جاهطلبیها، سکوهای پرش، شبکه روابط اجتماعی و زد و بندهای آنان.
یکی از نقاط اوج تاثیر روابط خانوادگی در این مجموعه تماس تلفنی دِینا، دختر برودی (مورگَن سیلور) به وی در آخرین قسمت فصل اول، درست در زمانی است که وی میخواهد بمب جلیقهای خود را در میان جمعی از رهبران سیاسی و نظامی ایالات متحده (از جمله معاون رئیس جمهور و وزیر دفاع) منفجر سازد. دِینا که چند دقیقه پیش از آن با دیدار سرزدهٔ کَری جاخورده و شنیده که پدرش تروریست است (و قبلا هم نماز خواندن وی در گاراژ را دیده) از پدرش فقط میخواهد که با جدیت به او بگوید که به خانه برمیگردد و او در آخرین لحظه از تصمیم خود مبنی بر انفجار جلیقه منصرف میشود.
دین و نمودهایش
«میهن» از مجرای تروریسم به اسلام مینگرد اما به دلیل حساسیت موضوع فقط به نمودهای بیرونی آن توجه دارد و اصولا به چیستی و ماهیت دین یا عقیدت کاری ندارد. اسلام برای «برودی» هم ابزاری برای تسکین و آرامش در هشت سال دوره اسارت در دست القاعده، هم عنصری هویتبخش در مرکز سیاسی ایالات متحده و هم ابزاری برای انتقامگیری از کشتار کودکان توسط هواپیماهای بیسرنشین آمریکایی در حمله به سران القاعده است که در میان غیر نظامیان پناه گرفته و دست به آدمکشی در مقیاسهای گسترده میزنند.
اما مسیحیت و کلیسا نیز حضوری پررنگ، هم در خانواده برودی و هم در جامعهای که وی در آن زندگی میکند دارد. مسیحیت و اسلام از دیدگاه آموزههای متفاوت در برابر یکدیگر در فیلم قرار نمیگیرند اما مسیحیت در فیلم تنها دعایی است که بر سر میز غذا خوانده میشود و محلی برای دیدار هفتگی دینداران و به جای آوردن آیینها است اما اسلام بستری برای آموزش نیرو و توجیه آن جهت اقدامات خشونتآمیز. شکاف این دو آن چنان جدی است که شخصیتهای فیلم نمیتوانند یک اسیر مرتد به اسلام را در میان خود تصور کنند.
اسلام سیاسی و مخاطراتش
نویسندگان این مجموعه درک درستی از اسلام سیاسی دارند. آنها میدانند که این نوع اسلام چه دستورالعملهایی برای بهکارگیری ستیزهجویان، توجیه آنها برای کشتن و کشته شدن و گسترش حوزه نفوذ خود دارد. آن دسته از آموزههای مرگباورانه اسلام که کشته شدن برای هدف را توجیه میکنند و در حلقههای تروریستی بهکار گرفته میشود به خوبی در گفتوگوها منعکس شدهاست. نویسندگان فیلمنامه تکلیف خود را در آشنایی با تعالیمی که اسلامگرایان در حلقههای خود رد و بدل میکنند به خوبی انجام دادهاند.
نهادهای اطلاعاتی و مأمورانی شکننده
کاری که فیلمهای پر زرق و برق و پرحادثه جاسوسی کردهاند این است که عوامل امنیتی و فعالیت آنها را به اموری خارقالعاده (مثل اقدامات جیمز باند)، فرا انسانی و بسیار جذاب تبدیل کردهاند در حالی که این فعالیت در دنیای واقعی پر است از فشار عصبی، اضطراب، جستجوهای طاقتفرسا که در بسیاری از موارد به نتیجه نمیرسند و در نهایت نتیجهگیری از وصل کردن نقاطی که ضرورتا برای دیگران باورپذیر نیست. هوملند به خوبی محوریت تحلیل اطلاعات پراکنده در فعالیت اطلاعاتی را به تصویر میکشد، کاری که باید فرد تحلیلگر به صورت ۲۴ ساعته در خواب و بیداری و در رویا و واقعیت بر آن متمرکز باشد.
نقاط ضعف
در کنار این نقاط قوت، سه نقطهٔ ضعف نیز در مجموعه به چشم میخورد که به باورپذیری مجموعه آسیب می رساند:
۱. فروکاستن تروریسم به انتقامجویی- از نقاط ضعف جدی مضمونی مجموعه، تقلیل انگیزههای تروریسم به انتقامگیری است. تروریسم به عنوان یک ابزار سیاسی برای کسب و حفظ قدرت در فیلم هیچ رد پایی ندارد. بخش عمدهٔ عملیات تروریستی در دنیا توسط کسانی صورت نمیگیرد که عزیزی را در حملات هوایی ایالات متحده یا ناتو از دست دادهاند بلکه عاملان کسانی هستند که از زندگی مرفهی برخوردار بودهاند. این مجموعه ممکن است رضایت گروههای چپ و ضد جنگ را در یافتن ریشهٔ تروریسم در سیاست خارجی آمریکا یا حمله نظامی به دیگر کشورها را جلب کند اما در بیان تروریسم به عنوان یک ابزار برای کسب قدرت که اسلامگرایان آن را به کار میگیرند ناتوان است. حداقل در مورد تروریسم دولتی جمهوری اسلامی با همکاری حزب الله لبنان قربانیان عمدتا از نویسندگان و روشنفکرانی بودهاند که سد راه قدرت تلقی می شدهاند و نه متهمان به کشتار عزیران تروریستها.
۲. باورناپذیری برودی- هرچه شخصیت کری به عنوان جاسوسی دیوانه و باهوش قابل باور است شخصیت برودی به دشواری قابل فهم به نظر میآید. رفتارهای دوگانهٔ کری با بیماری وی قابل فهم میشود اما ناسازگاری در شخصیت برودی با بیماری وی ناشی از صدمهٔ دوران جنگ رفع و رجوع نمیشود. البته بازی درخشان بازیگر نقش برودی بسیاری از این ناسازگاریها را پنهان میکند اما در نهایت همانطور که دختر و همسر برودی رفتارهای وی را متوجه نمیشوند مخاطب نیز با وی مشکل پیدا میکند: او مسلمانی باورمند است که نمازش ترک نمیشود و توهین به قرآن را تحمل نمیکند اما رابطهٔ جنسی در بیرون از ازدواج برقرار میکند یا نوشیدنی الکلی مینوشد که هیچ یک با ماموریتی که از سوی القاعده به وی داده شده سازگاری پیدا نمیکند. او عاشق آمریکاست و به همین علت میخواهد مقامات آمریکایی را به قتل برساند. او برای کشته شدن مسلمانان به دست ارتش آمریکا در صدد انتقامجویی است اما خودش مثل آب خوردن سربازی دیگر، تام واکر، که او نیز به اسلام گرویده را به قتل می رساند.
۳. نگاه منفی به سیاست. آنچه از سیاستمداران آمریکایی در این مجموعه میبینیم فرصتطلبی و کسب قدرت به هر قیمت است. اگر ماموران اطلاعاتی کاملا انسانهای با گوشت و پوست و خون هستند و در زندگی واقعی با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم میکنند این نوع نگرش به سیاستمدارانی که در فیلم جایی دارند بسط نیافته است. آن چه از سیاست در این فیلم میبینیم منفی و زشت است، در حالی که در هر حرفهای چهرههای زشت و زیبا در کنار هم وجود دارند و همین امر دنیا را قابل تحمل ساخته است. ظاهرا نویسندگان مجموعه برای ایجاد نوعی توازن، نمایش بخش از مسلمانان به عنوان تروریست را با ارائه چهرهای تیره از سیاستمداران همراه ساختهاند.