خامنه ای: پشیمانی، بی تفاوتی و دق مرگ شدن رزمندگان دوران جنگ
اکبر گنجی ( روزنامه نگار و پژوهشگر )
در دیدار و سخنرانی آیت الله خامنه ای با خانواده ی شهدأ و ایثارگران استان خراسان شمالی در ۲۲/۷/۹۱ اتفاق جالبی روی داد[۱]. یکی از افرادی که قبل از سخنرانی او سخنانی در حضور وی بیان کرد گفت: "آن کسانی که در دوران جهاد مقدس و دفاع مقدس، در جبهههای جنوب و غرب رفتند وارد میدان ها شدند و جان خود را کف دست گرفتند، به سه دسته تقسیم می شوند: بعضیها از گذشتهشان پشیمان می شوند، بعضیها بیتفاوت می مانند، بعضیها پایبند می مانند. آنهائی که پایبند می مانند، باید از غصه دق کنند".
این گزارش درباره ی وضعیت فعلی کلیه ی افرادی که در جنگ ایران و عراق شرکت کرده اند، به طور بنیادین به تصویری که خامنه ای ارائه می کند، تعارض دارد. ۲۴ سال از پایان جنگ ایران و عراق گذشته است. اکثر رزمندگانی که در جنگ حضور داشتند و اینک زنده اند، دیگر عضو نیروهای مسلح نیستند. همه ی آنان یا پشیمانند، یا بی تفاوت، و یا به دلیل وضعیت فعلی رژیم، دارند از غصه دق می کنند.
این تصویر آن چنان مهلک و ناامید کننده است که آیت الله خامنه ای مجبور شد نیمی از سخنرانی خود را به پاسخ گویی به این مدعا اختصاص دهد. در آغاز گفت: "این جملهی اخیر را من قبول ندارم". اما آیت الله خامنه ای دقیقاً کدامیک از مدعیات سه گانه را انکار می کند؟
یکم- او پشیمان شدن گروه اول را تأیید می کند.
اولاً: تأیید او متضمن مقایسه ی خود با پیامبر اسلام است. می گوید: "بله، یک عدهای در انقلاب ما هم بودهاند، در صدر اسلام هم بودند؛ راهی را که در کنار پیغمبر حرکت می کردند، ادامه ندادند". یعنی پشیمان های انقلاب ایران مانند کسانی هستند که از همراهی با پیامبر اسلام پشیمان شدند. ولی فقیه جانشین پیامبر است و واجد همان حقانیتی است که او داشت.
ثانیاً: پشیمانی از دفاع از کشور و جمهوری اسلامی را با متغیرهایی چون خستگی، شک کردن به گذشته و فریب خوردن از لبخند دشمنان تبیین می کند. می گوید:
"بله، ریزشهائی وجود دارد؛ کسانی هستند که از راه برمی گردند، کسانی هستند که احساس خستگی می کنند، کسانی هستند که به گذشتهی خودشان شک می کنند، کسانی هستند که به لبخند دشمنان و فریب دغلکاران از راه در می روند".
پس پشیمان ها فریب خوردگانی هستند که لبخند دشمنان آنها را از همراهی با پیامبر/ولی فقیه بازداشته است.
دوم- درباره ی بی تفاوت شدن گروه دوم چیزی نمی گوید، اما روشن است که حکم او درباره ی گروه اول شامل گروه دوم هم می شود.
سوم- سخنان او درباره ی گروه سوم دارای ابهام است. یعنی به صراحت روشن نمی سازد که آیا چنین گروهی(پایبند به "دفاع مقدس" و در حال دق کردن از وضعیت فعلی رژیم) وجود دارد یا نه؟ پاسخ های او به این مورد، روشن نمی سازد که گروه سوم این گونه فکر می کنند(گزاره ی توصیفی) یا او می گوید که چنین باید فکر کنند(گزاره ی تکلیفی)؟ نکات او به شرح زیرند:
اولاً: پایبندها شاهد عظمت جمهوری اسلامی هستند. می گوید: " آنهائی که پایبند می مانند، شاهد به ثمرنشستن این نهال و تناورشدن این درخت خواهند بود".
ثانیاً: اگرچه ریزش ها(پشیمان ها و بی تفاوت ها) حقیقت دارد، اما رویش های زیادی هم صورت گرفته است. بریدن ها هیچ صدمه ای به نظام وارد نمی آورد برای این که قافله ی عظیم رژیم با رویش های بی شمار خود به پیش می تازد. می گوید:
"اینجور نیست که با روی گرداندن کسانی، این حرکت عظیم، این بنای معْظم و شامخ تکان بخورد. با برگشتن یک عدهای از این قافلهی عظیم، هرگز این قافله از راه باز نمی ماند...آیا راه متوقف ماند؟ آیا راه متوقف می مانَد؟ آیا قافله در جای خود میایستد؟ قافله حرکت می کند. رویشهائی به وجود خواهد آمد. یکی از این رویشها، خود شما جوانها هستید...مردان و زنان شجاعِ آگاهِ آشنا با حقایق زمانه و مسلط بر بسیاری از مسائل گوناگون سیاسی - که آن روز مطرح نبود و وجود نداشت - در جامعهی ما حضور دارند؛ اینها رویشهای جدیدند. امروز وضع ما اینجوری است".
کتمان نمی توان کرد که اکثر دلداگان ابتدای انقلاب را اعتقاد پیش می راند، اما روشن نیست که رویش های جدید تا چه اندازه محصول اعتقاد است؟ شاید منافع و امتیازات ویژه بیش از هر عامل دیگری نیرو برای نظام گرد می آورد؟
ثالثاً: به گفته آقای خامنه ای، ملت ایران تنها ملتی است که در برابر آمریکا و اسرائیل و بلوک غرب ایستاده و همچنان خط شکن است. حتی مردم عرب زبان که بهار عرب- "بیداری اسلامی" به تعبیر او- را آفریدند، نتوانسته اند در برابر سیاست ها و عملکرد استعمارگرایانه دولت های غربی بایستند. می گوید:
"کدام ملت است که با منطق، با استدلال و با استحکام نشان دهد که در مقابل زیادهخواهیهای استکبار ایستاده است؟ جز ملت ایران؟...امروز ملت ایران جلو است، ملت ایران خطشکن است".
فرض کنیم که این مدعا صادق باشد. خط شکنی و نبرد با دولت های غربی چه دستاوردی برای ایران و ایرانیان داشته است؟ مگر تحریم های اقتصادی جهانی علیه ایران یکی از پیامدهای همین خط شکنی به شمار نمی رود؟
چهارم- آیت الله خامنه ای به مدعای اساسی تری هم می پردازد که توجه بدان اهمیت فراوانی دارد. مدعا این است که عملکرد زمامداران جمهوری اسلامی، مراجع تقلید و روحانیت موجب دین گریزی در جامعه ی ما شده است.
رژیم شاه مدعی اسلام نبود و بنابر مدعای فقیهان و مراجع تقلید، "اسلام ستیز" بود، اما در دوران شاه دینداری تقویت شد و شاخص های مختلف نشان می دهد که جامعه چنان به دین دلبسته شده بود که می خواست آن را بر همه ی قلمروها مسلط سازد تا بهشتی زمینی برسازد. "اسلام فقیهانه" سیطره یافت اما بهشت اش به جای دلربایی، دلزدگی ایجاد کرد. خامنه ای در پاسخ می گوید:
"یک عدهای به بعضی از ظواهر نگاه می کنند، قضاوتهای غلط می کنند؛ خیال می کنند که جوانها از دین برگشتهاند. نخیر؛ جوانها علاقهمند به این راهند، علاقهمند به آن چیزی هستند که ایمان به آن در دل آنها راسخ است؛ و این مربوط به اکثریت جوان این کشور است".
انکار و تأیید خامنه ای در این مورد هم دارای ابهام است.
اولاً: او اذعان می کند که نگاه به "بعضی ظواهر" افراد را به این نتیجه گیری سوق داده است. اما او این داوری را "قضاوت های غلط" درباره ی آن ظواهر قلمداد می کند. چرا؟ آن ظواهر کدامند؟ چرا از آن متغیرها نمی توان چنین مدعایی را استنتاج کرد؟
ثانیاً: ادعا می کند که اکثریت جوان کشور همچنان دیندارند و ایمان به اسلام در دل آنها راسخ شده است. این مدعا با چه شواهد و قرائنی تأیید می شود؟ خامنه ای هیچ شاهدی ارائه نمی کند و انتظار دارد به عنوان مرجع تقلید، یا ولی فقیه، مدعای او حمل بر صحت شده و پذیرفته شود. اما پاسخ به انتقاد یا مدعایی که پذیرفته نمی شود، باید مستدل باشد، نه آخوندی و تحکمی.
نتیجه
اجازه دادن به طرح انتقادهایی این چنین و پاسخ گفتن به آنها می تواند گامی به پیش باشد،اگر به جای سرکوب منتقدان و زندانی کردن متفاوت ها،باب گفت و گوی ناقدانه گشوده شود. عملکرد سه دهه ی گذشته هیچ شاهدی دال بر این امیدواری عرضه نمی دارد. یکی از ایثارگران جنگ ایران و عراق شجاعت به خرج داده و حقیقت را در حضور خامنه ای بیان کرده است. اگر چنین سنتی وجود داشت، اینک ایران گرفتار این وضعیت خطرناک نبود.
بهترین جوان های ایران زمین در برابر تجاوز ارتش صدام حسین ایستادند تا از تمامیت ارضی کشور خود دفاع کنند. آنان متجاوز را به پشت مرزهای ملی عقب راندند. مردم همه ی کشورهای جهان به افرادی که از کشورشان در برابر متجاوزان خارجی دفاع می کنند به چشم قهرمان می نگرند.
اما قهرمانان ایران پشیمانند و دارند از غصه دق مرگ می شوند. این بسیار خطرناک است. جمهوری اسلامی و خامنه ای به گونه ای عمل کرده اند که قهرمانان کشور از دفاع از ایران پشیمان شده اند. پشیمانی از دفاع از جمهوری اسلامی نه تنها منفی و خطرناک نیست، بلکه می تواند رهایی بخش باشد. آنان روزی گمان می کردند که از رژیمی عادلانه و مشروع دفاع می کنند، اما بعدها فهمیدند که این رژیم دستش به خون مردم آلوده است و برای بقا حاضر به انجام هر کاری است. وداع با استبداد اولین گام گذار به دموکراسی است.
اما پشیمانی از دفاع از کشور در برابر متجاوزان خارجی برای مردم هر کشوری خطرناک است. ایران را خطرات بی شماری تهدید می کند و پایداری ایران منوط به قهرمانانی است که در بزنگاهای تاریخی از کشور خود دفاع کرده اند. بیماری جدی پشیمانی از دفاع از کشور را فقط و فقط با دموکراسی می توان درمان کرد.
نظام سیاسی حاکم بر هر کشوری جزیی از آن کشور است. به همین دلیل نظام سیاسی نمی تواند به گونه ای باشد که حتی اگر به کشور حمله شد، مردم هیچ رغبتی به دفاع از کشور خود نداشته باشند.
اگر در گذشته نوع نظام سیاسی فاقد اهمیت بود، اینک به متغیری تأثیرگذار در سرنوشت یک کشور تبدیل شده است. دموکراسی ها معمولاً با یکدیگر نمی جنگند و مردم دارای نظام سیاسی دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر بهتر از کشور خود دفاع می کنند و قهرمانانشان به خاطر دفاع از کشور در برابر تجاوز پیشیمان نمی شوند. جمهوری اسلامی نه تنها عده ی زیادی را دین گریز کرده ، بلکه عده ی زیادی را از دفاع از کشور پشیمان کرده است.