سرزمینی در آتش ، میراث حاکمیت مطلقه فقیه
جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید.
جهت دانلود ویدئو اینجا کلیک کنید.
|
عدول از آرمان های انقلابی و منحصر کردن انقلاب به روحانیون و بیرون راندن گروه های دیگر انقلابی کم کم حکومتی اقتدارگرا را در ایران بنیاد گذاشت که دیوارش تا به ثریا کج رفته و به رغم خرابی عمده زیرساخت ها و پایه هایش امروز به برکت تکیه بر نیروهای نظامی سر پا مانده است و به همین دلیل از هیچ سرکوبی ابایی ندارد. حکومت نظامیان بله قربان گوست و تابع چشم و گوش بسته مافوق و اینگونه است که همه چیز به رهبری ختم می شود که در دنیای بی خبری خود همه چیز عادی می پندارد. رهبری که همه عالم و آدم را دشمن می خواند و در همان دنیای کوچکش، جهل خود، اولین و آخرین دشمن ایران و ایرانی را نمی بیند و ناگفته پیداست کشوری که برپایه جهل و نادانی کسی که مبلغانش مدعی اتصالش به منابع فیض و عالم بالا هستند، چه عاقبتی خواهد داشت. امروز رهبر و حلقه کوچک یاران اطرافش برای حدود هفتاد و پنج میلیون ایرانی تصمیم می گیرند و تنها سهم مردم از حکومت، تاوان ندانم کاری های ابلهانه ای است که هشت مردم را نَه در گرو نُه که در گرو هشتاد کرده است.
بهروز بهبودی
www.bbehbudi.com
contact@bbehbudi.com
امروز رهبر ایران به خیل مردمی دلخوش است که در حرکتی خودجش! به خیابان ها آورده شده اند تا در بادکنک شعارهایش بدمند غافل از آنکه او که در آمدن یا نیامدن اختیاری از خود نداشته در شعار دادن نیز همین طور است. رهبر ایران به شعارهایی دلخوش است که در حضورش داده می شود، شعارهایی که مبنای عقلانی ندارد و خواسته های کل ایرانیان را نمایندگی نمی کند. برای تایید درستی این ادعا و برای تعیین میزان مقبولیت رهبر کافی است رفراندومی آزاد برگزار شود تا معلوم گردد این نماینده خدا بر زمین که به جای دعوت مردم به تعقل و اندیشه ورزی دائم آنها را در بن بست شعار دادن قرار می دهد چه جایگاهی دارد.
سال هاست که جمهوری اسلامی، بنیاد خود را بر شعار که به منزله کف روی آب است قرار داده و مهمات کشور را اینگونه تعیین و تدبیرکرده است. فاصله گرفتن از عقل و عقلا، میدان را برای رهبری باز نگاه داشته که هوادارانش او را عقل کل می دانند و همین یعنی آغاز انحطاط و قهقرا. در حالیکه ایران از هرجهت در مسیر سقوط حرکت می کند، همین رهبر همه چیز را عادی می بیند. این نکته اگرچه دردناک است، نشانه خوبی نیز می تواند باشد، نشانه سقوط یک دیکتاتوری که از سقوطش غافل است ، درست مانند بیماری که به جای درمان و دارو به دنیای توهم پناه می برد و خود را با اندیشه بهبودی تسکین می دهد.
این تجاهل و تغافل ـ چنانکه آمد ـ بسیار دردآور است زیرا فضا را بیشتر از گذشته برای فرصت طلبانی مهیا می کند که به نام اسلام به جان منافع ملی و میهنی افتاده اند. دوران را به دست کسانی می دهد که آسوده خاطر از مشکلی به نام پاسخگویی، به غارت و چپاول مشغولند و در توجیه، پای استکبار جهانی را به میان می کشند و رهبر متوهم را دوباره در برابر جمعی به خیابان آورده، قرار می دهند که دشمن دشمن کند و جمع هوادار نیز سرخوشانه به تکرار آن بنشینند و ندا در دهند که "خر برفت و خر برفت و خر برفت" در چنین شرایطی سقوط، از حتمی ترین رویدادهاست اما آیا تا آن روز، جمهوری اسلامی چیزی از ایران باقی گذاشته است؟
رهبر ایران در سخنرانی های اخیرش به وجود مشکلات و گرانی اعتراف اما غرورهمیشگی وادارش کرد تا بگوید "مشکلی نیست که مسئولان جمهوری اسلامی نتوانند حلش کنند." او همچنان بی خردانه شعار می دهد و نمی داند و نمی خواهد بداند مشکل اصلی خود اوست که با سیاست های متوهمانه، بلایی خانمان سوز را به جان مردم و کشور انداخته و در حالیکه شجاعت، یکی از معیارهای رهبری در ایران است آنقدر شجاعت ندارد که در پیشگاه مردم عذر تقصیر بیاورد. دقیقا چون غلامی زشت رو که در حکایت سعدی کودک گریان و هراسانی را در آغوش می فشرد و از او می خواست تا از چیزی نترسد در حالیکه خود، منبع ترس کودک بود. اگر امروز همه چیز نظام جمهوری اسلامی به رهبری آن ختم می شود، همین یک ویژگی، مسبب همه خرابی ها و مشکلاتی است که کشور را به فلاکت انداخته و وجود ایشان و مگسان دور شیرینی نمی خواهند این مهم را بپذیرند.
چگونه ممکن است حقیران به دور از خرد که بر مناصب بزرگ تکیه زده اند، توان حل مشکل یا مشکلات را داشته باشند وقتی نمک پرورده رهبر هستند؟ چگونه ممکن است فقر، نداری، ضایع شدن منابع انسانی، طبیعی و ملی را دریابند وقتی شکم ها را از اموال مردم برآمده کرده اند؟ چگونه ممکن است از تن فروشی، در افتادن جوانان در دام مواد مخدر، بیکاری، بازداشت، شکنجه، زندان، تبعیض، بی حرمتی و بی اعتباری ایرانیان، فرار مغزها، فساد، دروغ، فریب، رواج خرافه پرستی، سبک شدن دین، خشونت و... ناراحتی به خود راه دهند وقتی مسبب اصلی این همه رهبری است که اینها پروانه های گرد وجودش هستند.
معروف است که سپاهیان چنگیز پس از مقاومت دوازده روزه مردم بخارا و فتح آن شهر، به دستور چنگیز ـ که از آن مقاومت خشمگین بود ـ آتش در محلات شهر انداختند و جز مسجد شهر و چند عمارت که از جنس آجر بودند همه خانه ها و سراها ویران شدند. تاریخ جمله ای را از یکی از افراد فرار کرده از چنگ چنگیزیان در خاطر دارد که در زبان فارسی به ضرب المثل تبدیل شده است. مرد گریخته که از او درباره بخارا پرسیده بودند، گفته بود:«آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.» شاید این عبارات بهترین توصیف درباره کارکرد جمهوری اسلامی در ایران امروز باشد. این عبارت در نهایت ایجاز هرآنچه را سران جمهوری اسلامی در ایران مرتکب شدند در خود جای داده است، با این تفاوت که رهبران جمهوری اسلامی به هرکجای دنیا بروند باز در دادگاه های بین المللی باید پاسخگوی اعمال و جنایات خود باشند. عملکرد آنها دنیا را برایشان بسیار تنگ و کوچک کرده است بنابراین آنها در هیچ کجای عالم از چنگ عدالت گریز نخواهند داشت اما این همه آیا می تواند جوابگوی تمام خرابی ها و ویرانی های محصول این نظام باشد؟
به واقع حتی اگر دستان عدالت، جنایتکاران جمهوری اسلامی را عادلانه به سزای اعمالشان برساند، آیا میراثی جز ویرانی مادی و معنوی برای ایرانیان باقی مانده است؟ به راستی میراث جمهوری اسلامی برای آیندگان چیزی جز تاریکی و ویرانی می تواند باشد؟ چند سال برای جبران ویرانی ها لازم است، چند سال تا ایران دوباره جانی بگیرد و بر مدار اعتبار بگردد؟
بهروز بهبودی
نیویورک – جمعه 19 اکتبر 2012