راز تبهکاریهای مهندس خونسرد
خونسردیاش کافی بود که همه باور کنند وی یک مهندس است و پای در دام تبهکارانهاش بگذارند.
«سجاد» 39 ساله همان مهندس تبهکاری است که با ظاهری بسیار شیک و آراسته و با زبانی چرب و نرم از طعمههایش کلاهبرداری و دزدی میکرد اما حالا وی با سری تراشیده و لباسهای ویژه بازداشتیهای در اختیار پلیس، هر روز با نگرانی منتظر است تا طعمههایش به آگاهی مراجعه کنند و پولهای از دست رفتهشان را بخواهند.
این مرد کلاهبردار که ورزشکار هم بوده و در دوران سربازی مقام سوم ارتشهای جهان در رشته تکواندو را به دست آورده است، میگوید دروغ را بهتر از حقیقت تلقین میکند ولی دخترانش را طوری تربیت کرده که دروغ نگویند.
چند تا بچهداری؟
2 دختر 7 و 12 ساله دارم.
همسرت میدانست تبهکار هستی؟
وی پیش از دستگیری از این ماجرا بویی برده بود ولی نمیدانست قضیه جدی است.
شغل اصلیات چه بوده!
من کارگاه مبلسازی در یافتآباد داشتم.
چه شد سراغ کلاهبرداری رفتی؟
سال 80 یک کلاهبردار نامرد 70 میلیون تومان مبل از من برد و چکهایش برگشت خورد، از بدبختی 50 میلیون تومان از مبلها متعلق به کاسبهای دیگر بود و من مجبور شدم پول آنان را با زحمت زیادی برگردانم وکارگاه مبلسازی را تعطیل کنم.
بعد از این ماجرا چه شد؟
چند مدتی نیز به عنوان راننده مسافرکشی میکردم و شبها نیز در آژانس کار میکردم بعد از مدتی پیش یکی از بستگان قدیمی رفتم و قرار بود همه کارهای وی از قبیل فروش مبلمان و نقد کردن چکها و... را انجام بدهم و وی نیز ماهانه 3 میلیون تومان حقوق بدهد ولی پس از گذشت 6 ماه هیچ خبری از پول نشد و من برای جبران، چکهای وی را پیش خودم نگه داشتم و از آنجا جرقه کلاهبرداریهایم شروع شد.
بعد؟
خانه نشسته بودم و آگهیهای یکی از روزنامه را میدیدم که ناگهان چشمانم به یک آگهی افتاد که نوشته شده بود اتاقی را در یک شرکت اجاره میدهند، به ذهنم فکری خطور کرد که آنجا را با قیمت بالا اجاره کنم و با استفاده از شگرد چرب زبانی که دارم دست به کلاهبرداری بزنم، روز بعد کت و شلوار شیکی پوشیدم و به دفتر آن شرکت رفتم و درباره اجاره اتاق صحبت کردم و با پیشنهاد 100 هزار تومان بالاتر آنجا را اجاره کردم. صاحب شرکت مدام به من میگفت مهندس و به همین دلیل در برنامههای بعدی خودم را مهندس معرفی میکردم.
ماجرای مبلها چیست؟
وقتی آنجا را اجاره کردم به بازار یافتآباد رفتم و با فن بیان خوبی که داشتم از 2 فروشگاه چندین دست مبل خریدم و در ازای آن چکهایی که از سالها پیش از مرد کلاهبردار داشتم را به مبلفروشها میدادم و مبلها را به مشتریان قدیمیام در شهرهای شمالی کشور و کرج میفروختم.
با پولهای مبلهای دزدی چه میکردی؟
پس از 20 روز که دفتر را خالی کردم، دفتر دیگری در میدان توحید اجاره کردم و با استفاده از این شگرد به مبلفروشیهای کرج یا تهران میرفتم و یک سوم یا یکچهارم پول مبلها را پرداخت میکردم و مابقی را چک بلامحل میدادم و مانند دفعات گذشته مبلها را میفروختم.
مهندس عمران (راه و ساختمان) بودی؟!
بله! من مطالعه زیاد میکنم و علاقه زیادی به کتابهای مهندسی سازه دارم، بنابراین اطلاعات کافی و خوبی در این زمینه دارم و گاهی اوقات برای به رخ کشیدن خودم در این باره صحبت میکردم و درباره فعالیتی که میخواستم انجام بدهم، تحقیق میکردم.
نمیترسیدی گرفتار شوی؟
نه! من آنقدر دروغ را قشنگ تشریح میکنم که شاید نتوانم واقعیت را آنچنان که هست بیان کنم و پیش خودم فکر میکردم خیلی زرنگ هستم.
تا کجا میخواستی ادامه بدهی؟
میخواستم تا آنجا کار کنم که پولی برای راهاندازی یک کارگاه تولید مبل تهیه کنم، البته به آن پول رسیدم ولی طمع نمیگذاشت دست از کار بکشم.
چطور دستگیر شدی؟
چند هفتهای پلیس به دنبالم بود و نمیدانم چطور توانستند ردم را بزنند. روزها و شبها بیرون بودم و گاهی اوقات مخفیانه به دیدن همسر و دخترانم میآمدم و شبها در پارک یا خودرو میخوابیدم و ترس از دستگیری رهایم نمیکرد تا اینکه چند روز پیش وقتی به دیدن خانوادهام رفتم و از آنها خداحافظی کردم، کارآگاهان مرا دستگیر کردند.
همه این کارهایت ارزش داشت؟
به خدا نه! از چند هفته پیش از دستگیری و از زمانی که بازداشت هستم بدترین اوقات عمرم است. ترس و نگرانی، خواب و خوراک را از من گرفته است.