کریسمس حقیقی من : خاطره‌ای از یک آلمانی در دامغان

دویچه وله :آنیتا شرایبر پس از ازدواج با مردی ایرانی در سال ۱۳۴۶ برای ادامه زندگی به ایران نقل مکان کرد. این خاطره به زبان آلمانی منتشر شده و با اجازه کتبی نویسنده برای بازنشر در سایت دویچه‌وله به فارسی ترجمه شده است.


*این متن صرفا بیانگر نظرات شخصی نویسنده است و الزاما بازتاب‌دهنده دیدگاه‌های دویچه‌وله نیست. تاریخ انتشار این داستان به زبان اصلی (آلمانی) به سال ۲۰۰۹ باز می‌گردد.
 
**************
 
با احتساب چندین وقفه حالا نزدیک به ۴۰ سالی می‌شود که در ایران زندگی می‌کنم و هنوز هم کریسمس برایم مناسبت خاصی است. اما در ایران هیچ چیزی که حال و هوای کریسمس را داشته باشد، به چشم نمی‌خورد.

قدیم‌‌ترها در زمان شاه در ویترین مغازه‌ها کاج‌های تزئین‌شده دیده می‌شد و به مسیحی‌ها شیرینی تعارف می‌کردند. و واقعا هم ترانه‌های کریسمس را می‌شد شنید، مثل ترانه "برف آرام می‌بارد". آدم کریسمس را کم یا زیاد حس می کرد.

پس از انقلاب همه این چیز‌ها محو شد. در سال‌های اول هر نوعی از موسیقی ممنوع بود؛ البته به استثنای ترانه‌های انقلابی که اغلب به مارش‌‌های آلمانی شباهت داشتند. جشن و سرور هم می‌بایست از میان برچیده می‌شد، حتی مراسم سنتی نوروز. اما این خواسته با مخالفت مردم روبرو شد که همچنان این جشن را برپا می‌کردند، هر چه باشد، ایرانی‌ها در انجام چنین کارهایی تبحر کامل دارند.

حال که ۳۰ سال از تاسیس جمهوری‌اسلامی می گذرد و زندگی اجتماعی نیز تغییر کرده، مردم هم بیشتر در خانه می‌مانند. در سال‌های اخیر سریال‌های تلویزیونی زیادی در مورد ابراهیم، موسی و پیامبران دیگر پخش شدند که از آن‌ها خوشم آمده است. حتی متوجه شدم برنامه‌های ایرانی ویژه کریسمس با نشاط تر وعیدانه‌تر از مثلا برنامه‌های کمدی بودند که یک شبکه تلویزیونی آلمانی به مناسب کریسمس پخش می‌کرد؛ برنامه‌هایی که بعد از پنج دقیقه از آنان صرف نظر میکردم، چرا که سطحشان از دید من بسیار پایین بود.

در سال ۲۰۰۸ برای نخستین بار کریسمس را در شهر دامغان سپری کردم. طبق سنت هر ساله من و شوهرم درخت کاجمان را با هم تزئین کرده بودیم، اما او مجبور شد برای رسیدگی به یک قرار کاری به تهران برود؛ آن هم درست در شب کریسمس!

وقتی که داشتیم با هم خداحافظی می‌کردیم، ناراحت بودیم و شوهرم برای این‌که من را دلداری بدهد، گفت: «با این حال لطف کن و نذار بهت بد بگذره. برو رستوران هتل و یه غذای حسابی خودتو مهمون کن.» او از روی محبت این حرف را زد، اما در روز کریسمس پی چیز بیشتری بودم تا این‌که فقط غدایی مفصل بخورم.

در دامغان کلیسایی وجود ندارد، اما نمی‌خواستم به این دلیل از سنت کریسمس ‌چشم بپوشم. در یک تصمیم ناگهانی چادرم را برداشتم، توی کیفم جا دادم و به سمت مسجد راه افتادم. کمی به ظهر، نماز ظهر و وقت اذان مانده بود، چیزی که واقعا می تواند گوشنواز باشد. چادرم را درآوردم و روسری‌ام را رویش گره زدم. من بالاخره یاد نخواهم گرفت که چادرم را چطور به سر کنم که سر نخورد.

بعد وارد مسجد شدم و به دعاهایی که از روی قرآن می‌خواندند، گوش سپردم. نزدیک به نیم ‌ساعتی طول کشید و پس از آن سکوت همه جا را فراگرفت. از این سکوتی که سراسر وجودم را پر می‌کرد، لذت می‌بردم. انجیل کوچکم را از کیفم درآوردم و مشغول خواندن روایت کریسمس شدم. دعا می‌خواندم و راضی و خرسند بودم. برای من خدا همه جا حضور دارد و فراتر از هر چیزی است.

بعد از دعا آماده شدم تا به هتل برگردم؛ تنها پنج دقیقه تا آنجا راه است. وارد ساختمان زیبا و تمیز هتل شدم و صاحب هتل که از زور درد دستش را به کمرش گرفته بود، با من سلام و احوالپرسی کرد. پرسیدم: «چی شده آقا جان؟» و شنیدم که قرار است هفته‌ی آینده دیسک کمرش را عمل کنند. همانطور که ایرانی‌ها معمولا وقتی می‌خواهند در چنین شرایطی کلمه‌‌ی محبت‌آمیزی بگویند، من هم قول دادم که برایش دعا کنم. صاحب هتل تشکر کرد و پرسید: «امروز مگر کریسمس نیست؟» جواب دادم: «چرا، برای همین هم من اینجا آمدم تا یک غذای خوشمزه بخورم.»

در همان زمان می‌خواستم به سمت یک میز بروم که او گفت: «نه، نه! لطفا چند دقیقه‌ای این کنار بنشینید. میزها هنوز آماده نشده‌اند، هر وقت همه چیز چید‌ه شد، صدایتان می‌کنم.»

با خودم فکر کردم: «چه عجیب، اینجا که این همه میز است و همه هم چیده شده‌اند، پس چرا باید صبر کنم؟» چه بگویم، اینجا ایران است و آدم بیشتر وقت ها غافلگیر می‌شود. در این کشور فردایش هیچوقت به امروزش شباهت ندارد. اما درست همین ویژگی است که همیشه من را جذب خود کرده و باعث شده تا حوصله‌ام سر نرود.

حدود ۲۰ دقیقه بعد رئیس هتل لنگ لنگان به طرفم آمد و خواهش کرد تا سر میز آماده‌ای بروم که خانمی هم سر آن نشسته بود. از معرفی رئیس متوجه شدم که این خانم همسرش است و او بعد از تلفن شوهرش به سرعت خود را رسانده تا من تنها نباشم. من آن زن را نمی‌شناختم اما حس کردم که زنی مهربان و فروتن است.

و اما از میزی بگویم که برای ما چیده شده بود! میزی بسیار زیبا که با تعداد زیادی شاخه گل، یک ظرف میوه و یک شاخه درخت کاج تزئین شده بود. آن‌ها همچنین یک شمع بزرگ به رنگ قرمز تیره روشن کرده بودند و یک بسته شکلات به همراه یک کارت تبریک گذاشته بودند که تمامی کارکنان هتل هم زیر آن را امضا کرده و برایم کریسمسی خوش آرزو کرده بودند.

خوشحالی و تأثر سرتا پایم را فراگرفته بود و نمی‌توانستم حتی یک کلمه بگویم. این حالت واقعا به ندرت به من دست می دهد. تنها کاری که در آن لحظه از انجامش برآمدم نشستن روی صندلی بود. راستش می‌بایست اول از همه به همسر رئیس سلام می‌کردم، اما فراموش کرده بودم. تنها چیزی که می‌دیدم میز آراسته و زحمتی بود که آن‌ها به خود داده بودند تا مرا شاد کنند. می‌دیدم که آن‌ها همه چیز را با چه احترامی نسبت به جشن کریسمس ما درست کرده بودند و محبت و عشق نهفته در کریسمس را در فضا حس می‌کردم. شادی را در چشمان کسانی که به من این هدیه را داده بودند، می‌خواندم و می‌دیدم که چه قدر از شاد کردن من خوشحالند.

با خودم فکر کردم: «کریسمس این است! این است کریسمس حقیقی!» این زیباترین کریسمس من در عرض ۴۰ سال بود و خدایا شکرت که این تجربه نصیبم شد. تو را شکر، حال به هر اسمی که ترا می‌خوانند: خدا یا الله. سپاس!
 
**************
 
در مورد نویسنده:

آنیتا شرایبر در سال ۱۹۴۸ در شهر گخ واقع در ایالت نورد راین وستفالن متولد شد. او پس از آشنایی با همسرش در ایران، در سال ۱۹۶۸ برای زندگی به این کشور نقل مکان کرد. آنیتا شرایبر در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوی به عنوان گوینده اخبار فعالیت داشت. خانم شرایبر هم اکنون صاحب یک درمانگاه فیزیوتراپی در تهران است و خود از سال ۲۰۰۸ در شهر دامغان زندگی می‌کند.

+166
رأی دهید
-28

mjan53 - مشهد - ایران
جالب بود.
‌چهارشنبه 5 مهر 1391 - 17:49
baran828 - تهران - ایران
خیلی قشنگ بود .واقعا خیلی حس عجیبیه وقتی تو یک کشور غیر همزبون خودت کسی از یک دین دیگه شخصیت یک انسان واقعی رو برات به تصویر میکشه .من وقتی مریض بودم تو بیمارستان راهبه ها و در بین دکترهای مسیحی آرامش و احترام رو یکبار با تمام وجودم حس کردم .
‌چهارشنبه 5 مهر 1391 - 18:48
Shadan Shirin Sokhan - هایدلبرگ - آلمان
عجب !،، دلم براش سوخت !،، بنده خدا بعد از ۴۰ سال تونسته فقط یکبار یک عید کریسمس را کوچک و خوب برگزار کنه !!،، امیدوارم خدا بهش صبر بده و غصه‌هایش را فراموش کنه !
‌چهارشنبه 5 مهر 1391 - 19:59
omide por jalal - لس‌انجلس - آمریکا
خو حالا دوستان میان اینجا کلی‌ در موردِ آزادیِ ادیان در ایران مانور میدان!!! آزادیِ ادیان در کشوری که حتا سنّی‌ها هم آزادیِ کامل ندارند!! برای اطلاع فقط عرض می‌کنم که طی‌ِ ۵ سالِ اخیر مخصوصا ، ایامِ کریسمس، اراذلِ حکومت در هر سال در چندین نوبت به کلیسا‌ها و خانه‌های مسیحیان حمله کرده و مراسمِ کریسمس را به هم زده و حاضرین را بازداشت کرده اند!! در جوابِ دوستانی که مرا دروغ گوی خواهند نامید باید بگویم که اتفاقا آقای مرتضی‌ بی‌ تمدن ! به این موضوع اشاره کرده و حتا بین کرده که ریشه مسیحیانِ بشارتی ( یعنی‌ همه مسیحیان چون بشارتِ انجیل از فرامینِ مسیح به مسیحیان است ) خواهد زد؟!! البته برای اطلاع شما نتیجه معکوس بوده و هم اکنون چندین طلبه مسحور، چند قاضی دادگاه و تعدادی از سپاهیان نیز به مسیح گرویده اند! چون مسیح همیشه پیروز است! امین!
‌چهارشنبه 5 مهر 1391 - 22:03
max payne - تهران - ایران
شاید شوهرش کلی پول خرج کرده برای زنش کریسمس بگیرن تا از تنهای در بیاد.وقتی هم شوهرش متوجه میشه داستان از چه قراره چیزی به خانوم آنیتا شرایبر نمیگه
‌چهارشنبه 5 مهر 1391 - 22:28
winnie1987 - بيرمنگهام - يوكي
شانس آورد تو مسجد نفهمیدن مسیحی‌ هست وگرنه کشته شده بود..
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 00:50
ukguy4u - لندن - بریتانیا
دلم براش میسوزه زمان شاه وقتی ازدواج کرد فکر میکرد در چه کشور باشکوهی قراره زندگی کنه حالا باید چادر سرش کنه!
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 01:29
antikaselis - اصفهان - ایران
این فرد سگش شرف دارد به فاشیست های مزدور و کاسه لیسی که مدام بر ضد مذهب 1400 ساله ی این مرز و بوم اند.این فرد خالصانه به دنبال خداست و به اسلام احترام میگذارد.
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 08:43
yashainiran - ایران - ایران
omide por jalal - لس‌انجلس - آمریکا. دوست عزیز به قول شاعر:... آواز دهل شنیدن از دور خوش است.. آنطوری که شما از راه دور می گوئید نیست! شاید بخی انگشت شمار در حق هموطنان سایر ادیان کم لطفی بکنند آنهم از سر ناآگاهی و به تحریک برخی از .... اما شما ندیده و به قول خودتان بنابر نظر شخصی آقای مرتضی‌ بی‌ تمدن ! چگونه از راه بسیار دور اینگونه در مورد ایران و ایرانی نظر می دهید. درست است که حکومتی ها در برخی موارد به طور خودسرانه کارهایی در مورد جشن های سایر ادیان کارهایی کرده اند ولی نباید به حساب همگان منظور کرد. مردم ایران نمی گذارند و اجازه نمیدهند عده قلیلی به هموطنان سایر ادیان و حتی خارجی هایی که به عنوان مهمان در ایران هستند توهین نموده و یا آنها را آزار و اذیت نمایند
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 08:55
elinaz - مونترال - کانادا
چه دردناک بود چه شوهری بعد از ۴۰ قرار کاری داره زن قریب رو ولن کرد رفت ...نمیدونم این نویسنده هدف دیگه داشت ..اما من خیلی‌ دلم سوخت بعد ۴۰ سال یک دوست نداشته بره خونش خیلی‌ مشکوک بود
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 11:10
Afshin London - لندن - انگلستان
لعنت .... که هزاروچهارصدسال به جز جنگ و خونریزی و سرکوب و چپاول و عقب ماندگی چیز دیگری برای ایران نیاورد
‌پنجشنبه 6 مهر 1391 - 17:20
roxana_110 - تهران - ایران
قشنگ بود
جمعه 7 مهر 1391 - 06:08
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.