ناگفتنی های پایان ناپذیر مقام های ایران
*مجید محمدی جامعه شناس ایرانی ساکن آمریکا
رئیس دولت جمهوری اسلامی بیش از هفت سال است که مدعی است ۲۵۰ پروندهی فساد مقامات را در اختیار دارد و از افشاگری در مورد آنها خودداری کرده است. او همچنین از مقامات دیگر گلایهها و انتقاداتی دارد که نمی تواند به زبان بیاورد: "نمیگذارند کار کنیم، حرفهایی است که نمیتوانم در حال حاضر بزنم، چون به صلاح انقلاب و نظام نیست." (روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۴ مرداد ۱۳۹۱) او حرفهایی دارد که هیچگاه نمی تواند به زبان بیاورد: "تا کنون تنها ۱۰ درصد حرفهایم را زدهام و شاید ۲۵ درصد بقیه را در آینده بگویم ولی ۵۰ درصد آن هیچ گاه گفتنی نیست." (روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۴ آبان ۱۳۹۰)
رئیس قوهی مجریه در این وضعیت ذهنی تنها نیست. رهبر جمهوری اسلامی گفته است "ماییم که هزاران حرف نزده داریم." وی در دههی شصت نیز در بازار رقابت سیاسی شبیه به این سخن را گفته بود: "در سرمقاله روزنامه عصر تهران اظهار کردند که بنده را باید محاکمه کنند. چرا؟ چون بنده در فلان خطبه یا فلان مصاحبه گفتم اگر طبق نظر روحانیون دلسوز خرمشهر عمل می شد؛ آن بخش از خرمشهر سقوط نمی کرد. بسم الله محاکمه کنید... محاکمه کنید که ما هم اجازه پیدا کنیم حرف هایمان را بزنیم. ما انقدر حرف ها در دلمان نگفته داریم. ای خدای بزرگ تو شاهدی. والله آنقدر حرف گفتنی برای گفتن هست که اگر گفته بشود ذهنیات بسیاری از مردم تصحیح خواهد شد. فقط به خاطر خدا و به خاطر گل روی امام و فرمان امام نمی گوییم." (عمارپرس، متن و فایل صوتی، ۲۳ بهمن ۱۳۹۰)
رئیس قوهی قضاییه نیز پس از دو سال کار در این مقام لبریز از اطلاعاتی است که نمی تواند به زبان بیاورد: "این سینه پر است از مطالبی که به خاطر حفظ وحدت بیان نمیشود اما اگر روزی ضرورت اقتضاء کرد، آنها را برای مردم شریفمان باز خواهم گفت تا بدانند چه کسانی مشغول طراحیهای خاص هستند. البته من اخطار میکنم به اینها که زبان در کام بکشند و بیش از این رَطب و یابس نبافند، که رعایت مصالح تا جایی است که خود قربانی مصلحت اقوایی نشود." (صادق لاریجانی، تابناک، ۱۸ ابان ۱۳۹۰)
علت بیان ناشدنی بودن این سخنان چیست: دارای محتویات محرمانه و فوق سریاند؟ از جنس غیبت و تهمت و دارای پیگیرد قانونیاند؟ آیا اصولا مطلبی برای عرضه به عموم هست؟ اگر هست، محتوای آنها چیست؟
جمع گرگها
در کدام نوع نظام سیاسی مقامات نمی توانند حقایق مربوط به جامعه و کشور را که اصولا از جنس محرمانه یا تهمت نیستند (چون در آن صورت شکایت از عدم بیان آنها وجهی نداشت) بیان کنند یا از عدم بیان حرفهایشان در حال خفگی قرار می گیرند؟
اول نظامی که مقامات آن همانند گردهمایی گرگها علیه یکدیگر پروندههای فساد در اختیار دارند و برای تهدید از آنها استفاده می کنند اما اگر یکی علیه دیگری سخنی بگوید دیگری هم می تواند همین کار را با او انجام دهد. در این نظام سیاسی بازیگران از اطلاعات خود به عنوان کارت در بازی پوکر استفاده کرده و همهی آنها را رو نمی کنند و گاه بلوف هم می زنند؛
دوم نظامی که گرگهای آن تنها با پرونده سازی علیه یکدیگر می توانند یکدیگر را کنترل کنند و گرگ قویتر با تمسک به آنها نمی گذارد یکی دیگران را بدرد؛
سوم نظامی که شفاف نیست و طبعا مقامات نمی توانند اطلاعات مگو را بدون هزینه عرضه کنند؛ و
چهارم نظامی که مقامات آن همه تمامت خواهند و نمی توانند قدرت را با یکدیگر تقسیم کنند و نیاز دارند با تمسک به پرونده سازی یا در اختیار گرفتن پروندههای فساد یا جنایت طرف مقابل آنها را حذف یا ساکت کنند.
جنس ناگفتهها
مطالبی که مقامات جمهوری اسلامی در سینه دارند مطمئنا از نوع دردها و رنجهایی نیست که داغدارانی مثل پرستو فروهر در سینه دارند: "در ایران همیشه آدم فریادی در سینه دارد." (رادیو فردا، ۱ آذر ۱۳۹۰) آنچه مقامات در سینه دارند و نمی توانند بگویند از جنس آشکار کردن نقض حقوق مردم و مطالبات آنها برای استیفایشان نیز نیست. ناگفتهها به چهار دسته قابل تقسیم هستند:
۱) فساد اقتصادی رقیب در داخل حکومت که باید برای بی اعتبار کردن آن به کار رود اما به مصلحت نظام نیست؛
۲) سوء استفاده از قدرت که همه بدان دچارند؛
۳) پاسخ به سخنانی که در محافل بسته علیه آنها گفته می شود در مجامع عمومی تا هواداران نیز در جریان جدالها قرار گیرند و بسیج شوند؛ و
۴) اقدامات تروریستی و سرکوب شهروندان در خفا که مقامات از ارتکاب آن توسط طرف مقابل خبر دارند ولی به مصلحت حکومت نیست که بیان شود یا اگر بیان شود برای طرف مقابل هزینه دارد.
برش بزرگ تری از کیک
چرا این گونه سخنان تکرار می شود؟ اول این که گروههای مختلق ولایتمدار به سهم توزیع شده قانع نیستند و برش بیشتری از کیک قدرت و ثروت می خواهند. آنها که خود بر اساس دیدگاه تکلیفی بر سر کار آمدهاند نمی خواهند مرتبا دستوراتی بدانها تکلیف شود: "در کشور ما به جز دولت، دستگاههای دیگری هستند که تأثیرگذارند و باعث میشوند یا برنامههای ما تغییر کند و یا برخی کارها جنبه تکلیفی پیدا کند." (احمدی نژاد، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۴ مرداد ۱۳۹۱) دوم این که این گونه حرفها را می زنند تا به مرکز قدرت یا "آقا" بگویند "ببینید ما داریم به اوامر شما گوش جان می سپاریم و گر نه طرف مقابل را جر می دادیم. خود شما که ما را می شناسید." سوم آن که با این گونه سخنان به رقیب خود اخطار می دهند پای خود را دراز تر از گلیمی که برایش تعریف شده نکند. و چهارم آن که در برابر افکار عمومی با اعلام میزان تحمل بالای خود، طرف مقابل را مسئول برخوردها معرفی می کنند.
بازی در نقش اپوزیسیون
جمهوری اسلامی از معدود نظامهایی است که اعضای کاست حکومتی آن همیشه نقش اپوزیسیون را نیز بازی می کنند. در نظامی که اپوزیسیون نمی تواند فعالیت کند و ادعای رقابت سیاسی هم وجود دارد طبعا طرفداران حکومت باید نقش مخالف را نیز خود بازی کنند. به همین دلیل مقامات از خود سانسوری یا سانسور سخنانشان (در عین باور به سانسور) شکایت می کنند تا خود را در مقام اپوزیسیون جا بزنند. مقامات جمهوری اسلامی در عین آن که می دانند برای بالا رفتن از پلههای قدرت باید به ولی فقیه تقرب بجویند اما گاه برای ایجاد فشار به ولی فقیه به سمت مردم می آیند. حتی قدرتمند ترین فرد کشور یعنی رهبر جمهوری اسلامی در بسیاری از موارد در مقام مخالف به انتقاد از دستگاهها می پردازد، گویی تغییر و تحول آنها کاملا از دست وی خارج است.
از سوی دیگر بزرگترین اپوزیسیون (و نه دولت سایهی) اصلاح طلب این نظام همواره در درون دستگاههای دولتی و حکومتی جای داشته است. همهی جناحها حکومتهای قبلی را فاسد و طاغوتی معرفی می کنند و چنان از تغییر حکومت سخن می گویند که گویی دولت قبلی را برانداختهاند. در عالم واقع نیز چنین است. دولت تازهای که بر سر کار می آید مقامات سابق را نخست بدنام و سپس درو می کند.
امتیاز گیری از سکوت
مقامات جمهوری اسلامی از این بازی گفتن- ناگفتن به صورت نوعی اقدام انقلابی و حرکت مصلحت آمیز به نفع اسلام و منافع ملی و مصلحت ملی استفاده کرده و از مخاطب خواستهاند بدین علت به آنها اعتبار و امتیاز بدهد. این سکوت گاه به صبر انقلابی و گاه به سکوت الهام بخش وحدت تعبیر شده است.
اما مباحث مربوط به سینههای پر از گفتنیهای بیان ناشدنی هنگاهی بیان می شوند که بازیگر سیاسی خود را در موضع ضعف یا مورد حمله می بیند و از این "مظلوم نمایی" برای برآمدن دوباره استفاده می کند. در همین شرایط ذهنی است که فردی در مقام رئیس دولت حکمی برای انتصاب یک فرد به عضویت و دبیری هیئتی صادر می کند که خود وی آن هیئت (هیئت نظارت بر اجرای قانون اساسی) را شش سال پیش منحل کرده بود. (تابناک، ۲۴ بهمن ۱۳۹۰)
قهر و آشتی
مقامات جمهوری اسلامی که دردهای بزرگی مثل تحمل دیگر طرفداران ولی فقیه یا خود ولی فقیه و اعضای دفترش را در سینههایشان ذخیره می کنند گاه جان به لبشان رسیده و قهر می کنند. در سال ۱۳۹۰ رئیس دولت به مدت ۱۱ روز و رئیس بانک مرکزی به مدت سه روز قهر کردند تا به خواستههایشان (برکناری وزیر اطلاعات و بالا بردن نرخ بهره) برسند. اولی ناموفق و دومی موفق بود.