دحتری که هر روز به گربه ها گوشت مرغ و جگر می دهد
oldpilot.ir می نویسد :
مقدمه ای برای آغاز ..
گاهی انسان در پیرامون خود با صحنه هایی مواجه می شه که برایش تعجب بر انگیز است . موضوعی که قصد روایت ان را دارم در باره دختر خانم جوانی است که سال هاست هر روز غروب سر ساعت معین سر و کله اش در محله ما پیدا شده و از سر کوچه تا انتها به همه گربه ها با حوصله و متانت خاصی غذا می دهد ! البته واکنش در و همسایه همیشه با وی متفاوت بوده است ! اما هیچ کس راز محبت این دحتر جوان به گربه ها رو نمی داند ! آن چه در ذیل می خوانید پاسخ به کنجکاوی خویش و اهالی محترم محل است که تقدیم حضورتون می کنم :
دختری که گربه ها را دوست دارد !
راستش رو بخواهید بیش از چهار ساله که من در یکی از کوچه های منشعب به خیابان بهار شیرازی { واقع در ضلع شمال شرقی میدان هفت تیر } زندگی می کنم . در همون اوایلی که تازه به این محله نقل و مکان کرده بودم ، گه گداری غروب ها که از خونه بیرون می امدم . دختر خانم شیک پوش و موقری رو می دیدم که به محض این که قدم به کوچه مون می گذاشت ، گربه های محل به سمتش دویده و به اطرافش حلقه می زدند ! و او با خونسردی تمام هر از گاهی دولا می شد و دست نوازش بر سر و پشت بعضی از گربه ها می کشید . بعد هم قدم به قدم توقف کرده در گوشه دیوار از درون کیسه های پلاستیکی که در دست داشت برای ان ها غذا پخش می کرد ! روزهای نخست زیاد کنجکاوی به خرج نمی دادم زیرا تصورم این بود که پس مونده غذاهای سفره اش رو برای این زبون بسته ها می آورد .. ! اما وقتی متوجه شدم غذای گربه ها نه پس مونده است و نه آشغال گوشتی که در بساط قصابان و مرغ فروشان فراوان یافت می شود ، بلکه گوشت مرغ پوست کنده بدون استخوان به همراه جگر های بسته بندی شده بهداشتی است و این پروسه هم دایمی است ، حس ژورنالیستی ام بد جوری تحریک شده و سعی کردم به هر نحوی که ممکنه سر از کار او در اورم .. ! آخه از شما چه پنهون خود من هم عاشق محبت به حیوانات { اصولآ هر جانداری } هستم . و قلبآ هم از این اعمال لذت می برم . ولی نه در این حد سنگ تمام گذاشتن اون هم در این شرایط اقتصادی .. !
نکته قابل توجه این که دختر خانم گربه نواز محله مون { عجب تعبیری !! } هر روز بین ساعت ۵:۳۰ تا ۵:۵۰ دقیقه بعداز ظهر سرو کله اش پیدا می شود ! جالب تر این که از ساعت ها قبل گربه های محله در گروه های چند تایی به فاصله نه چندان دوری از یک دیگر در زیر ماشین ها و یا کنار دیوار جمع شده و به انتظار می نشینند ! بعضی از اون ها که فکر کنم حق آب و گل بیشتری نسبت به بقیه دارند با دندان قروچه و فخ فخ قلدری شون رو به رخ بقیه می کشونند ! دختر مهربون محله مون هم با اگاهی از مرزبندی و حریم مالکیت گربه ها ، برای هر دسته جداگانه غذا پخش می کند . اغلب عابران و رانندگان عبوری با مشاهده تقسیم گوشت مرغ و جیگر توسط خانمی جوان به گربه ها ، تعجب کرده بعد از مکث کوتاهی با لبخندی بر لب به راه شون ادامه می دهند . و برخی هم با اخم و تکان دادن سر ، ناخشنودی و ایضآ اعتراض شون رو نسبت به او بروز می دهند ! هر از گاهی هم برخی از همسایه ها به بهانه تجمع عصرانه گربه ها ، پرخاشگرانه و با صدای بلند شدیدآ به عمل او اعتراض می کنند ! و دختر بدون این که پاسخ کسی رو بدهد ، بی اعتنا و صبورانه سرش رو پائین می اندازد و کار نیکوکارانه اش رو همچنان ادامه می دهد ! شاید به همین دلیل است که گاهی اوقات دختر جوان به همراه خانم دیگری وارد کوچه ما می شود .. ! و هنگام تقسیم گوشت به گربه ها ، به هیچ چیزی توجه نمی کند . به قول قدیمی ها سرش تو لاک خودش است . و آروم و بی سر و صدا ماموریتش رو به نحو احسن به پایان می رساند !
اوایل برای نشون دادن رضایت ام از کار نیکی که انجام می داد ، هر گاه از جلوی منزل ما عبور می کرد با عرض سلامی کوتاه با بیان جملات کلیشه ای همچون " دختر خدا خیرت بده .. یا آفرین به همت شما " سعی می کردم بار اعتراضات برخی همسایه ها رو کاهش دهم . اما راستش رو بخواهید بقدری غرق در کار خودش بود که یک بار هم به چهره ام نگاه نکرده و با تکان دادن سر شاید هم زیر لب پاسخ سلام ام رو می داد ! همین مسئله باعث شده بود که نتوانم به راحتی با او در باره کارش سوال کنم ! تا این که چند ماه قبل همسایه دیوار به دیوارمون با مشاهده او شروع به اعتراض کرد که .. " خانم آخه این چه وضعشه .. !؟ گربه های تو باعث وحشت بچه هایم می شوند ! برو محله های دیگه خیرات کن و .. " و او مثل همیشه بدون این که پاسخ زن همسایه مون رو بده ، خیلی آروم به کارش ادامه داد و سپس چند متری جلو رفته و برای گروه دیگری از گربه ها که چشم انتظارش رو می کشیدند ، توقف کرد . این بهترین فرصت برای باز کردن سر صحبت با او بود ! پرسیدم .. " دخترم چرا به شما اعتراض می کنند !!؟ شما که به کسی آزار نمی رسونی .. !؟؟ " همان طور که مشغول کار بود . گفت من اصلآ اهمیت نمی دهم . آن گاه انگار بغض اش بترکد گفت .. چند روز پیش یک جوونی که تازه به این محله اومده ، جلویم رو گرفت و گفت اگه از فردا پاتو به این محل بگذاری ، هر چه دیدی از چشم خودت دیدی !! با اعتماد به نفس خاصی گفتم .. " غلط کرده .. من خودم همراه ات می آیم تا ببینم کی جرآت برخورد داره و ... " همین امر باعث شد که برای نخستین بار طی این سال ها لبخند او را ببینم .. !
قبل از مسافرت به مشهد فرصت مناسبی دست داد تا در حین پخش غذا به گربه های محل به بهانه همراهی او رو تا انتهای کوچه مون مشایعت کنم . تمام هنرم رو به کار بردم تا اعتمادش رو جلب کنم ! اعتراف می کنم کار سخت و دشواری بود ! به نظرم رسید شاید ذاتآ دختری کم حرف و تو داری است . به هر حال بعد از چند روز احساس کردم اعتمادش رو به خود جلب کرده ام . اما زیاد هم مطمئن نبودم ! از این رو دل رو به دریا زده و رک و پوست کنده بهش گفتم ... " من روزنامه نگار مستقلی هستم و در حال حاضر خاطرات و مشاهداتم رو در سایت شخصی ام منتشر می کنم . و از اون جایی که عمل نیکوکارانه شما رو قلبآ تحسین می کنم ، اجازه می خوام برای ترویج محبت به حیوانات چند عکس برای تارنمایم از شما بگیرم .. " تا اومد پاسخ دهد ، در عمق نگاه و ممیک چهره اش متوجه شدم راضی به این کار نیست . لذا پیش دستی کرده و گفتم .. " اگه دوست نداری ، می تونم از نیم رخ شما عکس بیندازم .. " بعد از لحظه ای مکث با این شرط ام موافقت کرد . قرار گرفتن عکس رو برای فردا گذاشتم . روز بعد طبق معمول سر ساعت با کیسه هایی مملو از گوشت مرغ و بسته های جگر وارد کوچه شد . شاید باروتون نشه .. گربه ها از قبل ، اومدنش رو حس کرده بودند ! و در گروه های چند تایی و با فاصله کنارهم جمع شده بودند ! من هم با دوربین انتظارش رو می کشیدم . او بار دیگر خواهش کرد تمام رخ از او عکس نیندازم . و من شرط او رو پذیرفته و بهش گفتم بعد از اتمام کار تصاویر رو چک نماید ...
در ادامه ازش خواستم برای گفت و گو شماره همراه اش رو بدهد . و شماره های تماس من رو هم در حافظه تلفن اش ثبت نماید . و او با متانت خاص خودش این کار رو انجام داد . بعد از آن من اغلب بعد از ظهر ها او رو می دیدم . اما به دلایل مشکلاتی که داشتم ، قادر به مصاحبه با او نبودم . تا این که یک روز غروب همین که من رو دید جلو اومده بعد از سلام و احوال پرسی گفت .. می تونم یه خواهشی از شما بکنم ؟ بهش گفتم .. " بفرمایید در خدمتم " او گفت .. آخر هفته قراره به مسافرت روم . امکان داره شما زحمت تقسیم گوشت گربه ها رو قبول کنید !؟ و قبل از این که جوابم رو بشنوه افزود .. البته با مرغ فروشی سر کوچه هماهنگ کرده ام که مرغ ها رو به شما تحویل دهد ! به او قول دادم که حتمآ این کار رو برایش انجام خواهم داد ! این رو هم اضافه کنم .. به خاطر این که اغلب روزهایی که می دیدمش او رو تا ته کوچه همراهی می کردم ، حیوان های زبون بسته هم کم کم به من انس گرفته بودند ! و با مالیدن بدنشون به پاچه شلوارم ، محبت شون رو ابراز می کردند .. ! تا این که اخر هفته فرا رسید و من طبق قولی که داده بودم به مرغ فروشی محله مون مراجعه کردم .. فروشنده بعد از معرفی خودم ، دو پاکت بزرگ پلاستیکی مملو از بسته های جگر و مرغ پوست کنده رو به دستم داد .. ! راستش رو بخواهید با مشاهده حجم بسته ها ، یک لحظه قلبم فرو ریخت . تو دلم گفتم .. " وای خدای من چقدر پول این همه مرغ و جگر می شود !؟؟ نکنه کم بیاورم ! " با ترس و دو دلی عابر بانک ام رو بیرون آورده و به طرف فروشنده دراز کردم .. !
فروشنده انگاری حال و روزم رو درک کرده باشد ، با زهر خندی گفت .. نیازی نیست حاج آقا ! پولش رو قبلآ خانم پرداخت کرده است .. ! اون بنده خدا فقط روزی بیست هزار تومن از این مغازه خرید می کنه .. ! از خوشحالی دیگه بقیه حرف های مرغ فروش رو نمی شنیدم .. فقط می دیدم آرواره هایش باز و بسته می شوند .. این نخستین باری بود که فردی با " حاج آقا " خطاب کردنم ، اعتراض نمی کردم ! ( واقعآ نمی دونم روی چه معیاری اغلب مردم خصوصآ کاسب ها { حاج آقا } صدایم می کنند ! و من همیشه با اعتراض توام با خشم پاسخ داده ام .. " لامصب ها آخه کی گفته من حاجی هستم ... !! " ) از مغازه زدم بیرون و بلافاصله نیمی از گوشت ها رو بین گربه ها تقسیم کردم ! ( واقعآ خیلی لذت بردم ! و تازه فهمیدم اون دختر چه حالی از این کار می بره .. ! ) شاید باورش براتون سخت باشه .. اما تعدادی از گربه ها مثل آدمیزاد با وجودی که گرسنه بودند ، لب به گوشت گران قیمت نمی زدند .. و با چرخیدن به دور و برم و بالا بردن دم ها ، بدنشون رو به پاهایم می سائیدن ! و با میو میو های متفاوت مراتب قدرشناسی و تشکر رو ابراز می داشتند ! و تا نوازشون نمی کردم ، لب به غذا نمی زدند ! به هر حال اون روز غروب به همه گربه های محله مون گوشت و جیگر تقسیم کردم .. ! و شب با پاکتی مملو از بسته های جگر و مرغ تازه بدون استخوان به خونه برگشتم . در حالی که سعی داشتم دست و بالم رو بشورم ، صدای همسرم رو شنیدم که با ذوقی توام با تعجب پرسید ..
این همه مرغ و جگر رو برای چه خریدی !؟ مگه نمی دونی یخچالمون کوچیکه .. !؟ مرد اصلآ بگو از کجا پولش رو آوردی !؟؟ اقلآ با من مشورت می کردی تا بهت می گفتم به جای ولخرجی های الکی ، اقلام مورد نیاز خونه رو می خریدی .. راستش رو بخواهید اجازه دادم تا حسابی با ولخرجی های کاذب ام برای دقایقی خوشحال باشه .. برای همین غر و لند هایش رو تحمل کردم .. ! بعد در حالی که می خندیدم بهش گفتم .. " دیدی زود قضاوت کردی .. کی گفته این ها رو من خریده ام ؟ این غذای گربه هاست .. همون خانمی که هر روز به گربه های محل غذا می ده ، خریده و از من خواسته در این دو روزی که نیست من وظیفه اش رو انجام دهم ... " راستش رو بخواهید این نخستین باری بود که بعد از سی و شش سال زندگی مشترک ، احساس کردم همسرم به حال گربه های محل غبطه می خورد ! این رو از حالت نگاهش به گوشت های مرغ متوجه شدم !! ( شوخی کردم ، یه وقت جدی نگیریدها ..!! ) بعد از چندی وقتی دختر خانم رو دیدم ، بهش گفتم برای انجام کاری عازم مسافرت هستم ، اگه زنده مونده و برگشتم ، حتمآ گفت و گو رو انجام می دهم .. بعد از بازگشت از مشهد ، از همسایه ها شنیدم که دختر مهربون محله مون مدتی است علاوه بر بعد از ظهر ها ، گاهی صبح ها هم به کوچه مون می آید ! برایم واقعآ عجیب بود .. ! وقتی ازش دلیل این کارش رو پرسیدم ، صادقانه گفت .. به خاطر ساخت و ساز ساختمانی در کوچه و تخلیه تیر اهن ها و صدای گوشخراش موتور برق جوشکار ها ، بعضی گربه ها از ترس فراری شده اند .. ! تازه یادم اومد او آمار وضعیت همه گربه ها رو دارد .. !
تصاویر سخن می گویند .. !
عکس های ذیل گویای حضور پر عشق دختر جوان در کوچه ماست ..
دختر مهربون کوچه ما تازه از گرد راه رسیده است . و در حال تقسیم جیره گربه هاست .
یکی از گربه ها نگران ورود رقیبانش است ! و دیگری در حال بو کشیدن جیره غذایی ! دختر هم نگران اعتراض همسایه ها ، چشم به انتهای کوچه دوخته است .. !
اولین گروه در زیر سایه ماشین منتظر دریافت مرغ بدون استخوان هستند .. !
گربه ها با ولع خاصی در حال خوردن جیره امروزشون هستند
دختر جوان با اشتیاق در حال نظاره غذا خوردن گربه هاست . می خواهد مطمئن شود کسی از قلم نیفتاده است .. !
اینک نوبت قدردانی یکی از گربه هاست که به نمایندگی از طرف گروه خود ، دمش رو بالا گرفته و با مالیدن بدن خویش به دختر مهربان از وی تشکر می کند .
صبر کنید .. ظاهرآ این گربه تشکر نماینده گروه اش رو قبول نداره و به شخصه برای ادای احترام خودش رو به دختر مهربون نزدیک می کند . بقیه هم از روی شکم سیری فقط نگاه می کنند !
حال نوبت گروه بعدی است .. گربه ها با اشتها غذا ها رو می خورند ! شاید اون ها هم می دونند قیمت غذایی که نوش جان می کنند ، سر به فلک کشیده است !
بعد از سیر شدن هر کدوم به راهی می روند . یکی از اون ها چشم از رقیب برنداشته است !
اینک نوبت تقسیم غذا برای گربه های مقیم کوچه بغلی است .. در این ایستگاه هم سه چهار گروه هر روز چشم انتظار ورود دختر گربه نواز هستند ..
دختر قبل از ترک یکی از ایستگاه ها ، بار دیگر برای گربه های شکمویی که سیر نشده اند جیره اضافی می دهد .. او کار همیشگی اوست . و تا مطمئن نشود اون ها رو ترک نمی کنه ..
حال به وسط کوچه رسیده است . اولین پیش قراولان این ایستگاه به پیشبازش شتافته اند
ماموریت دختر در این محله پایان یافته است .. یکی از گربه ها ماموریت دارد ارباب خود رو تا اخر کوچه بدرقه نماید ..
**********
راز محبت به گربه ها چیست !؟
عاقبت چهارشنبه هفته گذشته قرار و مدارم رو با این دختر مهربون گذاشتم تا سر شب ابتدا به تلفن همراه اش زنگ زده و شماره خونه اش رو بگیرم تا تلفنی پرسش هایم رو مطرح کنم . از روز قبلش طراحی پوستر بالای مطلب به همراه آپلود عکس ها رو پایان بردم . اما چهارشنبه شب همین که خواستم با او تماس بگیرم ، دیدم از بخت بد من تلفن خونه مون قطع شده است .. ! راستش رو بخواهید روم نشد مشکل تلفن مون رو با وی در میون بگذارم .. تا این که دو روز پیش خودش به همراه ام زنگ زد ! قبل از این که حرفش رو بزند ، با عجله بابت عدم مصاحبه هفته قبل عذر خواهی کردم . او گفت .. به این علت زنگ زدم تا بگم .. سه روز اخر هفته نیستم ، ممکنه شما وظیفه تقسیم غذای گربه ها رو به عهده بگیری .. با کمال میل قبول کردم . و ازش خواستم .. " اگه موافق است فردا بعد از ظهر حضوری سوالاتم رو ازش بپرسم . او متواضعانه پذیرفت .. در نهایت دیروز بعد از اتمام تقسیم جیره غذایی گربه ها ، به اتفاق هم راهی فضای سبز سر کوچه مون شده و من چنین اغاز کردم :
دوست داری شما رو با چه نامی معرفی ات کنم .. ؟
همان طور که قبلآ گفتم ، دوست دارم شناخته نشوم . اما برای این که مصاحبه شما هویتی داشته باشد ، ترجیح می دهم تنها با نام کوچک ام " لعبت " معرفی ام کنید .
یک راست می رم سر اصل مطلب . لعبت خانم ممکنه بگی چه عاملی باعث علاقه شدید شما به گربه ها شد ؟
سال ها پیش ما تو خونه مون یک گربه داشتیم . من خیلی به اون انس و علاقه داشتم . با گذشت سال ها همین جوری زاد و ولد می کرد .. و علاقه ام روز به روز نسبت به اون ها افزایش می یافت . تا این که خونه مون رو عوض کردیم . خلآء گربه ها باعث شد عشق و علاقه ام رو به سایر گربه های محل نشون دهم .. و از اون به بعد این انگیزه در وجود ام تقویت شد .
یعنی می خواهی بگی فقط به گربه ها علاقه مندی .. ؟
من کلآ همه حیوانات رو دوست دارم . توی کوچه ها سگ کم تر دیده می شود . ولی اگه باشه دوست دارم به اون ها هم غذا دهم . البته وقتی برای مسافرت به شمال یا روستا ها می روم ، سگ ها رو از قلم نمی اندازم ..
لعبت جان چهار ساله توی این محل زندگی می کنم . و بدون اغراق هر روز شما رو در حال غذا دادن به گربه ها می بینم . ممکنه بگی کلآ چند ساله کار غذا دادن رو شروع کردی ؟
دقیقآ شش سال است که به طور مدام این کار رو انجام می دهم .
اشاره به انگیزه کردی اما نگفتی چه عاملی باعث تداوم محبت به گربه ها شده است ؟
راستش رو بخواهید گربه ها یک عادتی دارند که اگه شما چهار روز پشت سر هم به اون ها غذا دهی ، از روز بعدش انتظار حضور شما رو می کشند .. و همون نقطه می ایستند تا شما بیایی و به اون ها غذا بدهی .. خب این عادت اون ها باعث شد من هم به اون ها وابسته بشم . و نوعی تعهد برایم ایجاد کرد . تا هر روز اون ها رو از انتظار در اورم !
این طور که متوجه شدم شما علاوه بر کوچه ما ، چند محله دیگر رو هم پوشش می دهید .
بله .. اولش از محله خودمون شروع کردم . بعدش همین جوری کوچه های دیگری از جمله محل شما اضافه شد .
می تونم بپرسم در ماه چقدر هزینه برای تغذیه گربه ها می کنی ؟
بله .. تا قبل از افزایش قیمت مرغ ، حداقل ماهی ۶۰۰ هزار تومن برای اون ها خرج می کردم . اما از مدتی که مرغ کمیاب و گران شده است ، هنوز مقدار هزینه ها رو محاسبه نکرده ام . قطعا خیلی بالا تر رفته است .. !
اگر چه عادت ندارم سوالات خصوصی بپرسم ، اما خیلی دلم می خواهد بدونم این هزینه رو از کجا تامین می کنی .. و آیا خودت سر کار می روی ؟
خواهش می کنم .. بله من به عنوان حسابدار در یک شرکت معتبر کار می کنم .
ممکنه از تحصیلات ات بگی !؟
من لیسانس علوم اجتماعی هستم . اما همان طور که اشاره کردم فعلآ حسابدار هستم .
اغلب دیده ام بعضی از همسایه ها به کار شما اعتراض می کنند . فکر می کنی دلیل اعتراض اون ها چیست !؟
خیلی از مردم از گربه ها خوششون نمی آید . وقتی می بینند من هر روز برای اون ها غذا می اورم ، اعتراض می کنند که چرا به جای گربه به انسان ها نمی رسم !؟
نکته جالب واکنش صبورانه و حفظ خونسردی شماست .. هرگز ندیدم پاسخ کسی رو بدهی ! ممکنه بگی چرا .. !؟؟
باور می کنید بعضی از مردم چقدر به من فشار وارد می کنند !؟ اما من برای پرهیز از مشاجره ، سعی می کنم هیچ گاه جواب اون ها رو ندهم . بعضی ها تهدید می کنند که پلیس ۱۱۰ رو خبر خواهند کرد .. اما وقتی می بینند من سرم رو پائین انداخته و جواب شون رو نمی دم ، خسته شده و مرا رها می کنند ! این بهترین روش مقابله با این نوع همسایه هاست .. !
از واکنش خانواده ات نگفتی . آیا اون ها موافق کار شما هستند ؟
خانواده ام اوایل کار مخالفت می کردند . اما الان دیگه اعتراضی ندارند .
به عنوان آخرین سوال ، آیا غیر از لذتی که اشاره کردی ، ره آورد دیگری هم برایت داشته است ؟ منظورم از زاویه مادی و معنوی است .
صد در صد تاثیراتی در زندگی ام داشته است . اول این که من قبلآ دختری بسیار خشن و دارای روحیه پرخاشگری بودم . اولین تاثیر این کار ، بازگشت آرامش در وجودم است . خیلی روحیه ام رو تغیر داده است . احساس لذت و آرامش فراوانی می کنم . نوع نگاهم به زندگی فرق کرده است . خیلی راحت تر از گذشته با مشکلات کنار می آیم .. از نگاه مادی هم صادقانه اعتراف می کنم گربه ها باعث رونق و ترقی زندگی ام شده اند . اون ها خودشون روزی شون رو در می اورند .
راستی یادم رفت بپرسم .. این روزها با کمبود مرغ چکار می کنی ؟
خوشبختانه به خاطر سال ها خرید روزانه مرغ ، فروشندگان چون از نیت خیرم اگاه اند ، سعی می کنند همیشه کارم رو راه بیندازند . هر چند گران تر از قبل ! اما گاهی اوقات اون ها هم مرغ گیرشون نمی آید ! مثل امروز که دیدید من به جای گوشت مرغ ، تن ماهی را جایگزین کردم ! اتفاقآ برای تغیر ذائقه گربه ها هم بد نیست .. شاهد بودید که چه با اشتها کنسرو ماهی رو می خوردند .. !
برای شما دختر مهربونم آرزوی موفقیت دارم ..