خوش شانسی و بد شانسی

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .

همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند :

عجب بد شانسی ای آوردی .

پیرمرد جواب داد :

" بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"

چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت .

این بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند :

" عجب خوش شانسی آوردی !"

اما پیرمرد جواب داد :

" خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "

بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست .

باز همسایگان گفتند :

" عجب بد شانسی آوردی ؟ "

و این بار هم پیرمرد جواب داد :

" بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "

در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .

"خوش شانسی ؟

بد شانسی ؟

کسی چـــه میداند ؟"

نتیجه:

هر حادثه ای که در زندگی ما روی میدهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی بد. هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست . بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .زندگی سرشار از حوادث است.

+285
رأی دهید
-32

mehr47 - تهران - ایران
آقا انقلاب شد خمینی آمد مصب مملکت را به باد داد!!! خوش شانسی بد شانسی؟ کسی چه میداند.....
‌چهارشنبه 14 تير 1391 - 08:32
سرکان امید - تهران - ایران
کل زندگی یعنی شانس اختیار انسان خیلی ناچیزه
‌چهارشنبه 14 تير 1391 - 09:23
فراوانی - قطر - قطر
چندین قرن است مردم هندوستان گرسنگی میکشند نسل اندر نسل خودشانی است یا بد شانسی ما که نفهمیدیم
‌چهارشنبه 14 تير 1391 - 10:29
gharib 196 - هامبورگ - آلمان
اما واقعا اینجوری هست چه بسا مشکلاتی که بعداز آن خوشیهای زیاد در بر دارد چون من خودم برام پیش آماده
‌چهارشنبه 14 تير 1391 - 10:49
sina afshar - اصفهان - ایران
بسیار زیبا و پر مفهوم ، ممنون از داستانه قشنگ تون.
‌چهارشنبه 14 تير 1391 - 11:08
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.