روح استالین و مائو در پیکر خامنه ای
هرچند داعیه کمونیسم مالکیت مشترک بر ابزارهای تولید است، در عمل آنچه در میان مردم به اشتراک گذاشته می شده، ستم حاکمان بوده است. در ایران اگرچه سیدعلی خامنه ای این داعیه را نداشته و ندارد، این ستم را با نقض حقوق بشر و گرفتن آزادی های مدنی و سیاسی از مردم، بر ایرانیان روا داشته و امکان پرسش را از آنان گرفته است.
دکتر بهروز بهبودی
contact@bbehbudi.com
www.bbehbudi.com
خامنه ای نیز چون دو رهبر مطرح کمونیسم دنیا، سال ها کوشیده تا صداهای دیگر را خفه کند و تنها یک صدا را در جامعه باقی بگذارد؛ صدای خود و طرفدارانش را نیاز جمهوری اسلامی به شرق باعث شد این نظام کم کم رنگ کشورهای بلوک شرق را گرفته، مدل حکومتی آنها را نیز به کار گیرد، به همان اندازه با قساوت، بی رحم، بدون عدالت و فراری از اصول اخلاقی و دینی آنقدر که امروز به جرات می توان گفت به سبب سیاست های سیدعلی خامنه ای، جمهوری اسلامی تنها پسوند اسلامی را به دنبال می کشد و به واقع یک کشور کمونیستی است. از آنجا که کشورهای کمونیستی ویژگی های همسان دارند رهبران این نوع نظام ها نیز خصلت های یکسان داشته و به راحتی همه چیز را فدای اعتقادات نادرست خود می کنند؛ کشور، مردم و.... رهبران مطرح کمونیست چون مائو تسه و استالین باورمندان بی باور بودند. اعتقادات، ابزاری بود که می توانست آنها را در چرخه قدرت نگاه دارد و مگر سید علی خامنه ای، رهبر ایران جز این می کند؟ استالین و مائو بسیاری از مردم را به کشتن دادند چون می اندیشیدند تفکر آنان بهترین است و یگانه فردی که از پس اجرای آن تفکرات برمی آید خودشان هستند. مائو برای اجرای طرحی که می اندیشید باعث پیشرفت چین می شود کشور را دچار قحطی و سی و هشت میلیون نفر را قربانی کرد در حالیکه در همان زمان از نهضت های ضد استعماری حمایت های مالی می نمود. در ایران خامنه ای نیز سال هاست که منافع مردم ایران را فدای فلسطینی ها، لبنانی ها، ونزوئلایی ها و کشورهایی می کند که در عمل هیچ نفعی برای ایران و ایرانیان ندارند.
هرچند داعیه کمونیسم مالکیت مشترک روش ها و ابزارهای تولید است، در عمل آنچه در میان مردم به اشتراک گذاشته می شده، ستم حاکمان بوده است. در ایران اگرچه سیدعلی خامنه ای این داعیه را نداشته و ندارد، این ستم را با نقض حقوق بشر و گرفتن آزادی های مدنی و سیاسی از مردم، بر ایرانیان روا داشته و امکان پرسش را از آنان گرفته است. خامنه ای نیز چون دو رهبر مطرح کمونیسم دنیا، سال ها کوشیده تا صداهای دیگر را خفه کند و تنها یک صدا را در جامعه باقی بگذارد؛ صدای خود و طرفدارانش را.
سال هاست که کمر مردم زیر بار تحریم ها و تورم های ناشی از آنها خم شده، سال هاست که خامنه ای سرمایه های ملی و میهنی را خرج باورهایی می کند که درباره درستی یا نادرستی آنها از مردم ایران چیزی نپرسیده است، در حالیکه برخی از مردم از فقر و بیکاری گاه به سراشیب اخلاق درافتاده و می افتند ایران سال هاست جیب روسیه و چین را انباشته است، تنها به آن سبب که در نگاه متوهم خامنه ای غرب سرمنشاء همه گرفتاری هاست. خامنه ای به سبب همین توهمات، چون مائو و استالین با دنیا به مبارزه برخاسته و منافع مردم و کشور را فدای لجبازی های بچگانه ای کرده که چیزی جز فقر و تیره روزی عاید آنان نکرده است. جمهوری اسلامی سال هاست در برخی کشورهای آمریکای لاتین بذل و بخشش ها و سرمایه گذاری های آنچنانی کرده و می کند؛ در ونزوئلا مسکن ارزان قیمت می سازد، در حالیکه یکی از مشکلات اصلی بسیاری از ایرانیان مسکن است، پیش از این مائو نیز به رغم قحطی و مرگ و میر مردم چین، به کشورهای در حال مبارزه با استعمار کمک های مالی و غیر مالی می کرد.
سرمایه های ایران علاوه بر آمریکای لاتین هزینه مردم فلسطین و لبنان هم می شود، خرج سرکوب نهضت مردم سوریه نیز، تنها به بهانه اسرائیل و آمریکا ستیزی. در این میان اصلا هم مهم نیست انسان هایی به بهانه این حمایت ها کشته شوند زیرا سیدعلی خامنه ای مطابق با باورهای خود چنین می کند باورهایی که از اعتقادات اسلامی فرسنگ ها فاصله دارد و مگر آن دیگران از آموزه های کمونیسم فاصله نگرفته بودند و تنها از آنها استفاده ابزاری نمی کردند. مگر مطابق با آموزه های قرآن کشتن یک نفر به منزله از میان بردن کل جامعه نیست پس چگونه است که جواز کشتار زن و کودک، پیر و جوان داده می شود تنها به این بهانه که به نام اسلام با استعمار و استعمارگران مبارزه کنند؟ پاسخ همین پرسش ساده نشان می دهد که نظام ایران بویی از اسلام نبرده و پسوند اسلامی را تنها برای بدنام کردن اسلام بر خود نهاده است.
زمانی مائو در مسکو گفته بود:«برای اجرای طرح جهش بزرگ به پیش، برای مرگ 300 میلیون نفر خود را آماده کرده ایم»، زیرا در نگاه او آنچه اهمیت داشت ایدئولوژی و مرام حزبی بود از همین رو در دفاع از طرح خود به کنگره حزب کمونیست گفته بود:« شما نباید از مرگ انسان ها در نتیجه خط مشی حزبی بیمی به خود راه دهید» و مگر در نگاه خامنه ای و پیروان ولایت فقیه نیز حفظ نظام از اوجب واجبات نیست؟ این جمله و یا به عبارت بهتر اصل مورد اعتقاد جمهوری اسلامی تعبیری دیگر از همان گفته مائوست. کافی است جای مشی حزبی، حفظ نظام نهاده شود.
با چنین توجیهاتی انسان ها به راحتی در جلوی تیغ قرار می گیرند، خاصان، بی بصیرت می شوند و مال و جانشان مباح. در پرتو چنین دیدگاهی است که یاران دیروز که برای به قدرت رساندن همان ایدئولوژی، مرارت ها و سختی ها کشیده اند، در برهه ای دیگر به بیگانگی و یا عامل دست بیگانه بودن متهم شده و راهی زندان یا سر به نیست می شوند؛ مائو بسیاری از رهبران حرب کمونیست را که رقیبش محسوب می شدند و نسبت به سیاست هایش انتقاد داشتند از حزب تسویه یه کرد. استالین نیز رهبران حزب کمونیست را محاکمه و اعدام کرد. سیدعلی خامنه ای هم شاهکارهایی از این دست را در کارنامه دارد. تاریخ هیچگاه حوادث پس از انتخابات سال 1388 را از یاد نخواهد برد، خیابان های ایران خون های ریخته شده را هنوز بر پیشانی خود دارند و در و دیوار زندان های ایران، شکنجه ها و کشتارهای بیگناهان را گواهی می دهند، بیگناهانی که تنها به سبب انتقاد از سیاست های سیدعلی خامنه ای از حقوق انسانی خود محروم شده اند.
امروز بسیج ـ که افتخار خامنه ای به بسیجی بودن است ـ چون گارد سرخ مائو در سرکوب مردم بازوی قدرتمند حکومت به حساب می آید. در دوران مائو و استالین، اندیشه ای غیراز ایدئولوژی حاکم، بی معنا بود، نویسندگان و هنرمندان زیر فشارهای فراوان بودند، افراد تحصیلکرده مورد بی مهری قرار می گرفتند و اینها همه حکایت امروز ایران است، جامعه ای تک صدایی که تنها صدای سیدعلی خامنه ای و یارانش را می شنود و برمی تابد.
مائو و استالین مذهب ستیز بودند. سران ایران نیز به رغم ادعاهای دینداری، بی دینانی هستند که عزم را برای زدن تیشه بر ریشه دین جزم کرده اند. دوگانگی در رفتار و کردار، معمولاً باورهای مردم را نسبت به ایدئولوژی حاکم سست می کند. در ایران سال هاست که مردم به دین گریزی دچار شده اند و دلیل عمده و اصلی آن نیز تناقض در گفتار و رفتار سران نظام بخصوص شخص سید علی خامنه ای است.
امروز پس از سال ها از مرگ مائو، نظام کمونیستی چین همچنان خود را وامدار او می داند و تصویر بزرگش را در میدان تیان آن من در پکن جای داده است، اما در آینده ایران جایی برای تصویر خامنه ای وجود نخواهد داشت و این، یکی از مهمترین تفاوت های این دو شخصیت است. نظام سیدعلی خامنه ای رفتنی است همانگونه که شوروی سابق فروپاشید و همانطور که چین به چنین سرنوشتی دچار خواهد شد و اینها همه بدان سبب است که ماهیت این چنین نظام هایی با روح انسانی و جامعه بشری سازگاری ندارد و به نام انسان و ایدئولوژی این هر دو را به بردگی می کشند. دنیای آزاد، بردگی انسان ها را برنمی تابد و بی شک ایران آزاد آینده نیز با برده داری اینچنینی میانه ای نخواهد داشت و تصویر معتقدان به برده دارای را نه از میدان های شهر که از ذهن خود پاک خواهد کرد.