روضهخوانی برای مقدسات، بی قطره اشکی برای انسانها
شاهین نجفی
مجید محمدی ( جامعه شناس )
در یکی دو هفته بعد از انتشار ترانه «آی نقی» شاهین نجفی و پس از صدور فتوای ارتداد، گروهی که به عنوان اصلاحطلب مذهبی معرفی میشوند، با فرض اعلام ناشده توهینآمیز بودن آن ترانه به مخالفت با توهین به مقدسات پرداختند. جالب توجهتر آن که مارکسیستهای اصلاحطلب نیز که دین را روبنا میدانند با فرض توهینآمیز بودن این ترانه ستیز با دین را نیز (بدون درک اهمیت نهادها در ساختار اجتماعی) روبنا و غیر ضروری خواندند.
این گروه درس اخلاق و همبستگی سیاسی دادند، آزادی بیان را برای مخالفان دین (که چیزی غیر از نهاد دین و کسب و کار مربوط به آن نیست) و روحانیت مضر معرفی کردند، رنجاندن اسلامگرایان را غیراخلاقی دانستند، و پرداختن به باورهای مذهبی خارج از چارچوب معمول را گزک دادن به حکومت معرفی کردند.
توهینهایی که از فرط تکرار فراموش شدهاند
با فرض درست بودن همه توصیهها (که معلوم نیست فرض درستی باشد و انگیزههای سیاسی نقشی در صادر شدن آنها نداشته باشد) جالب اینجاست که این گروه سی سال است توهین هر روزه به شهروندان ایرانی را نیز میبیند، اما چون سبک زندگیشان عمدتاً همانند طبقه حکومتی بوده کمتر در داخل کشور توهین به خود و دیگر شهروندان را درک کرده یا خواست و توان بیان آن را داشته است.
شکاف مذهبی و غیرمذهبی را شاهین نجفی یا منتقدان دین دامن نزدهاند، اسلامگرایی دامن زده و گسترش بخشیده است. سالانه میلیونها نفر در ایران به طرق مختلف مورد توهین واقع میشوند. این گروه حتماً توجه دارند که:
- هر سوالی که در گزینشهای ایدئولوژیک برای کسب شغل از افراد میپرسند توهین به شخصیت آنهاست،
- هر بار که به خانم یا دخترخانمی تذکر حجاب میدهند توهین به آنهاست،
- هر بار که برای جمعآوری بشقابهای ماهواره به خانه افراد میریزند به آنها توهین میکنند،
- هر بار که اتومبیل افراد را متوقف میکنند و داشبورد خودرو را میگردند به سرنشینان اتومبیل توهین میکنند،
- هر بار که خانم و آقایی را در خیابان و پارک متوقف کرده و از آنها در مورد رابطهشان میپرسند به آنها توهین میکنند،
- هر بار که بسیجیها جوانی را برای بازرسی بدنی نگاه میدارند به او توهین کردهاند،
- هر کتابی که برای مرور به ادارهٔ سانسور داده میشود توهین به نویسنده کتاب و ناشر است،
- دادن متن فیلمنامه به ارشاد و بعد ارائه فیلم برای تایید، توهین به کادر فیلمسازی است (ایضاً نمایشنامه تئاتر، آثار تجسمی و...). هنرمندان و نویسندگان و روزنامهنگاران هر روز مورد توهین قرار میگیرند، بدون استثنا،
- دانشآموزانی که به زور برای نماز به صف میشوند مورد توهین قرار میگیرند،
- سربازانی که در پادگانها بر اساس دستور به نمازخانه برده میشوند مورد توهین واقع میشوند،
- هر بار که پیچ رادیو و تلویزیون دولتی باز میشود با تبلیغات سیاسی به بینندگان و شنوندگان توهین میشود،
- هر بار که در کنار دریا نمیگذارند زن و شوهری یا پسر و دختری باهم تن به آب زنند به آنها توهین میشود،
- هر بار که دانشجویی به کلاس تفکیک شده میرود به وی توهین میشود،
- هر بار که برای آرایش به زنان و دختران تذکر میدهند به آنها توهین میشود،
- هر بار که زن یا دختری برای گرفتن گذرنامه رضایت شوهر یا پدرش را میگیرد به وی توهین میشود،
- به هر دختری که نصف ارث پسر میرسد توهین میشود،
- امر به معروف و نهی از منکر چیزی غیر از توهین به افراد نیست،
- به طور کلی تمام احکام فقهی که در حوزه اجتماع اجرا میشوند توهین به انسانها است.
همینها را اگر بشمارید روزانه به میلیونها مورد سر میکشد. فهرستهایی که در باب نقض حقوق بشر، نقض کرامت انسانی یا توهین به شهروندان ایرانی در ایران یا خارج از کشور تهیه میشوند فقط قطره کوچکی از دریاست. نقض حقوق انسانها آن قدر گسترده و هر روزه است که تنها موارد بسیار اندکی از آنها قابل گزارش است یا گزارش میشود.
این توهینها به بخشی از زندگی شهروندان ایرانی بدون تبعیض تبدیل شده و افراد آن قدر در این موارد توهین دیده و شنیدهاند که به بیحسی دچار شدهاند (به علت غریزه بقا). اما اگر کسی در باب باورهای قدرتمندان در کشور به موجودات خیالی و توهمی و از دنیارفتگان به علاوه صاحبان عبا و عمامه (بخوانید مقدسات) سخنی بگوید، غیرعادی است. چرا و چگونه افرادی که از دنیا رفتهاند دارای وکیل و وصی شدهاند؟ و به کدام حق این وکلای خودخوانده مدعی دیگرانی میشوند که درباره رفتگان سخن بگویند؟ چگونه افراد با پوشیدن چند متر پارچه مقدس میشوند؟
توهین به تکتک شهروندان از چه جنسی است؟
اگر معیار سخن گفتن یا سرودن و آواز خواندن، وحدتبخشی باشد، آیا این توهینهای میلیونی وحدتبخش بودهاند یا تفرقهآور؟ آیا ایدئولوژی دینی که بر اساس این توهینها شکل گرفته روبنا بوده یا زیربنا؟ آیا ذکر این توهینها به جریان دموکراسیخواهی ضرر میزند یا مفید است؟ آیا ذکر اینها موجب فراموش شدن شکاف دموکراسی و دیکتاتوری میشود یا آن شکاف را تشدید میکند؟ این توهینها به حکومت امکان سرکوب بیشتر را میدهد یا به خارجیها امکان دخالت بشردوستانه را؟ این توهینها آیا مایه رنج تنها افراد غیرمذهبیاند یا مایه رنج هر کس که احترامی برای خود قائل باشد؟
بلندتر بودن صدای اسلامگرایان
به همان اندازه که صدای اسلامگرایان در داخل کشور بلندتر از صدای بقیه است (با در اختیار داشتن درآمد نفت و دستگاههای تبلیغاتی دولتی) در رسانههای مستقر در خارج کشور نیز شکایت نسبت به انتقاد از دین یا توهین توهمی به آن بیشتر شنیده میشود تا توهین به تکتک شهروندان ایرانی به طور روزمره.
اصلاحطلبان مذهبی در داخل که بودند برای نادیده گرفتن این موضوعات همانند مارکسیستها به اصلی و فرعی کردن میپرداختند: کسب قدرت سیاسی برای آنها اصلی بود و حقوق شهروندان عادی فرعی. به خارج نیز که آمدهاند ظاهراً دموکراسی به مسئله اصلی و حقوق مردم و توهینهای هر روزه به مسئله فرعی تبدیل شده است. چگونه میتوان برای دموکراسی سر و صدا کرد، اما حقوق تکتک شهروندان را نادیده گرفت؟ تنها حقوقی که برای این گروه اهمیت داشته حقوق سیاسی در رقابتهای سیاسی است. اگر بسیاری از شهروندان به این گروه و چپهای مارکسیست همانند آن اعتماد زیادی ندارند و پشت سر آنها راه نمیافتند برای آن است که مطالبات و شکایت از تحقیرهای خود را از زبان آنها نمیشنوند.
ندیدن تحقیر، بزرگترین مشکل مخالفان
برخی از مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی سه دهه است که تحقیر تکتک شهروندان توسط حکومت را نمیبینند. با همین کورچشمی است که پرهیز از توهین به مقدساتی را که وجود خارجی ندارند مایه وحدت مخالفان معرفی میکنند. این گروهها و افراد توجه ندارند که حرمت انسانها از نان شب واجبتر و از معنویت نیز برای آنها مهمتر است. مارکسیستها با موضوع نان و مسکن، چشم بر تحقیر میلیونی مردم میبندند و با تمسک به مسائل خیالی مانند حمله خارجی یا امپریالیسم جهانی و مخالفت با آن، تلاش میکنند کالای کهنه خود را به مخاطب بفروشند. اسلامگرایان سابق و لاحق و دوستان اصلاحطلبشان میکوشند همین کار را از موضع معنویت و احترام به مقدسات و نیازردن مذهبیها انجام دهند.