مادران و فرزندان دیکتاتورشان
«زیگموند فروید» یکی از پایه گذاران روانکاوی مدرن که خود رابطه بسیار نزدیکی با مادراش داشت، یک بار گفته بود:« در اشخاصی که مورد توجه و یا برگزیده مادر خود هستند می توان نشانه های آشکاری از یک نوع اعتماد به نفس و روحیه مثبت را دید که در میزان موفقیت و حتی رشد خصوصیات برجسته و قهرمانانه آنها موثر است.»
نشریه « فارن پالیسی » در یک مقاله مفصل به همین ویژگی در برخی از دیکتاتورهای بزرگ تاریخ معاصر پرداخته و می نویسد که بعضی از بیرحم ترین حاکمان کشورهای جهان در کمال تعجب روابطی هر چند متلاطم اما بسیار نزدیک با مادران خود داشته اند.
شاید همگان با نظریه فروید موافق نباشند اما نمونه های تاریخی فراوانی را می توان پیدا کرد که گویای نقش مهم رابطه با مادر در سرنوشت و خلق و خوی حاکمان سیاسی است. به عنوان مثال گفته می شود که طمع قدرت در «المپیاس » مادر اسکندر مقدونی در به به قدرت رسیدن وی نقش مهمی داشته است. « لتیسیا » مادر ناپلئون انضباط و سخت کوشی را به پسر خود آموخت و در تمام دوران زمامداری ناپلئون وی را همراهی می کرد.
دیکتاتورهای معاصر نیز هر یک به شکلی روابط پیچیده ای با مادران خود داشته اند. به عنوان مثال « کیم جونگ دوم» دیکتاتور کره شمالی به مادر خود لقب « قهرمان ضد ژاپنی» را هدیه کرده و یا صدام حسین مادر خود را « مادر جنگجویان » لقب داده بود.
نشریه « فارن پالیسی » سپس به بررسی روابط پیچیده پنج دیکتاتور معاصر با مادران خود می پردازد.
آدولف هیتلر: با وجودیکه پیشوای حزب نازی و دیکتاتور آلمان همیشه بر سر عملکرد ضعیف خود در دوران تحصیل با پدراش درگیر مشاجره می شد اما مادر خود « کلارا» را به شدت می ستود. هیتلر در سنین نوجوانی مادر خود را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داد .
وی در کتاب « نبرد من» در توصیف نقش مادراش می نویسد:« من بابت از دست دادن مادر خود خرسندم چون این حادثه مرا با واقعیت های تلخ زندگی آشنا کرد و از من یک انسان قوی تر ساخت. من از مادر خود محروم شده ولی آغوش مادر جدیدی را پیدا کردم که همانا غرور و افتخار ملی ما است. دوران سخت زندگی و فقر من را با کسانی آشنا کرد که بعدها تصمیم گرفتن به خاطر آنها مبارزه کنم.»
کسانی که شاهد زندیگ و لحظات مرگ مادر آدولف هیتلر بوده اند می نویسند که وی یک بچه ننه نبوده ولی رابطه عاطفی بسیار نزدیکی با مادر خود داشته و به شدت از مرگ او متاثر شده بود.
ژوزف استالین: پدر استالین الکلی و به شدت خشن بود. همواره ژوزف و مادر وی « اکاترینا » را کتک می زد. مادر وی از طریق رختشویی هزینه تحصیل ژوزف را فراهم می کرد. اما شواهد نشان می دهد که « اکاترینا » هم زن سختگیری بود و پسر خود را به خاطر بی توجهی به تحصیل به شدت مجازات می کرد.
در سالهایی که استالین به قدرت رسید مادر خود را در عمارت مجللی در گرجستان ساکن کرد اما بسیار به ندرت به دیدن وی می رفت. استالین در نامه های خود خطاب به مادراش عاطفه زیادی نشان می داد و همواره به خاطر سر نزدن به وی عذرخواهی می کرد.
پزشک معالج « اکاترینا » که شاهد آخرین گفتگوی استالین با مادرش بوده در خاطرات خود نوشته است که استالین از مادر خود پرسید چرا تو آنقدر سخت مرا کتک می زدی؟ و مادر در جواب گفته بود:« به همین خاطر است که تو اینقدر موفق و اکنون برای خودت کسی شده ای.»
رابرت موگابه: دیکتاتور زیمبابوه به ندرت در مورد مادر خود اظهار نظر کرده است. مادر وی به نام « بونا » یک کاتولیک به شدت معتقد بود و پس از آنکه شوهر اش خانواده را رها کرد و دو پسر بزرگ خود را از دست داد به شدت افسرده شد.
با وجودیکه خانواده موگابه به شدت فقیر بود ولی به نظر می رسد که فقدان محبت بیشتر از فقر مالی روی شخصیت وی تاثیر گذاشت است.
رابرت موگابه به شدت تحت تاثیر روحیه ریاضت طلبانه و سختگیری های مادر خود بود. در عین حال به پسر خود آموخت که باید در مسیر خدمت به کلیسا موفقیت های زیادی کسب کرده و در زندگی همواره از دیگران برتر باشد. شاید به این وسیله مادر موگابه می خواست ناکامی های زندگی خود را در قالب موفقیت های پسراش جبران کند.
اسلوبودان میلوسویچ: وی در دوران پر تلاطم و دشوار اشغال یوگسلاوی توسط نیروهای آلمان در جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. پدراش چند سال بعد خانواده را رها کرد و از آغاز دوران کودکی « استانیسلاوا » مادر وی که معلم و از فعالین حزب کمونیست بود در شکل گیری شخصیت او نقش تعیین کننده ای داشت. وی پسر گوشه گیری بود که دوستان اندکی داشت و تمام جزییات رفتار و حتی لباس پوشیدن وی را مادراش تعیین می کرد.
از دوران تحصیلات دانشگاهی به مرور اسلوبودان از مادراش فاصله گرفت و این بر تشدید افسردگی «استانیسلاوا» تاثیر زیادی داشت. بالاخره در سال ۱۹۷۴ مادر اسلوبودان در منزل اش خود را به دار آویخت. ده سال قبل نیز پدراش خودکشی کرده بود. میلوسویچ در آن زمان به یکی از دوستان خود گفته بود که در تشدید افسردگی و خودکشی مادراش خود را مقصر می داند.
ژان کلود دوالیه: دیکتاتور هاییتی در سال ۱۹۶۸ که ژان کلود در سن نوزده سالگی و با یک اقدام شبیه به کودتا قدرت را از پدراش تصاحب کرد. مادر او به نام « سیمونه » که از یک خانواده بسیار معمولی بود و اعتقاد محکمی به جادو و جمبل داشت، نقش مهمی در پشت پرده قدرت پیدا کرد.
در سال ۱۹۸۰ ژان کلود با دختر یک تاجر ثروتمند اهل هاییتی ازدواج کرد و از آن زمان به بعد مادر دیکتاتور به مرور به حاشیه رانده شد و در نهایت ترتیبی داده شد که در پاریس ساکن شود. رابطه بین مادر ، پسر و عروس از سال ۱۹۸۶ به بعد که دیکتاتور هاییتی از قدرت برکنار شد پیچیده تر و جنجالی تر شد.
پس از طلاق پسر و عروس، سیمونه مادر دیکتاتور خلع شده هاییتی باری دیگر نزد پسر خود بازگشت . طبق گزارشها و مصاحبه های موجود آنها در فرانسه زندگی بسیار سخت و حتی فقیرانه ای داشتند.
دیکتاتور سابق هاییتی در سال ۲۰۱۱ و ظاهرا در چهارچوب حبس خانگی به کشور بازگشت و قرار است به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه شود. اما با این همه اکنون زندگی بسیار راحت و نسبتا مجللی دارد.
وکیل مدافع ژان کلود دوالیه اخیرا در دفاع ازموکل اش گفت:« ژان کلود فرد ترسناک و خشنی نبوده ولی افرادی که اطراف وی بوده اند، مثلا سازمان اطلاعات و پلیس مخفی بسیار خوفناک بودند. باور کنید که ژان کلود واقعا مرد نازنینی است.»