پیامکی که قربانی گرفت
چند سال قبل وقتی پدرام با دختری که یکی از آشنایان معرفی کرده بود ازدواج کرد، دیگر به چیزی جز زندگی مشترکش فکر نمیکرد اما پیامکهای مشکوکی که به گوشی تلفن همراه همسرش ارسال شد از او یک قاتل ساخت.

او در مورد کیفرخواست و دلایلش در این پرونده میگوید: ماجرا دو سال پیش اتفاق افتاده و خوشبختانه همکاران با حضور بهموقع در صحنه قتل دلایل و مدارک زیادی را جمع کردهاند. بررسیها نشان داده که متهم وقتی متوجه رابطه همسرش با مردی جوان شده تلفن همراه همسرش را گرفته و با آن جوان قرار گذاشته است.
روشن میگوید: او چندبار جای قرار را عوض کرده و در نهایت هم در یک میدان ترهبار با او درگیر شده است.
وقتی موضوع قتل به پلیس گزارش داده شد و پلیس به محل رفت، جسد غرق در خون مقتول که جوانی 21 ساله بود پیدا کرد. ضرباتی که بر بدن این جوان زده شده بود، آنقدر شدید بود که جمجمه را شکسته بود. خون زیادی در محل قتل راه افتاده بود و وی در جا جان داده بود.
وقتی جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات آغاز شد متوجه شدیم متهم پیامکهای مقتول به همسرش را خوانده و به جای او جواب داده، با مقتول قرار گذاشته و او را مورد ضرب و جرح قرار داده است. متهم بهواسطه شغلش با فنون رزمی آشنا بوده است و حتی پنجه بوکس هم همراه خود به محل برده بود.
او با پنجه بوکس و زنجیر به جان مقتول افتاده و آنقدر او را زده که مقتول جانش را از دست داده است.
نماینده دادستان به نظریه پزشکی قانونی اشاره کرده و میگوید: پزشکی قانونی اعلام کرده علت مرگ ضربات متعددی بوده که به قسمتهای حساس بدن مقتول وارد شده است و البته به شکستگی جمجمه هم اشاره کرده است. اما آن را علت تامه مرگ ندانسته و ضربات دیگر را هم تاثیرگذار دانسته است.
متهم به قصد کشتن مقتول با او قرار گذاشته و این بر ما پوشیده نیست. چرا که اگر نمیخواست مقتول را بکشد قطعا با خود پنجه بوکس و زنجیر نمیبرد و اصلا سرقرار حاضر نمیشد بنابراین ادعای متهم مبنی براینکه قصد قتل نداشته دروغ است.
او حالا چنین ادعایی را مطرح میکند البته ما مدارک دیگری هم داریم. مثلا اینکه متهم بعد از به قتل رساندن مرد جوان سوار موتور شده و از محل فرار کرده است. اگر او واقعا قصد قتل نداشت اینکار را نمیکرد و سعی میکرد به مقتول کمک کند. دادسرا معتقد است که متهم دست به قتل عمد زده است. اگر واقعا مقتول را مجرم میدانست شکایت میکرد، اما اینکار را نکرد بنابراین او قصد قتل و انتقامگیری داشته است.
کتک زدم، نکشتم
پدرام گفتههای نماینده دادستان را قبول ندارد. او میگوید که متهم را در حد یک مزاحم تلفنی میدیده و نمیخواسته او را بکشد.
از کجا فهمیدی در زندگی همسرت، مرد دیگری هم وجود دارد؟
مدتی بود که متوجه شده بودم او تلفنهای مشکوک دارد. اما هربار به همسرم میگفتم زیر بار نمیرفت تا یک شب قبل از قتل.
یک شب قبل از قتل چه اتفاقی افتاد؟
آن شب وقتی به خانه رفتم تلفن همسرم زنگ زد، اما همسرم جواب نداد و قطع کرد. دوباره تماس گرفته شد بازهم همسرم جواب نداد و قطع کرد. چند پیامک برایش آمد و باز هم جواب نداد. به همسرم گفتم چه کسی با تو تماس میگیرد گفت اشتباه است در حالی که من از چهرهاش فهمیدم که اشتباه نیست. خواستم گوشی همسرم را ببینم که اجازه نداد. او شمارهها و پیامکها را هم پاک کرد. من گوشی را از او گرفتم و با هم دعوا کردیم.
همسرت چه کرد؟
قهر کرد و به خانه پدرش رفت.
چرا با آن جوان تماس گرفتی؟
من تماس نگرفتم. اصلا شمارهای نداشتم. همسرم همه تماسها را پاک کرده بود. تا اینکه دوباره پیامکی آمد با این محتوا که چرا جوابمو نمیدی. من فهمیدم این همان مردی است که با همسرم تماس گرفته. جوابش را دادم، تا او دوباره تماس بگیرد و من بفهمم چه کسی است و در چه حدی با همسرم رابطه دارد.
شاید او یک مزاحم تلفنی بود؟
نه مزاحم نبود وقتی که من نبودم همسرم با او در تماس بود. البته من میدانستم این رابطه تلفنی است.
پس چرا با آن پسر حرف میزدی؟
من فقط خودم را به جای همسرم میزدم و جواب پیامکهایش را میدادم البته دو بار تماس گرفت من حرف نزدم و او هم قطع کرد.
چطور با او قرار گذاشتی؟
قرارمان هم پیامکی بود. البته من چندین بار قرار را بهم زدم، اما آن پسر اصرار میکرد که بیاید. آخرین بار هم من قرار را عوض کردم.
مدعی شدی که نمیخواستی با پسر جوان رودررو شوی و قرار را عوض میکردی، چرا به او نگفتی که نمیخواهی او را ببینی؟
من عصبانی بودم. کسی که مقتول با او در تماس بود همسرم بود و من از این بابت خیلی ناراحت بودم. آخرین بار هم در یک مکان شلوغ قرار گذاشتم تا اگر هم درگیری بین ما به وجود آمد کسی باشد که ما را جدا کند.
چرا با خودت زنجیر و پنجهبوکس بردی؟
پنجه بوکس را صبح که میخواستم از خانه خارج شوم برداشتم، اما بعد پشیمان شدم. البته آن را در جیبم گذاشتم اما نمیخواستم از آن استفاده کنم. زنجیر هم برای موتورم بود. با آن موتور را قفل میکردم.
تو بارها تاکید کردی که قصد نداشتی مقتول را بکشی، اما نگفتی چرا سر قرار حاضر شدی؟
راستش به غرورم برخورده بود. او با زنم رابطه برقرار کرده بود و من بشدت ناراحت بودم و فقط میخواستم عصبانیتم را خالی کنم.
مقتول چطور جانش را از دست داد؟
وقتی که ما با هم درگیر شدیم و من چند ضربه به او زدم مقتول عقبعقب رفت و پایش به پله گیر کرد. پله شکسته بود و سرش به محل شکستگی برخورد کرد و صدای مهیبی آمد و من متوجه شدم که دیگر کار تمام است.
چرا فرار کردی؟
اصلا حالت عادی نداشتم، نمیدانستم چه میکنم بعد از چندساعت خودم را تسلیم کردم.
همسرت چه شد؟
یک سال پیش از من طلاق گرفت. من دیگر از او خبر ندارم.
حرفی با خانواده مقتول نداری؟
من به آنها تسلیت میگویم. میدانم از مرگ پسرشان چقدر ناراحت هستند، اما من او را نکشتم. فقط با او درگیر شدم.
متهم زندگیام را گرفت
پدر مقتول بر قصاص قاتل فرزندش اصرار دارد و میگوید که هرگز او را نخواهد بخشید. او در مورد رابطه پسرش با همسر متهم میگوید: مدتی بود که پسرم با دختری جوان آشنا شده بود. عکسش را آورد و به من و مادرش نشان داد و گفت که این دختر را دوست دارد و میخواهد با او ازدواج کند. پسرم نمیدانست که او شوهر دارد و آن دختر چیزی نگفته بود، حتی بارها به پسرم ابراز علاقهکرده بود.
او میگوید: آن دختر گفته بود که پدرش مرد ثروتمندی است و میتواند کمک کند آنها با هم زندگی خوبی داشته باشند. پسرم جوان و کمتجربه بود. او نمیدانست که این زن شوهر دارد.
این مرد به جای اینکه پسر مرا میکشت باید با زن خودش برخورد میکرد. او جوانم را از من گرفته و من هم جوانیاش را از او میگیرم. خون دل خوردم تا پسرم را بزرگ کردم. او حاصل عمرم بود. این مرد پسرم را نکشت همه خانوادهام را کشت. همسرم یک روز خوش ندارد و تمام روزها را گریه میکند. فرزندان دیگرم هم نمیتوانند زندگی آرامی داشته باشند و حتی این اتفاق روی تحصیلات و زندگی آنها هم تاثیر گذاشته است.