پایان ماجرای چپ کردن پراید توسط پژو ۲۰۶ در پمپ بنزین

چپ کردن پراید توسط پژو ۲۰۶ در پمپ بنزین    1

از آپ قبلی تا این یکی چند روزی میگذرد و در این مدت اتفاقات زیادی افتاده است .

از روزی که این اتفاق افتاد هنوز 24 ساعت نگذشته بود که گوشی پدر گرام زنگ خورد ، اون طرف گوشی صاحب نمایشگاه اتومبیلی بود که ماشین رو ازش خریده بودیم .
طرف آشناست ، گفت صبح از کلانتری خواستنش ، وقتی رفته اونجا بهش گفتن 206 با مشخصات فلان تصادف کرده واز صحنه فرار کرده .
ازش قولنامه ماشین رو خواسته بودن ....
اونم گفته بود که فقط با حکم قاضی قولنامه میده ....
بنگاهی اتومبیل گفت ، گفتن شب با حکم میان ، پیشنهاد میکنم بیاین اینجا همین جا مصالحه کنید بره دنبال کارش ، شر نشه ...
ابوی هم که خیلی نگران بود ، قبول کرد ولی شب طرف جای بنگاه وای نستاده بود و گفته بود فقط دادگاه...
دیگه جونم براتون بگه ...
فرداش طرف های ظهر اومدن جای خونه ما با مامور که برگ احضاریه به کلانتری رو آوردن .
تو خونه سپرده بودم که بگن یاسر شمال است ، وقتی اومد به جریان رسیدگی میکند.
ماشین رو چند روزی در کوچه های کناری پارک میکردم ، چون اگر میدیدنش مستقیم راهی پارکینگ میشد و در آوردنش در همچین شرایطی کار حضرت فیل بود.
به همین منوال چند روزی گذشت تا اینکه اخطاریه دم خونه اومد ، که آقا یا تا فردا ساعت 9 تشریف بیاورید پاسگاه یا برایتان خیلی محترمانه حکم جلب صادر میکنیم .
اینطوری شد که واقعا قضیه جدی شد و ما هم رفتیم دنبال قضیه...
با یک وکیل صحبت کردیم ، اون هم گفت چون خسارت مادی بوده و کسی تو ماشین نبوده کاری نمی توانند بکنند .
بعد شماره طرف رو گیر آوردیم ، اما بابا ....
مگه با بنزین فروش جماعت هم میشه کنار اومد مگه ؟
طرف میگفت یک میلیون بدهید رضایت میدهم ، شخص سومی هم که با این بنده خدا صحبت میکرد ، خودش یک مقدار آتشی است ، اونم داغ کرده بود وگفته بود مگه سر گردنه است و یک دعوای تلفنی حسابی با هم کرده بودند .
قضیه واقعا داشت کش می اومد ، اما این وسط یک مشکل جدی وجود داشت ، اونم این بود که به خاطر دلایل خاصی من نباید پام به دادگاه و اینجور جاها باز میشد .
این شد که بازهم این رفیق شفیق و شریکم در مغازه ، حمزه ، گفت که جای من به دادگاه میرود .
این پیشنهاد با مخالفت جدی من و پدرم روبرو شد ، به چند دلیل که اولینش همان ضرب المثل معروف در دیزی باز است ، حیا گربه کجا رفته .......
بعد از صحبت با چند نفر و مطمئن شدن از اینکه از نظر قانونی کار خاصی نمیتوانند بکنند و اصرار های خود حمزه که اون هم به خاطر مشکلات من بود ، با این مورد موافقت شد .
بنده خدا اینقدر خیال من رو راحت کرده بود که من صبح رفتم کارگاه و گفتم ظهر که از دادگاه برگشتی ازت  خبر میگیرم و اما.....
چرخ روزگار جور دیگر بچرخید و بچرخید و بچرخید ....
ظهر ددی بهم زنگ زد و چیزی گفت که واقعا اولش باور نکردم ...
حمزه رو فرستاده بودند بازداشت موقت تو زندان و برای بیرون آوردنش تا فردا صبح کاری از دستمون بر نمی اومد .
تازه اونم در صورتی بود که رضایت طرف رو میگرفتیم .
اما این وسط موضوعی بود که فقط من میدونستم و با اینکه این موضوع رو میدونستم ، با رفتن حمزه به جای خودم موافقت کرده بودم .......
دیگه جونم براتون بگه ، این شد که دفترچه حساب رو برداشتم و به ددی گفتم به طرف زنگ بزنه و با زبان خودش باهاش کناربیاد ،تهیه  مبلغش با من .
خداییش ددی تو این موردها خیلی وارد است ، باید از اول هم به جای طرف سوم ، میگذاشتم ددی با طرف حرف بزنه تا اینقدر قضیه کش پیدا نمیکرد .
بعد از چند ساعت صحبت و در خانه طرف رفتن و این حرفها ، بالاخره طرف گفت با همون یک میلیون رضایت میدهد ، اما فرداش زیر حرفش زد و 200 تومان بیشتر گرفت .
البته در کل این قضایا بنده آفتابی نشدم ، چون همون روز ظهر که حمزه رو فرستاده بودن بالا ، خواستم خودم رو معرفی کنم ، اما وکیلمون نگذاشت و گفت جرمتون خیلی سنگین تر میشه و در آوردنتون دیگه به این راحتی ها نیست .
این بود که بالاخره پنج شنبه هفته پیش ، پس از یک روز بازداشت موقت در زندان حمزه رو آزاد کردن و البته هنوز دادگاه رسیدگی به جنبه عمومی جرم مونده .
و اما بشنوید از دیگر قضایا .... :
از زبان ددی :
- - وارد ساختمان دادگستری که میخواستیم بشیم ، موبایل همه رو میگرفتن و بازرسی بدنی میکردن ولی این طرف یک کارت با یک مهر در وسطش رو در آورده و به نگهبان نشون داده ، اونم گفته بفرمایید تو قربان .
- - وقتی پول رو به طرف دادیم ، طرف زودتر رفته بود پیش قاضی ، ددی که پشت سرش رفته بود ، دیده بود که قاضی براش بلند شده و گفته آقای .... خسارتت رو گرفتی دیگه ، بیا رضایت بده دیگه .
از زبان حمزه :
وقتی پرونده ارجاع شد و وارد شعبه شدم ، دیدم شاکی نشسته و داره با قاضی خوش و بش میکنه و گل میگن و گل میشنون
قاضی به محض دیدن من گفته ، بازداشت موقت ، برو زندان و حکم رو نوشته ، وثیقه بی وثیقه .
جوری پرونده رو کش دادن که تا بعد از ظهر طول بکشه و از دست ما برای آزادی حمزه اونروز کاری بر نیاد .
حمزه وقتی رفته قسمت قرنطینه زندان ، بند یک مال زندانیان بدون سابقه بوده و بند دو مال زندانیان سابقه دار ، اونو فرستادن بند دو بدون هیچ سابقه ای
سه بار به زور فرستادنش زیر دوش آب سرد
نصف شب که خواب بوده ، دو تا سرباز یک سطل آب واقعا یخ یخ روش خالی کردن
تازه اگر بازداشتش به دو روز میکشید ، موهاش رو هم میزدن
و اطلاعات ما :
صاحب پراید یا اطلاعاتی یا مامور اداره آگاهی است.
قاضی فوق از اقوام نزدیک ایشان می باشد .
رئیس بند 6 زندان .... ، دایی ایشان است .
سرهنگ .... ، از اقوام نزدیک ایشان است .
صاحب پراید با اینکه مسافر کشی نمیکند ، دارای سهمیه بنزین تاکسیرانی است و در آن موقع مشغول فروش آن بوده .


به قول ددی که میگه ، تو هم صبر کردی صبر کردی بعد این همه سال بین پیغمبرا جرجیس رو انتخاب کردی .


و اما اگر ددی با آوردن اسم چند تن از اقوام ، جناب قاضی رو به خاطر قانون شکنیش یک مقدار محتاط نکرده بود ، حمزه جان الان هنوز تو زندان بید .
اما  خداییش دوست هم دوست های این دور و زمانه
من و حمزه هنوز دو سال نشده که با هم دوستیم ، اما کارهایی برای هم میکنیم که خیلی از دوستان چندین و چند ساله نمیکنند .
من این وسط یک چیزی رو نمیفهمم ، طرف فکر میکنه این بلاها رو سر من آورده ، واقعا با خودش فکر نکرده آدمی که اینقدر دیوونه است و به خاطر معطل شدن در صف ، ماشینش رو چپ کرده ، ممکنه برگرده و یک بلایی سر خود اون بیاره ؟
و حالا چون بچه های خوبی بودید ، بیاین این رو تماشا کنید :
صحنه برخورد من با پراید است از دید دوربین پمپ بنزین ( به خدا من نبودم دستم بود ، تقصیر آستینم بود )

منبع : www.lastshab.com 

+103
رأی دهید
-99

bita0050 - -
سزای اینجور آدمای پرو و از خودراضی همینه
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 11:43
faramarz65 - تهران - ایران
ایول به حمزه ... یک دوست واقعی . در ضمن من جای شما بودم بعدا از خجالت اون اقا در میامدم .
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 11:50
khodesham - بودا - مجارستان
دوست خوب حمزهٔ، تو چیکار کردی براش تو این ۲ سال؟ با این دلو جراتت نه برمیگردی نه میتونی‌ هیچ ... بخوری :))). بشین پیشه ددی جون و داستانتو بنویس که هم خودتو اینطوری خراب نکنی‌ هم خانوادتو نگران! اگر با وکیلتون هم مشورت کنی‌ همینو بهت میگه، شریک حمزهٔ!. چه پسر خوبی‌!
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 11:29
AFGPersian - مالمو - سوئد
معلوم بود طرف خرش میره. منم توی ایران گیر همچین آدمایی افتادم . خدا کنه تابستون که میرم اتفاقی نیافته، چون ایرانی ها افغانی هارو خیلی اذیت میکنن
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 13:07
ملانصرالدین - اردبیل - ایران
این یارو داره کلک ملانصردینی میزنه این نویسنده دسته منم از پشت بسته!!!!!!!! D;
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 13:07
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
از این آشغالها توی ایران زیاده که از سهمیه های دولتی استفاده های کلان میبرند. حالا وقتی میگیم یه مشت دزد و جنایتکار با رژیم کار میکنند بعضی ها جوش میارند. یک میلیون و هشتصد هزار کودک کار در ایران وجود داره و این انگلها به این شکل زندگی میکنند. مرگ بر خامنه ای و مزدورانش
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 13:59
پروردگار - تهران - ایران
خیلی جالب بود منتظر خوندن بقیه خاطرات هیجان انگیزت هستم از اون شخصیت هایی هستی که احتمالا یا دخترت رو با چاقو می کشی و یا روی صورت زنت اسید می پاشی
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 14:47
Rahsaba - کلاگنفورت - اتریش
خدا شفا بده هم تورو هم اون مرتیکه رو
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 14:54
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
بجون خودم مفت خریدی ، آخه یک میلیون و دویست هم پولیه، ماشین بابا را غل دادی تو خیابون و بین مردم ضایعتر از اونیش کردی که بود اونوقت میخواستی یک و دویست هم آب نخوره؟ خرج اون ماشین بیش از این حرفهاست. من بودم با زیر بیستا بهت نمیگفتم. برو خدا را شکر کن که انسان راضی بوده. من با ماشین یه تقه به یه خانمی زدم که حواسپرتی داشت و بی خیال توی خیابون دوید و بعد عدس و ماشو لپه هایی که خریده بود ریخت توی خیابون، ضمن اینکه پنج برابر اونا را خریدم و کلی پول بهش دادم چون پاش کوفتگی پیدا کرده بود و دیگه نمیتونست بره رختشویی و شوهر پیر و معتاد تریاکی داشت ، بنده باید شش ماه تمام واسه شوهرش تریاک هم تهیه می کردم که نره شکایت کنه. بخدا قسم عین واقعیته ، برو خدا را شکر کن. 
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 14:39
avesta_afshin - تهران - ایران
آفرین به تو اگر من به جات بودم با همون ماشین خوده طرف رو هم می زدم چپش می کردم فیلمت رو بارها و بارها دیدم و لذت بردم واقعا که گل کاشتی
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 15:36
Artosh - تهران - ایران
حالا که فهمیدم طرف اطلاعاتی یا .. بوده بیشتر دلم خنک شد. هر چیزی بهایی داره. من اگر بودم این خسارت رو هم میدادم و عین خیالم هم نبود. چون حداقلش حال یک بیشعوری که واسه مردم ارزش قائل نیست گرفته شده.
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 16:06
fdsa60 - تهران - ایران
آخه مرتیکه چاخان. این ماجرا رو 6 ماه پیش توی شبکه 1 اخبار ساعت 9 پخش کردن و اون طرف هم فردا خودشو معرفی کرده بود به کلانتری محل.حالا این داستانپردازی ها دیگه چیه؟ این حرفی که زدی کاملا دروغه 1- خسارت زیر 5 میلیون تومان به شورای حل اختلاف ارجا میشه.2- اگه راست میگی چرا اسم دادگاه و اینکه کدوم شعبه بوده رو نگفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 17:37
mina hp27 - کابل - افغانستان
َAFGpersian کاملا باهات موافقم،حرف دلمو زدی.
یکشنبه 20 فروردين 1391 - 22:25
مرسام - ماهشهر - ایران
میناجون باهات موافقم
دوشنبه 21 فروردين 1391 - 22:54
omide por jalal - لس‌انجلس - آمریکا
دوستانِ عزیزی که بدونِ خوندن و درک ِ قضیه کامنت دادند، چگونه این دوستِ عزیز رو که این مطلب رو نوشته به بی‌ حوصلگی و از خود راضی‌ بودن محکوم کردند!!؟؟ نکنه شما هم از فامیل‌های اون رانندهٔ پراید هستید؟؟!! این داستان چیزیست که در شکل‌های مختلف در ایران رخ میدهد و کسی‌ جراتِ اعتراض نمیکند! آفرین به این دوستمان!
‌سه شنبه 22 فروردين 1391 - 04:56
صمصام - سیدنی - استرالیا
یه وقت چش نخوری!! . تو که انقدر بچه ددی هستی و ددی جونت میره و گندکاری هاتو ماله میکشه و تو از ترس، رفیق بدبخت خودتو میفرستی زندان، بچه زرنگ فامیل هم هستی حتمن؟. اگه یه روز حمزه و ددی نبودن حتمن با خودت "مای بی بی" داشته باش. از ما گفتن بود
‌چهارشنبه 23 فروردين 1391 - 10:23
lastshab - مشهد - ایران
به نظر من خیلی از دوستان بهتر است ، کل ماجرا را بخوانند و بعد بنده را محکوم کنند . به کاری که کرده ام افتخار نمیکنم اما باور کنید تحمل هم حدی دارد . از این لینک ها می توانید کل قضیه را بخوانید . https://www.lastshab.com/2010/10/blog-post_27.html. https://www.lastshab.com/2010/11/blog-post.html. اگر حداقل فیلم های درگیری مردم با پلیس رو دیده باشید ، در بیشتر این فیلمها میبینید چند تا پلیس عده زیادی از مردم را فراری میدهند و کسانی رو که زیر دستشون می افتن با نهایت بی رحمی با باتوم میزنن ، در حالی که اگر عده ای از همین مردم یک دل بودن و جرات بیشتری داشتند ، این تعداد پلیس هیچ کاری از دستشون بر نمیومد . هرچند من اعمال مخالفان دولت سوریه رو تایید نمیکنم ، اما با همین وحدتشون تونستن یک دولت بزرگ رو به وحشت بندازن .
‌چهارشنبه 23 فروردين 1391 - 10:47
lastshab - مشهد - ایران
و اما چند نکته دیگر ... آقایان و خانم های ایرانی ای که در کشورهای پیشرفته زندگی میکنید و پز ماشین و فرهنگ و .. خودتان را می دهید .. وقتی می توانید این حرفها رو بزنید که خودتان نقش عمده ای در ایجاد این پیشرفت داشته باشید ، نه اینکه بروید در کشوری زندگی کنید که به قیمت خون ، رنج و مصیبت اجداد خود شما ساخته شده است و بعد پز آن را بدهید ، بهتر است بیشتر مطالعه کنید تا بدانید این آدم های باشعور و دوست داشتنی و با ادب ، چه بلاهایی که سر مردم کشورهای دیگر نیاورده اند .
‌چهارشنبه 23 فروردين 1391 - 10:47
صمصام - سیدنی - استرالیا
lastshab - مشهد - ایران. هموطن گرامی از مطلب دیروز خودم که اشاره به گندکاری بود به دلیل لفظ بی ادبانه معذرت خواهی میکنم. اما هنوز از اصرار جنابعالی بر درستی و بامزگی کارتان و تایید آن توسط دیگران ناراحتم و هنوز هم باور دارم این عمل فقط گندکاری بوده و بس....میدانید چرا؟. 1- کار راننده پراید آشکارا گستاخی و تجاوز به حقوق شهروندی بوده و محکوم، ولی کار شما هم ترویج خشونت و بی قانونی بوده، همان چیزی که جامعه ما قرنهاست ازآن رنج می برد. 2- شما با کمی صبر و متانت و خونسردی، میتوانستید ازین همه مکافات و اضطراب و زیان مالی و آزار پدر و دوستتان جلوگیری کنید، ضمن اینکه طرف مقابل شما هم از متانت شما شاید شرمنده میشد نه اینطور جری تر و گستاخ تر. (ادامه...)
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 12:53
صمصام - سیدنی - استرالیا
lastshab - مشهد - ایران. 3- در ایران مدارا وجود ندارد، هیچکس دیگری را تحمل نمی کند و به کوچکترین بهانه ای به هم می پریم، نتیجه اینکه ملتی که با خودش دشمنی می کند دیگر نمی تواند برابر دشمن اصلی خود که همان حاکمیت زورگوست متحد شود، و عجیب نیست که نظام نه تنها فکری برای این دشمنی ها نمی کند، بلکه در خفا برای به جان هم انداختن مردم برنامه ریزی هم میکند (کما اینکه این صحنه ها را رسانه ای کرده تا مردم را غیر مستقیم تشویق به خشونت کند). 4- حاصل عدم مدارا، چیزی جز افزایش خشونت، استرس، نگرانی، بیماری های پنهان روانی و در نهایت یک جامعه بی اعتماد و متزلزل نیست. 5- ..... نکته آخر: تمام کسانی که به اجبار یا اختیار ترک وطن کرده اند، به سرنوشت کشور عزیزشان بی علاقه نیستند و اهل پز دادن به زندگی در فرنگ!!!. چه ایران ما اگر مردم آگاه و آموزش دیده و دموکراتی داشت بهترین جای دنیا برای زیستن بود. تا بعد
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 12:53
lastshab - مشهد - ایران
صمام - سیدنی : اتفاقا خواهر من همشهری شماست و میدانم در کجا زندگی میکنین و مردم شهرتان خیلی مهربانتر از ایرانی ها با یکدیگر برخورد میکنند و مخصوصا از داشتن رستوران با غذاهای ملل مختلف در شهرتان خیلی خوشم میاد . استدلال من اینه که در هر جایی زندگی میکنی ، باید مثل خودشون باهاشون رفتار کنی ، من اگر از دوباره همچین صحنه ای برام تکرار بشه ، مطمئنن همچین کاری نمیکنم حداقل جلوی دوربین ... اما وقتی یکی حقم رو میخوره ، خیلی لجم میگیره ، آره باید اینجا به خوردن حقم عادت کنم ، اما بعضی وقتها دیگه به خرخره آدم میرسه ...
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 15:44
lastshab - مشهد - ایران
شاید سالها مدارا بهم یاد داده که نباید زیاد هم مدارا کرد ، چون مدارای زیاد به آدم احساس حقارت میده .. من اصلا قصد توهین به ایرانی های مقیم خارج رو نداشتم ، اما بعضی رو باید سر جاشون نشوند ، چند تا از نظرات رو بخونی بد نیست : اون قوطی حلبی هایی که سوارن ، مثل وحشی ها میمونن و چند تا نظر دیگه .... آره من اشتباه کردم و سعی کردم رفتارم رو درست کنم اما آخرین آپ وبلاگم رو بخوانی ، بد نیست :. https://www.lastshab.com/2012/04/blog-post.html. موفق باشی
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 15:52
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.