بزرگان ایرانزمین؛ فردوسی
فردوسی که به اثرش شاهنامه شناخته میشود، از برجستهترین سخنوران ایرانی است و به خاطر همین اثر، از او به عنوان بزرگترین سراینده پارسیگو یاد کردهاند.
ابوالقاسم منصور که امروز او را به فردوسی میشناسیم، در سال ۳۱۹ شمسی به دنیا آمده و پیش از ۳۹۷ شمسی درگذشته است.
بر اساس روایات مختلف، او دهقانزاده و زمینداری بود که همچون گذشتگانش و بنا به سنت، روایات اسطورهای ایرانزمین را از حفظ داشته است.
شاهنامه را از بزرگترین حماسههای جهان، مهمترین مکتوب اندیشه سیاسی ایرانشهری در دوره اسلامی، و حماسه ملی ایرانیان برشمردهاند.
ضیاءالدین ابن اثیر، از ادبیان و راویان عمده عرب در قرن هفتم قمری، این اثر را از حیث ادبی و جامعیت زبانیاش، "قرآن ایرانیان" خوانده است.
در سال ۲۰۱۰ هزارمین سالگرد نوشتهشدن شاهنامه از سوی دولت ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد.
شاهنامه اثری منظوم است که حدود پنجاههزار بیت در بحر متقارب دارد.
درباره زمینههای شکلگیری این اثر ماندگار فارسی، جنبههای فرهنگی و سیاسی هردو مورد توجه قرار گرفتهاند.
چارلز ملویل، استاد گروه مطالعات آسیا و خاورمیانه در دانشگاه کمبریج بریتانیا، در این باره به اهمیت خراسان، زادگاه و زیستگاه فردوسی، در امپراتوری کهن ایرانزمین اشاره میکند. او در عین حال میگوید که در این مناطق، فرهنگ و سنن ایرانی عمدتا به شیوه شفاهی حفظ شدهاند.
جلال خالقی مطلق، از جمله کسانی است که یکی از ویرایشهای اساسی شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان گرد آورده است. شاهنامه ویراسته جلال خالقی مطلق که به تصحیحی بازنگرانه شناخته میشود، ابتدا در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک چاپ شد و پس از آن نیز در سال ۱۳۸۶ در ایران منتشر شد.
این پژوهشگر و شاهنامهشناس درباره این اثر میگوید: "فردوسی حدود سال ۳۶۷ هجری قمری سرودن شاهنامه را آغاز کرد. پیش از او هم دقیقی این کار را شروع کرد و همینطور شاعر دیگری از توس که در جوانی کشته شد و این کار ناتمام ماند."
به گفته آقای خالقی مطلق، فردوسی هزار بیتی را هم که دقیقی سروده بود در اثر خود پذیرفت و نهایتا سرودن شاهنامه را در سال ۴۰۰ هجری قمری به پایان رساند. یعنی بین ۳۰ تا ۳۵ سال روی آن کار میکرد.
تاریخ و فردوسی
شاهنامه فردوسی به روایت اسطورهها و تاریخ ایرانزمین میپردازد ولی از نظر زمانی یکدست نیست.
این اثر، با آغاز جهان و داستانهای اسطورهای شروع میشود، با شخصیتهای افسانهای چون رستم که سعی در حفظ ایران در مقابل تورانیان دارند حماسی میشود و نهایتا با روایت دوره ساسانیان جنبه تاریخی به خود میگیرد.
پروانه پورشریعتی، از گروه مطالعات ایران و اسلامی دانشگاه اوهایو آمریکا، تاکید میکند که اگر فردوسی نبود، بسیاری از جنبههای مختلف تاریخ ملی ایرانیان فراموش میشد.
به گفته خانم پورشریعتی، یکی از انگیزههای اصلی فردوسی در نوشتن شاهنامه، مسئله هویت ایرانی بوده و اینکه ایرانیان تاریخ خود را چهطور باید ببینند؛ به عنوان تاریخ ایرانی یا به عنوان تاریخ ایرانیاسلامی.
به اعتقاد جلال خالقی مطلق اگر شاهنامه نبود، به بسیاری از این اسطورههای ایران دسترسی نداشتیم؛ مگر مواردی که در متون زرتشتی آمده و یا در کتابهای تاریخی به آنها صورت تاریخی داده شده و سرشت اسطورهای خود را از دست دادهاند.
اینطور که از پژوهشهای تاریخی در این باره پیداست، داستانهای شاهنامه در دوران خود نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیت تاریخی تلقی میشدند و فردوسی نیز به زعم خود اسطورههای ایرانی را در این اثر نیاورده، بلکه تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشیده است.
تورج دریایی، استاد تاریخ ایران و جوامع پارسیزبان در دانشگاه کالیفرنیا، شاهنامه فردوسی را به سه دوره تقسیم میکند. قسمت اول داستانهای اسطورهای دارد و در دوره پیشدادیان میگذرد. در این دوره آغاز جهان و ظهور پادشاهانی روایت میشود که از جمله به انسان لباسپوشیدن و هنرهای دیگر را یاد میدهند.
در قسمت دوم شاهنامه که قسمت حماسی آن است، پادشاهانی با عنوان کیانی ظهور میکنند و در کنار آنها افرادی حماسی همچون رستم هستند که سعی میکنند ایران را در مقابل تورانیان و دیگران حفظ کنند.
قسمت سوم شاهنامه، قسمت تاریخی آن است که در دوره ساسانی میگذرد. یعنی دوره پساباستانی. زمانی که شاهان ساسانی بر فلات ایران حکومت میکنند و در همین زمان است که نسخههای مادر شاهنامه به نام خداینامه به زبان پهلوی به کتابت در میآید.
ایرج بشیری، استاد تاریخ در دانشگاه مینهسوتا آمریکا، از جنبه دیگری به این دید اساطیری شاهنامه به تاریخ و گذشته ایران نگاه میکند. او معتقد است داستان شاهنامه پیرامون فرّ و شکوه ایرانیان شکل گرفته و فردوسی میخواهد نشان دهد در گذشته ایرانیان چه کردهاند و چگونه بودهاند که آن فرّ و شکوه را داشتهاند و در دوره اسلامی که فردوسی خود در آغاز آن میزیسته، چهطور میتوان این فر و شکوه را نگاه داشت.
ایران و وطنپرستی در شاهنامه
فردوسی در شاهنامه اشارههای موکد و محوری به ایران دارد؛ ایران نه به معنای ایران در مرزهای کنونی، بلکه ایران به مفهوم ایرانزمین بزرگ.
جلال خالقی مطلق در این باره میگوید: "این کلمه چه در معنی ایران یعنی سرزمین ایران، و چه در معنی ایرانیان به معنی مردم آزاده در هیچ کتابی به اندازه شاهنامه به کار نرفته است."
به گفته این پژوهشگر، در شاهنامه بیش از هزار بار کلمه ایران در هر دو معنیاش به کار رفته که در میان کتابهای فارسی کمنظیر است.
اما داریوش آشوری بیشتر بر دلالت ایران به ایرانیان تاکید میکند. او میگوید: "نمیدانیم که منظور فردوسی از ایران، کدام مرزهای جغرافیایی است ولی قومی به نام ایرانیان را در شاهنامه میبینیم که از سرزمین خود دفاع میکنند و پهلوانان بزرگی دارند."
به اعتقاد این پژوهشگر زبان فارسی، ایران و ایرانی در شاهنامه، یک هویت قومی است که چندان سیاسی نیست و بیشتر زبانی و فرهنگی است.
چارلز ملویل میگوید: "واضح است که فردوسی عاشق ایران و فرهنگ و سنن آن بوده است. از این منظر او یک ملیگراست. ولی چون آنزمان ملت و ملیت به معنای امروزیاش وجود نداشته میتوان گفت فردوسی یک وطنپرست بوده است."
فارسی و فردوسی
فردوسی در یکی از مشهورترین بیتهای اثرش میگوید: بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی. پیداست که این سراینده، خود نیز به تاثیری که بر آینده زبان فارسی گذاشته واقف بوده است.
جلال خالقیمطلق معتقد است ایرانیان ملیت خود را مدیون زبان فارسی هستند و زبان فارسی را هم تا اندازه زیادی مدیون شاهنامهاند.
آقای خالقیمطلق در عین حال این تصور عامه را رد میکند که در شاهنامه هیچ اثری از کلمات عربی نیست. اما میگوید در این اثر فقط حدود ۵ درصد از واژههای غیرفارسی استفاده شده است.
داریوش آشوری نیز میگوید در شرایطی که زبان عربی داشت جای فارسی را میگرفت، شاهنامه یکی از پایههای اساسی نگهداشت زبان فارسی بوده است.
این اثر در دورهای سروده شد که به گفته ایرج بشیری، دو قرن و نیم بود از زبان فارسی که امروز میشناسیم، فاصله گرفته شده بود و عربی زبان اصلی شده بود.
البته شاهنامه فردوسی نه اولین اثری بود که برای حفظ زبان و اسطورههای فارسی کوشش کرد، و نه آخرین اثر. ولی به اعتقاد پژوهشگران، این کوششها با شاهنامه به نقطه اوج خود رسید و تعیینکننده شد.
چارلز ملویل میگوید که شاهنامه اولین اثر جدی است که زبان فارسی را در مقام یک زبان ادبی سطح بالا حفظ میکند که توانایی رقابت با زبان عربی را دارد.
ابوالقاسم فردوسی با شاهنامه که اغلب پژوهشگران آن را تنها اثر بهجاماندهاش بر شمردهاند، بر ادبیات فارسی پس از خود اثر میگذارد و شاعران فارسیگو از او الهام میگیرند.
جلال خالقیمطلق میگوید که تاثیرپذیری رباعیات خیام از شاهنامه، رد پای اصطلاحات شاهنامه در آثار سعدی، و همچنین اشارههای حافظ به بسیاری از داستانهای شاهنامه از جمله سیاوش و کیخسرو بارز است.
میراث فردوسی
تاثیر فردوسی و شاهنامه بر فرهنگ و هویت ایرانیان، گستردهتر از زندهکردن ادبیات فارسی بوده است. از جمله میتوان به نقالی و پردهخوانی اشاره کرد که در زندگی روزمره مردم کوچه و بازار ایران حضور داشته و بعدتر روی نحوههای روایت مشابه از واقعه کربلا اثر واضحی گذاشته است. همچنین سرودههای شاهنامه در ورزش پهلوانی ایران که امروزه هنوز در زورخانهها دیده میشود، حضور دارد.
زبان روایی و آهنگ سرودههای فردوسی در شاهنامه، احتمالا انتخابی هدفمند بوده است. در این باره چارلز ملویل میگوید آهنگ کلمات این اثر، برای آن است که به آسانی به خاطر سپرده شود.
فردوسی تلاش داشته است زبانش برای طبقات پایینتر جامعه و مخاطبان بیسواد هم قابلفهم باشد. حفظ کردن شعر و یاد آوردن آن برای چنین کسانی بسیار سادهتر از حفظ کردن متن بوده است.
اما رد پای این اثر را در نامگذاری امروز ایرانیان و فارسیزبانان و حتی جوامع همسایه آن هم میتوان سراغ گرفت. جلال خالقیمطلق میگوید: "خیلی از این نامهای کهن ایرانی مانند منوچهر، کاووس و سهراب را از شاهنامه گرفتهایم چون این نامها پیش از شاهنامه تلفظ دیگری داشتهاند."
او از جمله نام فرامرز و فرنگیس را مثال میزند که پیش از شاهنامه مرزفری و گیسفری بودهاند. به گفته او، فردوسی برای اینکه این نامها در وزن متقارب شاهنامه بنشیند، این تغییرات را میداده است.
با نگاه به همین تاثیرات است که ایرانشناسان و پژوهشگرانی همچون پروانه پورشریعتی معتقدند اگر فردوسی نبود، بسیاری از جنبههای مختلف تاریخ ملی ایرانزمین فراموش میشد.
به همین دلیل هم جلال خالقیمطلق این داوری که شاهنامه مهمترین اثر ادبی ایران است را اغراق نمیداند.