نوروز ایرانیان در لسآنجلس
سام فرزانه
بیبیسی واشنگتن
روز یکشنبه بیست و هشتم اسفندماه سال ۱۳۹۰ ایرانیان مقیم لسآنجلس با نمایش فیلم، تجلیل از آنها که برای فرهنگ ایران تلاش کردهاند و نیز با رقص و آواز به استقبال نوروز ۱۳۹۱ رفتند.
برای چهارمین سال متوالی، بنیاد فرهنگ در جنوب کالیفرنیا، مراسم نوروز برگزار کرد. مراسم امسال با همکاری موزه هنرهای لسآنجلس انجام شد.
موزه هنرهای لسآنجلس ساختمانی با معماری مدرن است که سالنهای متعدد و یک باغ دارد و باغچه کوچکی که در جلوی در ورودی است.
جشن نوروز از همان باغچه جلوی در شروع شده بود. جایی که میزهایی برای بچهها گذاشته بودند تا صورتهایشان را رنگآمیزی کنند و به شکل پروانه و مرد عنکبوتی و موش و خرگوش در بیایند.
شاید برای پدر و مادرهایی که آمده بودند تا چند دقیقهای فیلم تماشا کنند یا موسیقی بشنوند، بهترین راه برای همراه کردن فرزندان کوچکتر همین بود که صورتهایشان را بدهند دست چهرهپردازان.
'شهر من پیتزا'
درست کنار میزهای تبدیل بچه ها به موجودات کارتونی، سالن نمایش فیلم قرار داشت. در این سالن میشد شش فیلمی را که به مرحله نهایی بخش فیلم رسیده بودند، تماشا کرد.
اگر خوانندگان این گزارش دوست دارند که بدانند آن شش فیلم چه بودند، میتوانند به کلیک وبسایت بخش فیلم جشنواره بروند و خود فیلم ها را به صورت آنلاین تماشا کنند.
در بخش فیلم، امسال جایزه اول را به فیلمی از "علا محسنی" دادند. فیلم او "شهر من پیتزا" نام دارد.
فیلم درباره نظر شهروندان تهرانی درباره پیتزا است؛ در برابر غذاهای ایرانی نظیر آبگوشت و کلهپاچه. تضاد بین محیط پیتزافروشی و مثلا کلهپاچه فروشی یا تضاد بین زیبایی و قیافه غذا و از آن جالبتر اظهارنظرهای مردم درباره هر کدام از این غذاها، موقعیتهای خندهدار و مفرحی در این فیلم ساخته بود که مخاطبان را ناگزیر میکرد بخندند.
علا محسنی، کارگردان این فیلم میگوید که از قصد میخواسته فیلمی مفرح و طنز بسازد و البته به این نکته هم بپردازد که چرا تهران این همه پیتزافروشی دارد.
آقای محسنی میگوید که چقدر خود و فرزندش از دوستداران پیتزا هستند و چطور او از همین جا متوجه شده که تنوع پیتزا در شهر تهران زیاد است. بعد آن را با شهرهای دیگر دنیا مقایسه کرده و دیده که تهران در زمینه پیتزا، شهری منحصر به فرد است و البته در این میان این غذای ایتالیایی مخالفان سرسختی هم دارد.
این فیلم پیش از این، در شهرهای مختلف دنیا و جشنوارههایی دیگر به نمایش در آمده و جایزه هم گرفته است.
در این فیلم همچنین گفته شد که پیتزای قرمهسبزی هم وجود دارد و حتی جایزه گرفته است. اما این آخرین اشاره به قرمهسبزی نبود.
فرهنگ و قرمهسبزی
با پایان گرفتن بخش فیلم و اعطای جوایز به فیلمهای اول تا سوم جشنواره، به تعداد سوپرمنها و خرگوشها و جادوگران کوچک افزوده شده و آنها مشغول ترساندن همدیگر یا دلربایی از هم در حیاط موزه بودند.
اما در ساختمانی دیگر از موزه، مراسم دیگری در حال آغاز بود که برای ایرانیان قدیمیتر، جذابتر و البته ایرانیتر بود.
مراسم با کمی تاخیر آغاز شد و برگزارکنندگان سعی داشتند از کسانی که جایی برای دوستان غایبشان گرفتهاند، خواهش کنند تا جای خالی را به منتظران به ورود به سالن بدهند.
با وجود آغاز مراسم، زنگ تلفنها هنوز شنیده میشد، تذکرهای مسولان سالن هم راه به جایی نمیبرد و گفتگوهای تلفنی کم و بیش در جریان بود.
شاید سومین نکته که این مراسم را ایرانی کرد، اشاره به قرمهسبزی، غذای محبوب ایرانیان، بود. این کار را فرهاد محیط در سخنرانی خود انجام داد.
آقای محیط و اعضای دیگر هیات امنای بنیاد فرهنگ، در سخنرانیهای کوتاه خود سعی داشتند تا درباره این بنیاد بگویند و اینکه چرا برای بنیاد کار میکنند.
اعضای بنیاد فرهنگ که بنیاد خود را سازمانی غیرسیاسی، غیرمذهبی و غیرانتفاعی میشمارند، میخواهند که کار اطلاعرسانی در زمینه فرهنگ ایرانی را به عهده بگیرند. برای همین است که به طنز، صحبت از قرمهسبزی در میان نشانههای فرهنگی ایران به میان آمد.
بیتا میلانیان، مدیر اجرایی بنیاد فرهنگ میگوید که این بنیاد تلاش میکند فرهنگ ایران را به غیرایرانیان معرفی کند و همچنین برای ایرانیانی که در آمریکا هستند، رویدادهای فرهنگی ترتیب دهد.
او میگوید که از جمله برنامههای آنها این بوده است که کمک کردهاند در دانشگاه ساترن کالیفرنیا، زبان فارسی تدریس شود و میخواهند که در این دانشگاه، رشته ایرانشناسی را هم دایر کنند.
خانم میلانیان همچنین میگوید که بنیاد فرهنگ سعی میکند در تمام برنامههای خود از کمکهای نهادهای علمی مانند موزهها و دانشگاهها کمک بگیرد.
او میگوید کارهایی که بنیاد فرهنگ انجام میدهد، معمولا کاری است که سفارتخانههای کشورها، برای معرفی فرهنگ کشورشان انجام میدهند اما در غیاب سفارت ایران در آمریکا، این کار را سازمانهای غیر دولتی انجام میدهند که بودجهشان را اشخاص علاقهمند میپردازند.
سه تا یک عمر دستاورد فرهنگی
بعد از سخنرانیهای کوتاهی که انجام شد، بنیاد فرهنگ به سه نفر از کسانی که به انتخاب آنها یک عمر را برای فرهنگ ایرانیان گذاشتند، لوح تقدیر داد.
در میان این سه نفر یکی زنده و دونفر دیگر، از درگذشتگان بودند که در سال ۱۳۹۰ از دنیا رفته بودند.
عباس میلانی، محقق و استاد دانشگاه، نفر اول در میان تقدیرشدگان بود.
آقای میلانی سخنرانی کوتاهی برای حاضران کرد و گفت که همه ایرانیان باید سفیران فرهنگی کشورشان باشند. بعد از مراسم، او توضیح بیشتری درباره این نظرش داد: "ما چون دولتی داریم که حاضر نیست از کلیت فرهنگ ما دفاع کند آن وقت وظیفه تکتک ما ایرانیان است که این وظیفهای را که دولت باید انجام می داد، ما انجام دهیم."
او از سوی دیگر تاکید میکند که ایرانیان در معرفی فرهنگ و تاریخشان باید نگاهی نقاد داشته باشند تا از یک "ناسیونالیسم افراطی" بر حذر باشند و فکر نکنند که "هنر نزد ایرانیان است و بس".
این نوع نگاه افراطی به مقوله ایران و ایرانی به عقیده آقای میلانی، به اندازه کسانی که فرهنگ ایران را به دو دوره بعد و قبل از اسلام تقسیم میکنند و به یکی از این دو دوره اهمیت بیشتری میدهند، میتواند مخرب باشد.
اما دو نفری که در این مراسم مورد تقدیر قرار گرفتند و از تازهدرگذشتگان هستند، یکی دکتر حسین ضیایی بود و دیگری استاد ایرج افشار.
دکتر ضیایی استاد دانشگاه لسآنجلس و رییس گروه ایرانشناسی این دانشگاه بود. او در رشتههای ایرانشناسی و اسلامشناسی درس میداد.
آقای ضیایی که فارغالتحصیل از دانشگاه هاروارد آمریکا بود، مدتی در دانشگاه تهران و صنعتی شریف هم درس داده بود.
همسر آقای ضیایی که برای گرفتن لوح تقدیر به روی صحنه رفت، گفت که اگر همسرش زنده بود حتما از دانشجویانش هم تشکر میکرد که او را تشویق به تحقیق و نگارش بیشتر میکردند.
دیگر ایرانی درگذشته که در این مراسم از او تقدیر شد، ایرج افشار بود. آقای افشار نه تنها نویسنده کتابهای بسیاری درباره ایران است بلکه بسیاری از ایرانشناسان کنونی هم تحتتاثیر او بودهاند.
تورج دریایی، استاد دانشگاه کالیفرنیا، وقتی که برای صحبت درباره آقای افشار روی صحنه رفت، از حسین ضیایی به عنوان معلم خود و از ایرج افشار به عنوان راهنمای خود نام برد.
لوح تقدیر آقای افشار را فرزند او از سوی خانوادهاش دریافت کرد.
موسیقی ایرانی با طعم خارجی
بعد مراسم، در همان سالن، اجرای موسیقی آغاز شد. موسیقی ایرانی با رقصهای مدرن و اجراهایی ترکیبشده از رقصهای محلی و اقوام مختلف ایرانی. به همه اینها اضافه کنید پخش تصاویر متحرک که روی پرده انجام میشد و ترکیبی بدیع روی صحنه میساخت.
یکی از اجراهای انجام شده در این بخش، اجرایی همراه با بیان داستان بود که داستان به زبان انگلیسی روایت میشد اما موسیقی همچنان موسیقی ایرانی بود. این ترکیب شاید خیلی شبیه به آمریکاییان ایرانیتباری باشد که بعد از مهاجرت به آمریکا، حالا فرهنگشان دو بخش دارد؛ بخشی ایرانی و بخشی آمریکایی.
بعد از این مراسم هم در حیاط موزه و فضای باز، کنسرت کامیار برگزار شد. خواننده ایرانی که به سبک آر اند بی، آواز میخواند و اجرایش پر از بالا و پایین پریدنهایی است که همه را به وجد میآورد. زبان کارها هم چیزی بود میان انگلیسی و فارسی.