محمدنوری زادبه مهدی خزعلی:بمان واعتراض کن

محمدنوریزاد در نامه ای دیگر به مهدی خزعلی زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین که ۵۰ روز است در اعتصاب غذا به سر می برد نوشته است: مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.

                                                   محمد نوری زاد به مهدی خزعلی:بمان و اعتراض کن

به گزارش کلمه در بخشی از این نامه آمده است: مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

نیستی ببینی!

مهدی عزیز، نیستی ببینی: جسم شهر را آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهر را برای انتخابات جمعه ای که در راه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دور از تمایل و خواست و حضور و رضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.

مهدی عزیز، نیستی ببینی حداقل پانزده میلیون معترض، به تماشا ایستاده اند. و میدان داران عرصه ی شعار، که عرصه را خالی از رقیب یافته اند، چه هیاهوها که نمی کنند. در شعارهای تبلیغاتی، یکی از شعارگران به افق روشن کشورمان اشاره کرده، دیگری از آینده ای که پیشرفت های ما رشک دیگران را برانگیزد، و آن یکی از ایجاد شغل، این یکی از صادرات غیرنفتی، این روحانی از هویت دینی، دیگری از عزت، خلاصه شعار از پس شعار. همان که مرسوم این سالهای ما بوده است. چه بگویم که معرکه ای پرداخته اند ماورایی! بیا و بنگر!

مهدی عزیز، نیستی ببینی تن و بدن کشورمان ایران را چگونه به دندان می کشند. آن یکی به اسم سردار، این یکی به اسم طرفدار، آن یکی به اسم روحانی، این یکی به رسم جسمانی.

مهدی عزیز، نیستی ببینی ما به کاری دست یازیده ایم که هیچ کشوری بدان روی نمی برد. ما با راهی کردن این انتخابات، علناً به آن پانزده میلیون نفر دهن کجی می کنیم و رو به آنان می غریم: گور پدر همه ی شما. چه در انتخابات شرکت بکنید و چه نکنید. و البته ته دلشان می گویند: چه بهتر. عرصه به تمامی در اختیار خودمان است. عرصه که می گویم، تو برو به هر سوراخ فراخی بنگر که بیخ گوش قانون حفر کرده اند تا از همان سوراخ، لاشه ی فرصت های کشور را به دوش برند و بساط خود بیارایند.

مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزار هزار شهید و هزار هزار انسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید و ایران و ایرانی و آینده، برای خود بساط می آرایند و به روح هر چه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را در چهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو و یک ملت که برایشان سنگین نیست.

مهدی گرامی، بجای فروخفتن و خاموشی، بپای خیز و انرژی ات را برای فرداهای پرحادثه ی این سرزمین فلک زده ذخیره کن. مردن را برای آنانی بگذار که مستحق مرگ اند. آنانی که خود بخود با اعمال و رفتارشان به سوی مرگی محتوم پیش می دوند. تو بمان برای فردایی که به تو چشم دارد.

مهدی عزیز، قبول که با مرگ اینچنینی تو، زندگی بر درِ این ملک خواهد کوفت، اما اگر زنده بمانی، زندگی با همه ی عشوه های فرحبخش خود به پیشباز ما خواهد آمد. در کوفتن کجا و فرحبخشی زندگی کجا؟ تو اگر زنده بمانی، ما با تو یاد خوبان این سرزمین را و یاد همت ها و باکری ها را زنده خواهیم کرد و لقمه های چرب و شیرین را از گلوی مکاران بیرون خواهیم کشید، اما تو اگر بروی، خشم های ما به فرسودگی منجر خواهد شد. تو اگر بمانی ما با هم به ترسیم آینده خواهیم نشست، تو اگر بروی ترسیم آینده دچار خفگی خواهد شد.

مهدی گرامی، من هم اگر جای تو بودم به همین راهی می رفتم که تو می روی، اما بمان و فراتر از خودت وافقی که متصور آنی، به مردمی بیندیش که آن سوتراز تمایل واراده ی تو، خواستارحیات وسرزندگی تواند. بویژه خانواده ات. که همچنان تو را درکنار خود می خواهند. تا بمانی و بنویسی و اعتراض کنی. خانواده ای که پا به پای تو این راه را پیموده و همچنان مهیای پیمودن است. شاید بگویی حیات و سرزندگی من همین است. که بمیرم پیش از آنکه مرا بکشند. می گویم: گرامی، میوه ی نارس را مچین. بگذار این ثمربرسد. که اگر وقتش رسید، خودش به یک نسیم فرو می افتد. شتاب مکن. شتاب، گاه آسیب زا نیز هست.

و یک کلام: به کوری چشم آنانی که مرگ تو را خواهانند، بمان و بنویس و اعتراض کن!

محمد نوری زاد/ هشتم اسفندماه سال نود

+114
رأی دهید
-101

a.interchat - تهران - ایران
دمت گرم
دوشنبه 8 اسفند 1390 - 22:44
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
مردن را برای آنانی بگذار که مستحق مرگ اند. آنانی که خود بخود با اعمال و رفتارشان به سوی مرگی محتوم پیش می دوند. تو بمان برای فردایی که به تو چشم دارد.... به کوری چشم آنانی که مرگ تو را خواهانند، بمان و بنویس و اعتراض کن!.
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 09:52
فضول میرزا - استكهلم - سوئد
این نامه ات بجا بود!
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 10:18
zpirooz - آخن - آلمان
به بعضیها که درباره نوریزاد با شک حرف میزنند میگم که سابق اون رو بخونند. نوریزاد دوست آوینی بود و اونها آدمهای مخلصی بودند. فقط بدونید که الان کتابهای آوینی هم دیگه تجدید چاپ نمی‌شه و خانمش و خانوادش از جنبش سبز و موسوی حمایت کردند. یعنی‌ اگه مرحوم آوینی زنده بود الان توی اوین پیش دوستاش بسر میبرد
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 10:18
mira - لندن - انگستان
زنده با د ایران و ایرانی‌ مرده با د آخوند و روحانی ،به امید خالی‌ گذاشتن صندوقها ی رای آخوندهای کثیف ،ملت رای ندید هر رای منفی‌ شما رای مثبت برای این جلادان تاریخ است . بدرود.
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 10:35
cyrus Asher - لندن - انگلیس
اشتوتگارت - آلمان شما درست فرمودید زنده بمان و دوباره یهودستیزی کن من به نظرم مهدی خزعلی به خاطر آزادی ایران نمی‌‌میره بمیره از حسادت یهودی‌های جهان دق میکنه می‌‌میره. درود بر اسرائیل
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 10:42
اینترنت ندیده - کرمان - ایران
cyrus Asher - لندن - انگلیس خودت فهمیدی چی گفتی؟ . من واقعا از این نوریزاد با تربیت و ادب ایرانی خوشم میاد دمش گرم فقط خدا کنه مهره خامنه ای نباشه
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 13:01
پریستوک - تهران - ایران
فضول میرزا - استکهلم - سوئد وافقم - یک بار این یه نامه ی درست و حسابی نوشت.
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 13:10
massoudoslo - اسلو - نروژ
خز علی ها و نوری زاده ها و . بد جور در حلقوم ج .شوت لامی و رهبر گیر کرده اند .
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 15:57
Royan - بوخوم - آلمان
زنده با د ایران و ایرانی‌ مرده با د آخوند و روحانی / چه شعار قشنگی مرسی
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 17:48
Momo Aktiv - مونیخ - آلمان
***شیوهٔ ی مبارزه ی آقای نوری زاد بسیار قابل ستایش است !، ولی‌ چیزی که خیلی‌ شک بر انگیز است این است که چگونه این نامه‌های مفصل و طولانی ایشان پی‌ در پی‌ از زندانهای مخوف جمهور اس‌ اس‌ لامی با آن همه کنترل‌های آنچنانی‌ و تدابیر امنیتی و حفاظتی ،؛ خیلی‌ راحت از زندان به بیرون ارسال میشود !!!؟؟؟ البته پاسخ این سؤال من را آندسته از دوستانی که خود در زندان در بندهای سیاسی گرفتار جلادان بوده اند بهتر میتوانند بدهند !ارسال نامه‌های پی‌ در پی‌ اینچنینی ایشان فقط میتواند از یک هتل پنج ستاره باشد تا یک زندان مخوف و انفرادی !!!!!!! مخلص همهٔ شما : گیج ممد !
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 20:27
Neda02 - اتاوا - کانادا
cyrus Asher - لندن - انگلیس . خوبی شما؟
‌سه شنبه 9 اسفند 1390 - 22:08
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.