بیست و سومین نامه ی محمدنوری زاد به رهبری : آنها به ما حمله خواهند کرد!

محمد نوری زاد
 

سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
 
یک: کاش متن صوتی نامه ی بیست و دوم مرا می شنودید. من برای این که صدای خود را به شما برسانم، برظرائفِ کلامی و موسیقایی آن متمرکزشدم. تلاش کردم تا “سیدعلی بشنو” کاری متفاوت از آب درآید و حوصله ی شما بهنگام شنودن آن سرنرود. من این متن را دوماه پیش برای جناب شما خوانده بودم. نامه نبود. دکلمه، یا بهتربگویم: گلبارانی از گلایه های گنج گونه بود. آمیزه ای از کلام و موسیقی. به دلیل قفل شدن اینترنت درهفته ی گذشته، این متنِ صوتی به صورت خودکاراز آرشیو داشته های من برآمد ومنتشرشد و دوستان من درچند نقطه ازجهان متن پیاده شده ومکتوب آن را نیز بدان افزودند و اسمش شد: نامه ی بیست و دوم. اگر نشنیده اید تقاضا می کنم حتماً بشنوید. از ابتدا تا پایان آن را. سخنان آهنگین خوبی درآن تقدیم جناب شما شده است.
 
دو: چه خوب که چهره ی شما این روزها بشاش است. حضورمیلیونی مردم در بیست و دوم بهمن، خیال خیلی ها را راحت کرد. هم خیال ما و شما را، وهم “دشمنان” ما را که دست ازسرما برنمی دارند وهمیشه ی خدا درکمین ما هستند. والبته این کم توفیقی نبوده ونیست. اولین بارقه ی تماشای این همه جمعیت درتهران و شهرستانها ، بارشِ “خیال راحت” است. آری، “خیال ما” راحت شد. خیال راحت هم اولین برکتش، بهت ولبخند است. بهت برای دیگران، ولبخند برای خودما. وشما بعد از مدتها لبخند زدید.
 
سه: مراچند پرسش است. پاسخ با جناب شما. این که آیا “آنها” به ما حمله خواهند آورد؟ وبساط ما را برخواهند چید؟ آیا این همان پازل یا تله ای نیست که سالها ما  درآن جابجا شده ایم؟ تا درست به همین جایی برسیم که اکنون رسیده ایم؟ دنیا باردیگرآیا به تماشای شکستنِ مردمی خواهد نشست که تن به شعارسپرد ودربستری ازشعاربرای خود برج هایی ازشعاربالابرد؟ وآنقدرمرگ براین ومرگ برآن گفت تا عاقبت همان مردگانِ هزارباره سرازگورِ زیرکی بدرآوردند و دست به گلویش بردند؟
 
چهار: آنها ما را آیا خواهند شکست وبرچاههای نفت ما خیمه خواهند بست؟ جوری که نه ازموشک های شهاب ما کاری برآید ونه ازسرداران ما؟ درآن روزآیا ما برای قرنها تحقیر نخواهیم شد؟ وبار دیگر سرزمینمان ایران به شفیره ای از حقارت تاریخی فرونخواهد شد تا مگر در سده ای و هزاره ای دیگر جماعتی دیگربرای غارت مجدد فرزندان ونسل های بعدی ما خیزبردارند؟
 
پنج: دراین سی و سه سال پس ازانقلاب آیا ما به دستِ نفت خواران و مجامع بین المللی و کشورهای ماجراجو بقدرکافی بهانه نداده ایم تا برای بلعیدن ما آستین بالا بزنند و دریک زنگ تفریحِ مختصر پنجه درپنجه ی ما بیاندازند و خیلی زود همه ی حیثیت ما را به تاریخ بسپرند وازبساط خود “کرزایِ” دیگری برآورند وبرما بگمارند و با غش غش خنده هایشان به سمت تخلیه ی هویت ما دورخیزکنند؟
 
شش: تا برای پاسخ گفتن به پرسش های من مهیا می شوید، من با اجازه ی شما پنجره های بیتِ شریف را می گشایم تا هوای تازه ای درآن جریان یابد. دوستانه می گویم: چرخش هوا درمحیطی بسته، ما و شما را با واقعیت های جامعه ای که ناگزیراراده اش را به ما سپرده، بیگانه کرده است. چگونه؟ خواهم گفت:
 
هفت: ای بدا که این روزها جمعی از مردمان ما موافق دخالت نظامی اجانب شده اند. که با فشردن یک دکمه، موشک های قاره پیمای خود را از دوردست ها برسرمواضع اقتصادی و نظامی ما فرو بکوبند و تکلیف ما و شما را یکسره کنند. چرا؟ چون به این رسیده اند: حالا که جماعتی ازسران این نظام، هست و نیست ما را نشانه رفته اند و ازما می خورند ومی برند وتباه می کنند، بگذار یک چند وقتی هم آمریکاییها برسراین سفره بنشینند! وباز می گویند: وقتی ما اسیرحاکمان خویشیم، چه بهترکه اسارت آمریکاییها را هم تجربه کنیم. با این تفاوت که بسیاری ازحاکمان ما، به هیچ اصول انسانی و قانونی و حقوق بشری واسلامی پای بند نیستند اما آمریکاییها – به صورت ظاهر هم که شده – نشان داده اند که به افکارعمومی و موازین حقوق بشری و اینجورقضایا معتقد و معترفند و ازهمین منافذ می شود به دلشان نفوذ کرد و حداقل هایی را از آنان التماس نمود.
 
هشت: نمی دانم آیا شنیده اید یا نه، این روزها یک طنز رنج آوری از زبان شاهِ پهلوی درمیان مردم رواج پیدا کرده که: ای همه ی ایرانیان، اگردلتان برای تحریم و سرشکستگی و زد و بند وبیکاری واعتیاد ومصرف و دزدی و دروغ و چاپلوسی وسانسورو ریاکاری و چین و روسیه و موشک وماهواره و انرژی نیم بند هسته ای و دولتمردان بی لیاقت و ساواک اسلامی وحجاب اجباری و اینجورچیزها تنگ شده بود، خوب ما خودمان استاد همین قضایا بودیم. این ها را به خودمان اگرمی گفتید فی الفور ترتیبش را می دادیم! وادامه می دهد:
 
نه: اگر دل یکی ازآیت الله های شما برای داشتن دانشگاه ودرکنارش برای برج ها و مجتمع های تجاری تنگ شده بود، واگر آیت الله دیگری  دلش هوای لاستیک دنا را داشت، یا آیت الله دیگری به واردات شکرعلاقه مند بود، یا آیت الله دیگری – همچنان که به اقامه نمازوحدت آفرین و دشمن شکن جمعه مشغول است – دلش را سنگ های سرخ معادنِ بیدخت استان فارس برده بود، یا دیگری مشتاقِ سرفرو بردن به داخل جوراب استارلایت بود، یا آن یکی به لبنیات و فراورده های جانبی آن می اندیشید، راه درستش این بود که اینها را با خود من درمیان می گذاشتند تا بلافاصله تقدیمشان کنم. وادامه می دهد:
 
ده: یا اگرحواریون آیت الله ها به هاله ی نورو داستانهای ابلهانه ای ازامام زمان و شرکت بیمه و کشتی های دروغین و اسکله های بی نشان و سهام مخابرات و حتی مثل خواهرخودمان اشرف، نبض شان برای قاچاق مواد مخدر می تپید و همزمان به هزار موضع اقتصادی و سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی و برداشتن اموال مردم نظرداشتند، یا اگرشما ای مردم، مجلسِ صد درصد مرعوب ومطیع و رام و خبرگان پژمرده – مثل مجالس خود من – می خواستید، من مگر مرده بودم، به خودم می گفتید همه را برای شما و آیت الله های شما ردیف می کردم و جوری بساط سوروساتشان را پهن می کردم تا هرچه نفس دارند، هم خودشان هم نسلهای حاضرو غایبشان از آن سیربخورند. وباز ادامه می دهد:
 
یازده: اینها را اگربه خود من می گفتید دیگرنیازی به پیش کشیدن تاریخ هزارو چهارصد ساله و خدا و پیغمبروعلی و اولاد علی وکربلا و پسرفاطمه وهزارهزار شهید و این همه آسیب و خرابی وعقب ماندگی  و این همه حقارت جهانی نبود. ما که داشتیم می خوردیم، یواشکی یک سفره هم برای این جنابان پهن می کردیم تمام می شد می رفت پی کارش.
 
دوازده: حضرتعالی در نمازجمعه ی اخیرتان فرمودید: چرا می گویند کشوردربحران است؟ چه بحرانی؟ کشوری آرام، با نشاط، …. بله، بظاهرهمین گونه است که شما می فرمایید. اما شرمگنانه می گویم: کشورما نه آرام است و نه با نشاط. ما، هم در متن یک بحران بزرگ دست به دست می شویم و هم خُلق مردمانمان تنگ است. هم به قدرکافی برای مجامع جهانی بهانه آراسته ایم تا به دست ماجراجویان و قَدَرقدرتان تکلیفمان روشن گردد، هم از بس دزدی و بی قانونی دیده ایم و رجز و شعارتحویلمان داده اند، به مردمانی بی تفاوت وسردرگم وبلاتکلیف بدل شده ایم تا مگردستی ازآسمان خدا برآید و زنجیرغلامان بشکند. این بلبشو البته بهترین وناب ترین اوضاع برای ابن الوقت های ریزو درشت است تا با گلوگاههایی که دراختیار دارند دارایی های مردم را یک لقمه کنند و همان یک لقمه را به گلوی خود و خویشان خود فرو ببرند.
 
سیزده: راستی تا یادم نرفته اجازه بفرمایید ازطریق همین نامه پیغام خودرا به جناب حجة الاسلام طائب – رییس اداره ی اطلاعات سپاه – برسانم. وبه وی بگویم که پیغامش به من رسید. آنجا که درپاسخ به پرسش بنده خدایی گفته بود: “یک خوابهایی برایشان دیده ایم. بعدِ انتخابات”. منظورش از”برایشان” به جمع خانواده ی من برمی گردد. به وی می گویم: جناب حجة الاسلام والمسلمین، هروقت خواستی دست بکار شوی، حتماً یک نگاهی به پایان کارخویش، وبه دستهای خونینِ خود بینداز. ما را باکی نیست. ما مهیاییم.
 
چهارده: رهبرگرامی، بحران را چرا نگویم امثال آقای طائب وجماعتی از پاسداران فربه و اطلاعاتی های هیولاوش وروحانیانی که دستشان به خون و پول مردم آلوده است، برای کشورفراهم آورده اند. اینان نه که نخواهند – بل نمی توانند – روزی را تجسم کنند که ورق برگشته وآنان دربرابر مردم ایستاده اند و به یک یک خون ها و غارتهایشان اعتراف می کنند. همین تجسم ویرانگر، آنان را به فروبردن هرچه بیشترِ کشور به غرقابِ مخمصه های بین المللی تحریک می کند. که: اگر قرار است من نباشم، بگذاردنیا نباشد!
 
پانزده: می دانید به دست ما و شما چه ضایعه هایی به عمق اعتقادات مردم فروخزیده است؟ یکی اش را بگویم و بگذرم: آنجا که ما تاریخِ همین سی و سه سال انقلاب را پیش چشم رسانه های عینی و مجازی  وارونه تحریف می کنیم، وبرّوبرّبه چشمان مردم خود می نگریم و به حلقشان دروغ می تپانیم، چه تضمینی است برای درستیِ هزارهزار حدیثِ قدسی و نبوی و معصومین هزار و چهارصد سال پیش، با توجه به نبود وسایل ارتباط جمعی؟
 
درحالی که ما سخنان نادرست خود را درهمین سی و سه سال اخیر، تاریخ می کنیم و به خورد بچه ها و مردم خویش می دهیم، چرا باید همین مردم، فلان سخنی را که ما وشما مصرانه به دوردست های تاریخ، به امام باقرو امام صادق منتسبش می کنیم، باورکنند؟
 
شانزده: درزندان که بودم،تأثیرسخن یکی اززندانیان تا مدتها با من بود. که ازقول یکی از معصومین(ع) می گفت: تا زمان قیام قائم ما، همه ی صنوف فرصت تشکیل حکومت پیدا می کنند تا فردا درپیشگاه خدا طلبکارانه با خدا محاجه نکنند که ای خدا اگر به ما فرصت حکومت می دادی، ما بشریت را به جایگاه معهودش فرا می بردیم. همو می گفت: درایران خودمان، بسیاری از صنوف فرصت پیدا کردند تا به حکومت برسند. مثل ماهیگیران( آل بویه) ومسگران(صفاریه) وصوفیان( صفویه) ونظامیان( نادرشاه و رضاشاه) وطایفه ها و قبیله های گوناگون. حتی مغولان و هیولایان. مانده بود روحانیان شیعه. که اگر به حکومت نمی رسیدند، مگر خدا حریف طلبکاری آنان می شد؟
 
روحانیان شیعه اگر به حکومت نمی رسیدند، درهمان محشرخدا یقه می دراندند که ای خدا، جلوی چشم ما همه را برکشیدی و برتخت مراد نشاندی و یک نگاهی به ما نکردی؟ مگر ما برمنابرخود از خوبی ها و شایستگی ها و بایستگی ها کم سخن می گفتیم؟ مگرما مرتب به ترسیم مدینه ی فاضله ی شیعی نمی پرداختیم؟ ما را اگر به حکومت می رساندی، ما همان خورشیدی را که ازمنابرمان سربرمی کشید، به نورافشانی عالم مأمورمی فرمودیم. وآنچنان دنیایی ازامن و امان و رفاه برمی آوردیم که گرگان با آهوبرگان به همزیستی و مجاورت قدم بردارند.
 
 این شد که خدا زبانم لال ازغوغای روحانیان هراس فرمود و یک چند صباحی رشته ی امورِتنها کشور شیعیِ جهان را به دست روحانیان سپرد. نتیجه ی این واگذاری این شد که برای نخستین بار، دست روحانیان به خون نشست و پاسداران انقلاب اسلامی اش – امروز – به بی رقیب ترین دزدان منطقه بدل شده اند. جوری که درکشتی ها و کانتینرهای قاچاقش ازجان آدمیزاد که بی ارزش ترین کالاست، تا شیرمرغ، تا هرچه که شما نام از آن ببرید یافت می شود. حتی مواد مخدر؟ چرا که نه! چه کاروکسبی بالاتراز قاچاق مواد مخدر؟ راستی یک زمانی حدیثی از قول پیامبربرای ما می فرمودید که: الکاسب حبیب الله، این آیا شامل حال کاروکسب پاسداران فربه ی ما نیز می شود؟ کجایید ای شهیدان خدایی؟  بلاجویان دشت کربلایی؟
 
هفده: بعد ازتماشای فراوانیِ راهپیمایان بیست و دوم بهمن، خوشبختانه چهره ی شما به تبسم نشست. خدای را سپاس. حضورآن همه مردم درآن راهپیمایی باشکوه، یک واقعیت بی تردید بود. واقعیتی که دهان بسیاری ازخام گویان را بست و تبسم توفیق را برجمال شما نشاند. ما برای آنکه به یک چنین نمایشی توفیق یابیم، همه ی درها را به روی رقیبان خود بستیم. اجتماعات آنان را برآشفتیم. درپس دادگاههای غیرقانونی و دورازچشم به زندانشان انداختیم. وهیچ فرصتی برای نمایش عده وعُده ی آنان باقی نگذاردیم. بدیهی است که نمایش یک تنه وبی رقیب ما  دربیست و دوم بهمن- مثل پرواز یک پرنده دربرابر پرندگان درقفس – تماشایی به نظرمی رسد. پیروزی ما آنجا به واقعیتِ محض می انجامید که ما زنجیرازپای رقیبان خود می گشودیم و به آنان فرصت می دادیم تا معترضانه اما درسکوت، باردیگر جمعیت خود را به ما وجهانیان نشان بدهند. سخن گفتن از اقتدارخویش ازیک سوی،  و رجزخوانی برای” دشمنِ” زبون و ذلیل از دیگرسوی، آنجا به تعارض می نشیند که ما برای خفیف کردن معترضان داخلی، دست به بستن” ایمیل”های رایج مردم می بریم. این یعنی بجای درافتادن با کرکسی که برسرما چرخ می خورد، به گنجشکان یک درخت سنگ بپرانیم و باتماشای فرارفوج گونه ی  آنان برای شجاعتِ خود کف بزنیم وهورا بکشیم.
 
هجده: شما یادم هست برای آنکه رقیبان داخلی خود را سرجایشان بنشانید، خط و نشان کشیدید که اگر بنا برمقابله باشد، ما راه امام حسن را که به صلح انجامید انتخاب نمی کنیم، بلکه به راه امام حسین درمی افتیم و تا آخرین قطره ی خون خود به مقاتله می پردازیم. چرامشفقانه به حضرت شما نگویم که این سخن واین نگاه، ازارتفاع مناسبی برخوردار نیست. وازتنگنای یک افقِ همسطح رنج می برد. شور بختانه اگر روند این خط ونشان جناب شما به جاهای باریک بکشد، فرزندان شما وارث یکی از تلخ ترین خاطره ها خواهند شد. وازمواجهه با نگاه پرسشگرمردم هراس خواهند داشت. می دایند کجا؟ آنجا که فرزندان تاریخی ما رو به آنان می گویند: یک بار، آری فقط یک بار، حکومت به دست روحانیان افتاد و رهبرروحانی این حکومت، تا توانست از مخاطبان داخلی و خارجی آن فروکاست و جامعه را به انشقاقی غلیظ درانداخت و دست پاسداران خود را برای هرکاری – آری برای هرکاری – واگشود.
 
نوزده: چه تلخ اگرکه بگویم آن ” دشمن” ی که هماره از آن سخن می گفتید، امروزه برای برچیدن بساط ما شال وکلاه می کند.هموبا عنایت به رجزهای پوک ما وهیاهوهای جاهلانه ی افرادی چون احمدی نژاد  همه ی عرصه های حقوقی وبین المللی را برای یک زنگ تفریح تماشایی آراسته است. برای او برچیدن ما کاردشواری نیست. تجربه اش را دارد. بدا به حال ما و شما در آن روز که هرچه نعره می کشیم: یا ایهاالمسلمون اتحدوا اتحدوا، کسی باورمان نمی کند. می دانید چرا؟ چون صداقت سخن ما رنگ باخته و کسی ما را درآن تنگنای بودن و نبودن باور نمی کند. جنگی اگر دربگیرد، بسیاری از مردمان ایران را باور براین است که این جنگ، ربطی به آنان و خواسته های آنان ندارد. جنگی است میان قدرت های زیرک جهان ازیک سوی، وروحانیان وپاسدارانی که درتنگنای رفتن و ماندن، به دست های خونین و اموال غارت شده ی خویش می نگرند، ازدیگرسوی. یکی دوماه پیش، یکی ازسرداران فدایی جناب شما گفته بود: ما با سیدعلی تا خود جهنم هم که شده پیش می رویم. شما خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل! گویا شمایان دست بکار این حکومت شدید تا ما را به بهشت خدا رهنمون شوید!
 
بیست: ای گرامی، تنها راه بقای ما و شما، مراجعه به مردم است. مباد بخواهید این مراجعه به مردم را درانتخابات اسفندماه نشان ما بدهید؟ خود نیک ترازهمه ی ما می دانید: بسیاری ازداوطلبانی که صلاحیتشان برای حضوردراین انتخابات تأیید شده، ازرام ترین و حرف گوش کن ترین و البته از کاسبکار ترین های این سالهای پس ازانقلاب اند. که همگانشان از فیلترهای تنگ و تاریک دستگاههای اطلاعاتی عبورکرده اند و پیشاپیش آداب چاکری به آنان تفهیم شده است. والله اگر طالب بقا در دوجهانید چاره ای جزروی آوردن به مردم ندارید. اعتمادتان را ازپاسداران فربه بگسلید و به مردم – همه ی مردم – چه کافرو چه مسلمان، روی آورید. این تنها راه بقای ما و شماست. تنها راه. آری تنها راه. خدای می داند که تنها راه.
 
بیست و یک: اگربه مردم – آری همه ی مردم – روی آورید، همین مردم نگرانی ها را از خاطر مبارکتان خواهند زدود. این مردم تنها چیزی که از ما مطالبه دارند، صداقت است. یعنی همان گوهر نابی که ما  دراین سالهای انقلاب از آنان دریغ کرده ایم. مردم اگر صداقت ما را باورکنند، درکنارما خواهند ماند و درترمیم کاستی ها همراه و مشاورما خواهند بود. وعجب گوهر بی بدیلی است این صداقت. مردم اگرما وشما را باورکنند، خودشان ازپس تحریمها و تهدیدات بین المللی برخواهند آمد. کافی است ما را باورکنند. باوری ازجنس آب های زلال. به روانی ابرهای آسمان. و به سترگی کهکشان بالای سر. باوری که ازاو بوی درستی برآید. که با این باور، می شود برتوهین ها و تحقیرها و ناکارآمدی ها و گسست ها فائق آمد. می شود دست های مردم را در دست هم، ودست مردم را دردست خدا نهاد. مگرشما و خیل روحانیان به همین بهانه پای درحکومت ننهاده اید؟ پس کودست مردم؟ کودست خدا؟ به دست پاسداران فربه وهیولاهای وزارت اطلاعات منگرید. آن دست ها آلوده است. خونین است.
 
بیست و دو: من خود می دانم نوشته ام تلخ است. تیزابی است. و ای بسا روان شما را برآشوبد وبخراشد. باکی نیست. این سخن تلخ مرا امروز نوش جان کنید تا همگان – هم ما هم شما – به سلامت ازاین مهلکه بدر رویم. فردا با تبسمی درست به من خواهید نگریست. که : دوستان واقعی من دراین سوی بوده اند و من بدانان پشت کرده بودم.
 
بیست و سه: من کاری به این ندارم که آن” دشمن” کمین کرده به ما حمله خواهد کرد یا نخواهد کرد. اما باوربفرمایید بسیارمایلم تا زمانی که خواب جناب حجة الاسلام والمسلمین طائب تعبیرشود، به وسایل ربوده شده ام دست پیدا کنم. بیش ازدوسال تمام است که برادران اطلاعات و سپاه ابزارکارمرا دزدیده و برده اند و هیچ به خود نمی گویند که این بنده ی خدا شاید به این پنج دستگاه کامپیوترو دهها متعلقات ربوده شده ی آن محتاج باشد وبخواهد فیلم محرمانه ی دیگری از مخوفگاه های برادران بسازد. ایکاش دراین خصوص نیزدستورعاجل صادر می فرمودید. بدرود تا جمعه ای دیگرکه امید دارم تا آن موقع هم این نامه را خوانده وهم “سیدعلی بشنو” را شنیده باشید. و اکنون یک نجوای کوتاه با خدایی که برپیدا وپنهان ما وشما نظاره گراست:
 
خدایا، توشاهدی که من درهرنوشته وبا هرکلمه ای که برمی گزینم، می میرم و زنده می شوم. ازدرونِ من خبرداری که مرا به آزردن دلی اراده نیست. گرچه دلِ یک اطلاعاتیِ مخوف که ازاو با هیولا نام می برم. اما چه کنم که جامعه ی ما را چاره ای جز بدررفتن از این هزارتوی خوف انگیزنیست. خدایا مرا بکش وتاروپودم را به باد ده اما جامعه ام را بسلامت ازاین بحران بدرببر. خدایا مرا به دست طائب ها و اطلاعاتی ها وفربگانی که به لباس سپاه فرو شده اند تکه تکه کن اما سرزمینم را و مردمان سرزمینم را ازاندوه، ازرنج، ازبلاتکلیفی، ازغصه های تمام نشدنی، ازتحقیر، ازعقب ماندگی، ازدربه دری، ازغارت، ازترس، ازلکنت، ازقحطی، ازکاستی های انسانی، ازدست مدیران و روحانیان بی لیاقت رهایی ببخش. نابودم کن اما به مردم سرزمینم سرفرازی عنایت فرما. آمین
 
بیست و هشتم بهمن ماه سال نود
 
با احترام و ادب: محمد نوری زاد

+177
رأی دهید
-100

kurosh_alman - فرانکفورت - آلمان
این کثافت خامنه‌ایِ چه حیوانی هست که امیدورم که مراتب شما و رهبر صداش میزنیید.. ۲۲ بهمن هم خبری نبود یک مشت آن که اراذل اوباش و جیره بگیر ولل روسپی تو خیابون ولو بودند...من که راضیم حمله بشه و ویران شه ایرانی‌ که قراره این حکومت بقا داشته باشه.. مرگ بر کل نظام اسلامی و طرفدارها ش
شنبه 29 بهمن 1390 - 23:51
persianspider - مشهد - ایران
بله آنها به ما حمله خواهند کرد و نفتی‌ که دکتر محمد مصدق از چنگ انگلیس در آورده بود رو دوباره مال خودشون کنند !
شنبه 29 بهمن 1390 - 23:51
amoo uk - ليدز - انگليس
تا دیروز قربون صدقش میرفتی آقای نوری زاد ، برای علی‌ گدا سرها میبریدی اون موقع هم زندانها اسلامی اعدام داشت ،در زمان ریاست رفسنجانی فقر و بد بختی شروع شد اون موقع چرا علی‌ علی‌ میکردی حالا که پستو مقام نداری و خوب چاپوندی داری جر میزانی‌ ؟؟؟؟ موندم چطور راحت واسه آقات رجز میخونی‌ کسی‌ کاری به کارت نداره ؟؟ نوش دارو بعد از مرگ ملت!!
شنبه 29 بهمن 1390 - 23:59
duisesh - استانبول - ترکیه
محمد نوری زاد = یک مرد شجاع
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 00:03
masoud uk - لیدز - انگلیس
مرگ بر خامنه ای‌
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 02:02
greentree - تهران - ایران
نوری زاد عزیز ما قهرمان ملی‌ در ایران زیاد داریم که یکیش هم شما هستی‌ ،روزی که به ایران حمله بشه مجتبی و آقازاده‌ها را باید گرفت و آنها را محکوم به زندان کرد برای ۵۰ سال ولی‌ نه زندان معمولی‌ زندانی که کار از این سگ‌های هار بکشه و وادارشون کنه که روزی ۱۲ ساعت کار کنند
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 02:20
حمله نظامی - رشت - ایران
چی؟رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای؟تو این مردک قاتل رو رهبر میدانی نفرین خدا و رسول الله بر خامنه ای و حامیانش،خدا کنه امریکا به ایران حمله کنه تا نسا شما پلید صفت ها و آخ.ندهای حرام خور رو جمع کنه،شماهایی که سی و سه سال مردم رو به دوری از مادیات دنیا تشویق کردید اونوقت خودتون در مادیات غرق شدید و برای خودتان کاخ های میلیاردی ساختید و به تاراج بردید بدانید که شرف امریکایی ها بر شما بی شرف ها میارزد و حداقل دستاورد حضور آنها در ایران آزادی بیان و حجاب و ارزانی کالا و ورود کالاهای اصل با ماندگاری بالا و غیر تقلبی و داروهای اصل امریکاییست این حداقل است واون فضایی که خانوم رهنورد گفتند که ایران تبدیل شده به یک زندان بزرگ با فضای سراسر امنیتی از بین خواهد رفت
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 06:44
alikhm27 - تهران - ایران
به نظر مت هیچ وقت برای جبران اشتباه دیر نیست
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 07:40
baas - روتردام - هلند
مقصر علی‌ گدا نیست مقصر مردم با غیرت و فهمیده ایران است .!
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 08:33
haghighatgo - برلین - آلمان
نوری زاد مثل اینکه تریاک نکشیده لولی !!!. چه التماسی میکنه این بیچاره ...وای خدا کنه نامه ات رو آیت الله خون خوارمنه ای بخونه که شاید برات از زیر عباش بیارتش بیرون که یه لیسی هم بهش بزنی ....!!!. سواد دارهای بی سواد دو آتشه سال 57 برای گرگ های انگلیسی و فرانسوی و جهودها که خودشون رو با آرد سفید کرده بودن هی داد میزدن که اینها همشون گوسفندها مظلوم و از دست سلاخ شاه فرار کرده هستند یالله درب آقل رو باز کنید بزارید بیان تو ...!!! . این دیگه کیه که از یه اژدهای خونخوار توقع یه طاووسه خوشگل رو داره !!
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 08:40
Vatan Doust - وین - اتریش
به نظر من گذشته انسانی‌ را که آزارش به کسی‌ یا خونی نریخته. نباید مورد انتقاد قرار بگیره. خیلی جرأت جان گذشتگی می‌‌خواهد که در بنده یک دیکتاتور اسلامی تاریخ بشریت اینطوری بنویسی‌ .
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 09:23
Vatan Doust - وین - اتریش
شجاع‌ترین فرد ایران= محمدنوری زاد. به امید روزی که ایرانیها هم مثل بقیه ۱۹۲ کشور دنیا در آسایش، آزادی دور از دروغ و ریا و چاپلوسی و فساد اجتماعی، مالی زندگی کنند بیاید همه از خواست‌های شخصی‌ بگذاریم ، کمک کنیم به این هدف بزرگ.
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 09:36
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
خدایا مرا به دست طائب ها و اطلاعاتی ها وفربگانی که به لباس سپاه فرو شده اند تکه تکه کن اما سرزمینم را و مردمان سرزمینم را ازاندوه، .. ، ازغارت، ازترس، ازلکنت، ازقحطی، ازکاستی های انسانی، ازدست مدیران و روحانیان بی لیاقت رهایی ببخش. نابودم کن اما به مردم سرزمینم سرفرازی عنایت فرما
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 09:38
milad bandar - بندرعباس - ایران
amoo uk - لیدز - انگلیس . شجاعتشو داری؟؟؟نداری،پس سکوت کن و یا شجاعتشو تحسین کن.
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 10:12
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
باز گشت به ملت همیشه درست می‌‌باشد. هر چه در گذشته میکرد. گذشته. دست کم مثل رفسنجانی‌ نیست. فراموش نکنم که در ایران می‌‌باشد. و چاقو خونین اسلام نزدیک گلوی خودش و خانودهش می‌‌باشد. جنایت خونین اوباش اسلام را با قتلهای زنجیره‌ای فراموش کرده‌اید؟. نامه‌های نوری را هر کسی‌ در ایران می‌‌فهمد. و بتهر از اینترنت این دولت دروغین را رسوا می‌‌کند. لطیفه شاهی نوری ۱۰‌ها بار کاربرد تر از اینترنت و آموزش سیاسی دموکراسی می‌‌باشد. نوری عزیز خیلی‌ از ما‌ها را امیدوار کردید. تا امیر کبیر راه دوری دارید. ولی‌ لباس میرزا آقاخان نوری و آغاسی را از تان در آورده‌اید. آهورا مزدا جان شما از اوباش چاقو بدست آخوندا و اسلام خونین حفظ کند. یک کلام از من. این خدا و پیغمبر مار هفتسر می‌‌باشد. فقط کلام عرب می‌‌فهمد. و خون ایرانی‌ می‌‌نوشد. و لایق ریش ملاها. روانت شاد سیرجانی
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 10:09
ArashAfshin - همدان - ایران
جنابamoo uk من که میدونم وقتی‌ میری ایران توی همون فرودگاه الکی‌ همینجوری می‌ترسی‌ که بابا نکنه این نامردا منو بجای ینفر دیگه دستگیر کنن. همینجور میبینی‌ دلت شور می‌زنه. حالا این آقا توی قفس گرگ گیر کرده داره ۲ تا حرف حساب می‌زنه. می‌دونی این یعنی‌ چی‌ جوجه؟ حالا از دور هی‌ بشین رجز بخون
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 12:47
کاپیتان - تهران - ایران
کسانی که به هر دلیل به نوری زاد و امثال او خرده می گیرند که چرا قبلا آن گونه می اندیشیدی و چنان می گفتی و امروز چنین شده ای، خودشان بهتر از هر کسی می دانند که فقط محض اعلام حضور نظر می دهند و چیزی برای گفتن ندارند. نوری زاد که امروز چنین بی محابا به بنیان های ستم و ظلم حکومت می تازد، از جان گذشته ایست که اگر تصور کنیم به نیت جبران مافات این نامه ها را می نویسد، باز هم چنین شهامتی ستودنی است . باور دارم او اسیر هیچ یک از آلودگی های حکومت نشده که می تواند چنین باشد.
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 17:50
shahrooz93 - دبی - امارات
نوشتهٔ بالا و همچنین فایل صوتی قبلی محمد نوری‌زاد سندی دیگر بر این است که این اسلامی که این آخوندها تبلیغ می‌کنند آن نیست که پیامبر اسلام به مردم معرفی کرد. اسلام آن است که مسلمان و یهودی، و حاکم و کارگر با هم برابر باشند نه همانند امروز. این آخوندها با این بی‌خردیشان کاملا اسلام را از بین بردند.
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 18:53
ranande taxi - منچستر - انگلستان
خودتو خسته میکنی‌ یاسین تو گوش خر میخونی‌!
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 22:00
massoudoslo - اسلو - نروژ
رهبر نیست این که، یه خر کور و کر هم از این مردک بیشتر میفهمد .
دوشنبه 1 اسفند 1390 - 05:19
فریدون شیرازی - شیراز - ایران
amoo uk - لیدز - انگلیس- من با تو موافقم.اینکه در ایران ادم شغل مهمی داشته باشد و بعد یکباره به انتقاد از ظلم بپردازد و زندان برود و شکنجه شود و بعد از ازادی هم دوباره دست از نامه نگاری و انتقاد دست بر ندارد که شجاعت نیست اصلا مردانگی و ایرانیت نیست.شجاعت ان است که این عمو یوکی در سایتهای خارج با اسم مستعار به زندانیان در اوین توهین کند و شعارهای شیشکی بدهد و بوقت مسافرت به ایران اینقدر برای تیله پاسداران فرودگاه خم و راست شود که چهار چنگولی به خانه برسد و ایران که هست اینقدر از ریش میترسد که به جارو دستی هم سلام میکند.خواندن کامنت این جور موجودات باعث تهوع میشود نه بخاطر موافقت یا مخالفت با کسی بلکه بخاطر اینکه به افتاده و ضعیف طعنه میزند.بیاد داشته باشیم ایرانی بر خلاف تازیان همیشه با ظالم قدرت دار مبارزه میکند نه با افتاده بی سلاح و بی قدرت
دوشنبه 1 اسفند 1390 - 10:59
Sgt.Ghandali - مشهد - ایران
براستی حال انسان از ذهنبت همه این دست اندر کاران رژیم بهم نمیخورد؟. خدا بداد برسد اگر همین اسلامیستها ی مترود، با این ذهنیتها متحجرشان مانند همین نویسنده این نامه به خامنه ای، دوباره قدرت را بدست بگیرند . هواداران جمهوری مقدس، مخصوصاً سبزهای مغز پسته ای، یاحسین میرحسین وار بر روی "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" میراث امام راحل تأکید میکنند. این بدون تنازلیان زیاد اهل خواندن متن قانون اساسی نیستند؛ اگر بودند میدانستند که بنا بر اصل ١١۰ قدرت مقام گندۀ رهبری و جانشین پیامبر و خود خدا بی حد و اندازه است.
دوشنبه 1 اسفند 1390 - 23:05
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.