گردش‌های مرموز یک گدا با خواهرزاده یک‌ساله

  راز گردش‌های دایی و خواهرزاده یک‌ساله زمانی فاش شد که وی را به خاطر گدایی دستگیر کردند.

جوان 24 ساله داستان عجیبی پیش روی پلیس گذاشت تا اینکه خواهرش به خاطر گمشدن بچه‌اش به طرح شکایت پرداخت.


چندی پیش ماموران گشت پلیس با دیدن پسری جوان با دختربچه یک‌ساله‌ای که در آغوش داشت وی را زیر نظر گرفتند و متوجه شدند آنان گدایی می‌کنند و این در حالی بود که به نظر نمی‌رسید پدر و کودک باشند.

ماموران پس از دقایقی این پسر را به همراه دختربچه بازداشت کردند و خواستار مدارک شناسایی شدند. در برابر تحقیقات پلیسی مرد جوان سکوت کرد و همین موجب شد فرضیه‌ای مبنی بر کودک‌ربایی مطرح شود.

مردجوان که خود را حمیدرضا 22 ساله معرفی کرده بود در بازجویی‌ها گفت: این دختر، بچه خواهرم است و ما از روستایی در مرز به تهران آمده‌ایم چرا که پدرومادرم در یک تصادف کشته شده‌اند و من که کاری نداشتم مجبور شدم در تهران که ‌کسی ما را نمی‌شناسد، گدایی کنم. وی افزود: همه کیف و مدارکم را دزدیده‌اند، صبح‌ها گدایی می‌کنم و شب‌ها در ساختمان‌های نیمه‌ساخته می‌مانم. اگر نگهبانی هم اجازه ندهد مقداری پول به او می‌دهم، گاهی هم به بهانه مریضی این دختر که مهسا نام دارد به بیمارستان‌ها می‌روم و تا صبح روی صندلی انتظار می‌مانم. ماموران که به ادعای حمیدرضا شک کرده بودند، وی را در بازداشت نگه داشتند و به بررسی پرونده کودکان گمشده پرداختند.

 
7 ساعت بعد


هنوز 7 ساعت از این اقدام نگذشته بود که در جنوب تهران خانواده‌ای با مراجعه به پلیس ادعا کردند یک دایی‌ و خواهرزاده به گردش رفته و دیگر بازنگشته‌اند. پدر دختربچه که خیلی ناراحت به نظر می‌رسید، گفت: «برادرزنی به نام محسن دارم که خیلی به درسا کوچولوی ما علاقه‌مند است و هر ازگاهی به خانه‌مان می‌آمد و وی را با خود می‌برد تا گردش کنند، چون هوا سرد بود من از همسرم خواسته بودم دیگر محسن و درسا برای تفریح بیرون نروند. امروز سر کار بودم که ملیحه به من زنگ زد، وحشت زده و هراسان بود. وقتی شنیدم ساعت‌هاست محسن و درسا بیرون رفته‌ و بازنگشته‌اند، نگران شدم. می‌خواستم اعتراض کنم اما حال ملیحه به اندازه‌ای بد بود که منصرف شدم و به تکاپو افتادم. هیچ خبری از آن دو نداریم، همه بیمارستان‌ها را چرخیدیم و به پارک‌های محله‌مان هم رفتیم اما اثری نبود».

دقایقی بعد از این ادعاها، پلیس پی برد جوان گدا و دختربچه همراهش همان محسن و درسا کوچولو هستند و راز مهربانی‌های این دایی برای خواهرزاده‌اش فاش شد. محسن که با دیدن داماد و خواهرش سربه زیر انداخته بود در بازجویی‌ها گفت: «من بیکار هستم و مرتب به خاطر پول توجیبی از خانواده‌ام سرکوفت می‌شنوم، یک بار پشت چراغ قرمز بودم که یک زن با پسربچه‌ای جلوی راننده آمد و پول خواست، دیدم دلسوزی به پسربچه‌ موجب شد تا راننده و 2 مسافر دیگر به او پول بدهند به خاطر همین تصمیم گرفتم من هم چنین گدایی‌ای بکنم. وقتی درسا کوچولو را از خواهرم می‌گرفتم می‌دانستم ملیحه می‌تواند بدون سروصدای دخترش به کارها برسد و سرگرم است. سریع سوار مترو می‌شدم و به شمال تهران می‌رفتم در اطراف بیمارستان‌ها می‌ایستادم و به بهانه بیماری درسا و اینکه پولی برای درمان وی نداشته و مسافر هستم، گدایی می‌کردم پول خوبی هم گیرم می‌آمد».

وی افزود: همیشه من خوراکی‌هایی برای درسا کوچول می‌خریدم و خواهرم راضی بود تا اینکه پلیس من را دستگیر کرد و همه چیز لو رفت. بنابه این گزارش، داماد این خانواده از برادرزن خود شکایت کرده و خواستار مجازات وی است.

+61
رأی دهید
-174

amoo uk - ليدز - انگليس
بیکاری ، فقر و فحشا در کشور ثروتمند اسلامی بسیار بسیار ناب علوی
‌سه شنبه 25 بهمن 1390 - 21:10
saber1000 - یزد - ایران
خاک توسرت داماد شکایت برای چه ؟بجای اینکه دست برادر زنت رو بگیری و کمکش کنی شکایت میکنی ؟؟!!
‌سه شنبه 25 بهمن 1390 - 22:13
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا
آدم میمونه به این جماعت چی بگه ! خوب راحت طلب بچه رو با خودت نمی آوردی عوضش شیشه ماشین پاک میکردی ... چطوری با عواطف مردم بازی میکنند!!!
‌سه شنبه 25 بهمن 1390 - 23:10
kabootar - لاهور - پاکستان
دیگه دوماد این خانواده مشخصه!چطوری میتونه به برادر زنش کمک کنه؟
‌چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 02:13
sobat - تهران - ایران
قدیمی ها میگن.....گدایی اگر ننگ نباشد گنج است.......خاک بر سر احمدی نژاد با طبع پست و زبونش.......اون گدا پروراست........ایرانی همیشه عزت طبع داشت.......
‌چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 04:53
shakila99 - شارجه - امارات
saber1000یزد -ایران با شما موافقم باید دست اطرافیانمان را بگیریم که تو چاه بزرگتری نیفتند
‌چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 05:28
سارا هاشمي - تهران - ایران
واقعا ادم میمونه چی بگه . این همه کمک به کشورایی که ازشون ضربه خوردیم واسه چیه من نمیدونم . یکی نیست به حال جوونای ایران گریه کنه
‌چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 06:22
mohamad8 - سن سباستین - اسپانیا
هوووووووو بازم یه اعدام دیگه بکشیدش چون بیکاره کسی‌ رو نداره
‌چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 07:06
ranande taxi - منچستر - انگلستان
کاشکی‌ اونایی که با بچه گدایی می‌کنن لااقل یک صدم درآمدش رو به بچه بدن .که نمیدن!
‌پنجشنبه 27 بهمن 1390 - 02:44
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.