هنوز هم او بود!

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.

+378
رأی دهید
-28

mobareze khamoosh - پردیس - ایران
آای جونم،مالِ ایران بوده دیگه؟یعنی‌ میخواید بگید قدیما مردای ایران دک و دیوونه نبودن و جوانمرد هم توشون بوده؟شگفتا..
‌سه شنبه 25 بهمن 1390 - 17:05
shameghariban - تهران - ایران
جونم جونمردهای ایرونی.
‌سه شنبه 25 بهمن 1390 - 21:51
nasl sokhta - لندن - انگلیس
قابل توجه خانمهای ایرانی‌ ،ببین خانمها مردهای ایرانی‌ اینند ‌هی برید با خارجیها ازدواج کنید. مرد ایرونی تکه!!.
‌پنجشنبه 27 بهمن 1390 - 02:43
felora - تهران - ایران
mobareze khamoosh - پردیس - shameghariban - تهران -nasl sokhta - لندن ـ اخه کجای این داستان از ایرانی بودن اینهاحرفی زده که شما اینهمه شلوغ کردین! :))
‌پنجشنبه 27 بهمن 1390 - 14:11
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.