قرار مرگبار مزاحم با زن متاهل

دو مرد و یک زن که متهم هستند با کشاندن جوان به خانه‌شان او را به قتل رسانده و جسدش را به آتش‌ کشیده‌اند در انتظار حکم دادگاه به سر می‌برند.

مردی جوان، مهر سال گذشته به پلیس آگاهی شیراز مراجعه کرد و گفت برادرش به نام فرهاد گم شده است. او گفت: «فرهاد که در زمینه خرید و فروش پوشاک و لوازم خانه کار می‌کند، سه روز قبل به قصد رفتن به خانه یکی از بدهکارانش از منزل خارج شد. او قبل از رفتن به من گفت احتمال می‌دهد مرد بدهکار برای وی نقشه‌ای کشیده باشد. به همین خاطر از من خواست اگر بعد از سه روز برنگشت پلیس را باخبر کنم و حالا آن مهلت تمام شده است.»
 ماموران بعد از تشکیل پرونده، تحقیقاتی را در این زمینه آغاز کردند اما ردپایی از فرهاد به دست نیامد تا اینکه چند روز بعد یکی از کارگران شهرداری که مشغول نظافت خیابان بود، چشمش به پتویی افتاد که به طرز مشکوکی کنار خیابان رها شده بود. او بعد از کنار زدن پتو جنازه سوخته‌ای را مشاهده کرد و بلافاصله پلیس را از ماجرا مطلع کرد. دقایقی بعد تیمی از کارآگاهان جنایی خود را به محل اعلام شده، رساندند و به بررسی جنازه پرداختند. صورت مقتول کاملا سوخته و از بین رفته بود و هیچ مدرک شناسایی همراه نداشت. از طرفی معلوم بود جنایت در مکان دیگری انجام و سپس جسد به آن خیابان منتقل شده است.
برادر فرهاد بعد از انتقال جسد مجهول‌الهویه به پزشکی‌قانونی، به آنجا رفت و با دیدن جنازه تایید کرد؛ این مقتول فرهاد است. به این ترتیب سرنوشت مرد مفقودی فاش شد و کارآگاهان تلاش خود را برای شناسایی قاتل یا قاتلان او آغاز کردند. آنها با بررسی فهرست مکالمات تلفنی مقتول فهمیدند فرهاد با زن جوانی به نام نسرین رابطه داشت. با افشای این موضوع نسرین بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او با ابراز بی‌اطلاعی از قتل فرهاد گفت: «شوهرم با این مرد مراودات کاری داشت و به همین خاطر نیز من او را می‌شناختم و ارتباط دیگری با هم نداشتیم و اصلا خبر نداشتم او کشته شده است.»
 ادعاهای این زن برخلاف سرنخی بود که کارآگاهان از طریق مخابرات به دست آورده بودند، به همین سبب بازجویی‌ها از وی ادامه پیدا کرد تا اینکه بالاخره نسرین راز قتل فرهاد را فاش و شوهر و برادرش را به عنوان عاملان جنایت معرفی کرد. او گفت: «شوهرم مراد از مدت‌ها قبل فکر می‌کرد من و فرهاد با هم رابطه داریم، به همین خاطر هرازگاهی با من دعوا می‌کرد تا اینکه بالاخره به او گفتم فرهاد برایم مزاحمت ایجاد می‌کند، شنیدن این حرف برای مراد خیلی‌گران تمام شد و او برادرم را از موضوع مطلع کرد و دو نفری به این نتیجه رسیدند که باید از فرهاد انتقام بگیرند.»
 متهم در ادامه اعترافاتش گفت: «روز حادثه در حالی‌که همه چیز برای اجرای نقشه مهیا بود و برادرم هم در خانه ما به سر می‌برد به خواسته شوهرم با فرهاد تماس گرفتم و با او در خانه قرار گذاشتم. وقتی آن مرد وارد منزل ما شد، مراد و برادرم به طرفش حمله کردند و دست و پایش را بستند. آنها بعد از خفه کردن فرهاد جنازه را به آتش کشیدند و در یک پتو پیچیدند و از خانه بیرون بردند.»
 کارآگاهان بعد از شنیدن اعترافات، دو مرد متهم به قتل را بازداشت کردند. آنها در بازجویی‌ها جرم‌شان را گردن گرفتند و با تکرار گفته‌های نسرین انگیزه‌شان را از جنایت، مزاحمت‌های مقتول و مسایل ناموسی عنوان کردند. متهمان در ادامه تحقیقات به بازسازی صحنه جنایت پرداختند و بعد از اتمام تحقیقات مقدماتی، پرونده در اختیار قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری استان فارس قرار گرفت. در جلسه محاکمه این متهمان که چند روز قبل برگزار شد، نماینده دادستان، مراد و برادرزنش را به مشارکت در قتل و نسرین را به معاونت در این جرم متهم کرد و خواستار مجازات آنها شد. اولیای دم فرهاد نیز گفتند خواسته‌شان قصاص عاملان قتل است. در ادامه متهمان ماجرایی را که پیش از این تعریف کرده بودند بار دیگر تکرار کردند و هیات قضات برای صدور رای وارد شور شدند.
 

+63
رأی دهید
-187

Newton_the best - هانوفر - المان
یک لحظه فکر کنید. خانومی با یک آقا ازدواج کرده! بعد به دوست شوهرش زنگ میزانه که بیاد خونه! شوهرش با برادرش یک انسان دیگرو میکشن! یعنی‌ حق زندگی‌ کردنو از یک نفر دیگه می‌گیرن چون خانومی که این آقا فکر میکرده صاحبشه توی فکرش با آقا فرهاد بوده نه با شوهرش!!! یعنی‌ چی‌؟؟ مگر من صاحب یک نفر دیگه هستم؟ مگر من تصمیم گیرنده برای جان کس دیگه‌ای هستم؟ وقتی‌ اونو میکشتن، این خانوم فکر نکرده که بودن اون باعث شده که این وضعیت پیش بیاد؟ ادامه...
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 04:30
Newton_the best - هانوفر - المان
آقای عزیز! بردار من! این خانوم مال شما نیست! ملک نیست! روحش مال تو نیست! بذار بره عزیز من، همه آزادن که زندگی‌ کنن! تو چطور به خودت اجازه میدی که یک انسان دیگرو آتیش بزنی‌! مگر هیزم ؟؟؟ نپرسیدی از زنت که دوستت داره یا نه؟ اگر دوستت نداشت چرا نذاشتی بره عزیز من؟ برادرتو چرا آورد ؟ ۴ نفر اینجا زندگیشونو تباه شد که ثابت کنی‌ که ناموس یعنی‌ چی‌؟ امیدوارم کس دیگه‌ای نخواد که واژه هائ مثل ناموس یا غیرت رو اینجوری نشون بده، چون همشون نشانگر خود خواهی‌ ذهن بشر هستن و دیگر هیچ!
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 04:37
ranande taxi - منچستر - انگلستان
مزاحمت برای ناموس دیگران عاقبتی جز این فکر نمیکنم داشته باشه!!
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 07:21
shayad chizi digar - ناتس - انگلستان
newton_the best درود به شما وصحیح فرمودید و برای تکمیل کلام شما : همانگونه زندگی کردیم که یادمان دادند, افسوس که هرچه یادمان دادند اشتباه بود! . عزیزان بیا ییم مفاهیم را از نو بیاموزیم و بر زندگی از نو بنگریم، بر مسائلی هماننده ناموس ،غیرت، همسر، عشق، وطن ،دین ، خداوند ، انسان و زندگی.شاید زندگی آنچه به ما گفته اند نباشد .بیاییم دنیای زیباتری را برای خود بسازیم. با درود به تمام هموطنان عزیز
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 07:46
mahsa222 - مالمو - سوئد
انگلیس ناتنس جان شاید ما بتونیم عقیده همونو عوض کنیم ولی‌ اونایی تو اون خرابه زندگی‌ می‌کنن تا آخرش هم با این اگدها هستن چون راهی‌ نیست تا بفهمونن زن یعنی‌ چی‌ زندگی‌ یعنی‌ چی‌ یا ازدواج یا دوست داشتن یعنی‌ چی‌ تا این رژیم سر کار ما باید هر روز از این خبرها و خبرهای دیگر خیلی‌ بخنیم افسوس بخوریم به انسانهای مملکتمون که چطوری تباه میشن امید روزو که این عقیده‌ها و این تعرض فکرا از ایران و کشورهی مسلمان سیاه بشه و همه بدون کشته شدن و بدون کشتن زندگی‌ کنن امین
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 10:46
massoudoslo - اسلو - نروژ
از ایران و ایرانی چیزی جز ویرانی نمانده ! طرحی دیگر باید انداخت و ایرانی دیگر ساخت .
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 12:54
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
Newton- عزیز جون امیدوارم در چنین شرایطی قرار نگیری اما اگه درست توجه کنی اینجور زنهای کثیف تعدادشون زیاد شده که با دوستت دارم شوهر را گول میزنند و با یکی دیگه هم می پرند و می بینی که چه راحت هم معشوقه و هم شوهر را فروخت و راحت از هر دو گذشت. اینروزها باید جوانها مواظب باشن که از این کلاشهای کلاهبردار و هرزه فراوانند و باید مثل بستنی یه لیس زد و دپرت کنی دور. اینها بی ارزشن و متأسفانه یکعده با نیت و فکر پاک میخوان با این اعجوبه ها بمونن که آخرش خراب میشه.
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 18:50
بهدین - نشویل - آمریکا
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان گرامی، ما کە از این قضیە بە جز این چند خطی کە اینجا نوشتە شدە چیز دیگەای نمیدونیم ولی در کل در چنین موقعیتهایی کمتر زنی پیدا میشە جرأت اینو داشتە باشە بە شوهرش بگە: خیلی ازت معذرت میخوام، امیدوارم کە ناراحت نشی ولی من اونو از تو بیشتر دوست دارم، بی زحمت طلاقم رو بدە تا رفع زحمت کنیم. کە اگر همچین چیزی بگە کسی کە کشتە میشە احتمالا خودشە. دروغ گفتن همیشە نشان از پستی نیست.
یکشنبه 16 بهمن 1390 - 21:49
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.