آرزوی مرگ یک تبهکار قدیمی
یک تبهکار از دیدن دختر کوچکش خجالت میکشد و آرزو دارد بمیرد.
اوایل سال جاری بود که گزارشی به کلانتری 113 بازار مخابره شد مبنی براینکه 3مرد تحت عنوان بازرس وزارت کار از کارگران افغان اخاذی میکنند.

با دستور کلانتر منطقه بازار تیمی از پلیس ماموریت یافتند به این موضوع رسیدگی کنند و سرنخی از مردان تبهکار به دست آورند. ماموران در تجسسهای میدانی از طعمههای افغان متوجه شدند که 3 مرد کت و شلوارپوش با خودروی ون به کارگاههایی که کارگران بدون مجوز در آنها مشغول به کار هستند مراجعه میکنند و با توجه به غیرایرانی بودن، آنان را مورد اخاذی قرار میدهند.
در ادامه تحقیقات یکی از طعمهها که مردی افغان به نام «جمعه» بود به ماموران گفت: در حال کار بودم که 3 مرد تهریشدار و کت و شلواری به کارگاه آمدند و یکی از آنان که بیسیم هم در دست داشت خود را بازرس وزارت کار معرفی کرد و از کارگرهای افغان خواست مجوز اقامتشان را نشان دهند.
این کارگر افغان در ادامه افزود: از گوشهای دیدم که 2 مرد دیگر به داخل اتاق استراحت کارگران رفتند و به بهانه بازرسی، پولهای کارگرها را به داخل جیبشان گذاشتند. وقتی با این صحنه روبهرو شدم به آنها اعتراض کردم که بازرس قلابی با مشت و لگد به جانم افتاد و مرا همراه 3 کارگر دیگر سوار ون کردند و گفتند ما را تحویل پلیس میدهند ولی ما را به سمت ورامین بردند و نرسیده به ورامین پیادهمان کرده و هرچه پول همراه داشتیم گرفتند و رهایمان کردند و رفتند. همچنان که پلیس در حال ردزنی مردان تبهکار بود چندین پرونده دیگر هم به کلانتری ارجاع شد که مالباختهها ادعا داشتند 3 مرد شیکپوش به عنوان بازرسان وزارت کار یا ماموران پلیس امنیت به همین شیوه و شگرد از آنان زورگیری کردهاند. بر این اساس ماموران با اجرای طرح مهار در کارگاههای اطراف بازار تهران پس از تعقیب و مراقبت چند روزه موفق شدند 3 تبهکار کت و شلوارپوش را شناسایی کنند. پلیس برای اینکه بتواند بهطور دقیق و فنی این پرونده را رسیدگی کند چند تن از ماموران را در نقش کارگر به بعضی از کارگاهها فرستاد که 3 مرد شیاد با مراجعه به یکی از کارگاههایی که ماموران پلیس در آنجا بودند، خودشان را ماموران پلیس امنیت معرفی کردند و پس از بازرسی قصد داشتند 2 تن از کارگران را به بهانه اعتیاد و ورود غیرقانونی به کشور بازداشت کنند که در نهایت هنگامی که قصد سوار شدن بر خودرویشان را داشتند خود را در حلقه محاصره پلیس دیدند. در بازرسی بدنی از 3 مرد تبهکار تعدادی مدارک شناسایی جعلی مربوط به وزارت کار، بسیج، پلیس و سازمانها و نهادهای دیگر کشف شد که همه آنها متعلق به یکی از تبهکاران به نام «میثم» بود. با ارجاع پرونده به پلیس آگاهی، «حسین» و «رضا» که همدستان میثم بودند در بازجوییها ادعا داشتند نقشه سرقت از کارگران را میثم طرحریزی کرده بود و آنها فقط نقشه وی را اجرا میکردند. میثم که در این باند نقش بازرس وزارت کار را بازی میکرد در ابتدا ادعا کرد برای نخستینبار است که دست به چنین کارهایی زده ولی هنگامی که جواب تجسسها نشان داد وی برای سومینبار است که به جرم جعل، کلاهبرداری و سرقت تحت عنوان مامور بازداشت شده دیگر نتوانست حقیقت را کتمان کند و اعتراف کرد: خیلی دوست داشتم مانند بعضی از اقوام و آشنایانم در نظام مشغول به کار شوم، وقتی برای نخستینبار اوراق بسیج را جعل کردم به این فکر افتادم که چرا اوراق سازمانهای دیگر را جعل نکنم، به همین دلیل برای خودم حکم بازرسی از وزارت کار را جعل کردم و به اصرار 2 تن از دوستانم به کارگاههایی که کارگران افغان داشتند میرفتیم و به بهانه ورود غیرقانونی به کشور یا مجوز کار پولهای آنان را سرقت میکردیم و چون میدانستیم افغانها به صورت قاچاق وارد کشور شدهاند و میترسند برای شکایت به کلانتری بروند با خیال راحت کارمان را انجام میدادیم. با ادعاهای رئیس باند، کارآگاهان به خانه وی رفتند و بسیاری از احکام سازمان و نهادها و مهرهای جعلی را که وی برای جعل استفاده میکرد، کشف کردند. بنابر این گزارش، تبهکاران به 10 زورگیری از کارگاههای اطراف بازار اعتراف کردند و با دستور بازپرس پرونده هر 3 زورگیر روانه زندان شدند.
میثم 30 ساله به دلیل طولانی شدن مدت تحقیقات بسیار بیقراری میکند، بهانه دختر کوچکش را میگیرد و میگوید اگر برای یک لحظه آزاد شود خودکشی میکند.
شنیدم سابقهدار هستی؟
بله، 2 سابقه جعل دارم.
زندان هم رفتی؟
بله، یک سال زندان رفتم.
چرا جعل میکنی؟
مشکل دارم، عقدهای شدهام. دوست داشتم با جعل کارت یا حکم نظامیها در بین دوستان و آشنایانمان خودی نشان دهم.
یعنی اینقدر علاقه داری؟
بله
پس چرا استخدام نشدی؟
به خاطر اینکه قلیان میکشیدم همیشه در تحقیقات رد میشدم.
حتما به خاطر این موضوع هم تصمیم گرفتی جعل کنی؟
بله، چند تن از دوستانم نظامی هستند و میدیدم که مردم برای آنها احترام قائل هستند به همین دلیل من هم میخواستم با جعل کارتهای نظامی سرشناس شوم.
از این راه؟!
به شما گفتم که عشق آن را دارم.
پس چرا اخاذی میکردی؟
بار اولی که دستگیر شدم فقط به خاطر اینکه خودم را نظامی معرفی میکردم دستگیر شده بودم ولی بار دوم و این بار به خاطر اخاذی!
چطور شد به فکر اخاذی افتادی؟
به خاطر زن و بچهام.
در این میان زن و بچهات چه تقصیری دارند؟
آنها تقصیر ندارند. من بیکار بودم و به خاطر سابقه اول جایی نمیتوانستم استخدام بشوم؛ نه پولی داشتم تا کاسبی کنم نه آشنایی داشتم تا جایی کار کنم به همین دلیل مجبور شدم از راه اخاذی و معرفی خودم به عنوان مامور پول دربیاورم.
بعد این پولها را به زن و بچهات میدادی؟
میدانم حرام است ولی آنها که نمیدانستند. مجبور بودم بهخدا.
پس چرا بعد از آزادی از زندان دوباره دست به این کار زدی؟
در زندان با چند سابقهدار آشنا شدم. وقتی از زندان آزاد شدم در به در دنبال کار میگشتم ولی کار پیدا نمیکردم. از شانس بدم حسین و رضا را در خیابان دیدم و پس از سلام و احوالپرسی آنها متوجه بیکاریام شدند و آنقدر در گوشم خواندند که به دنبال خلاف برویم که در آن شرایط مجبور به انجام این کارها شدم.
آیا واقعا مجبور بودی؟
الان که فکر میکنم زیاد نه، بالاخره میتوانستم با حقوق پایینتر جایی را برای کار پیدا کنم.
دخترت چند ساله است؟
]انگار بغض دارد خفهاش میکند، زیر گریه میزند و میگوید 2 ماه است که دختر 5 سالهاش را ندیده است[.
خیلی دوستش داری؟ پس چرا بیخیال خلاف نمیشوی؟
در دنیا هیچکس عزیزتر از دخترم نیست. به خدا قسم اگر آزاد شوم دیگر به دنبال خلاف نمیروم، میچسبم به خانوادهام.
در گذشته هم این قولها را داده بودی، درست است؟
بله، قول داده بودم ولی دیگر طاقت فضای زندان را ندارم.
چه آرزویی داری؟
یا سریع آزاد شوم یا بمیرم، از دست خودم خسته شدهام.