تسویه حساب نهایی دایی با مایلی کهن
عصر ایران ورزشی، هومان دوراندیش - محمد مایلی کهن پیش از این ها، مظهر تحقق اراده قدرت پشت پرده فوتبال ایران بود. او در حالی که یکی از ضعیف ترین بازیکنان پرسپولیس در دهه 60 بود و در تیم ملی ایران نیز سابقه درخشان و اصلاً حضور پررنگی نداشت، در دهه 70 به ناگاه اسطوره ای به نام ناصر حجازی را کنار زد و سرمربی تیم ملی شد.
زمانی که این اتفاق عجیب در فوتبال ایران رخ داد، همه گفتند که اراده ای سیاسی و فرافوتبالی، مایلی کهن را سرمربی تیم ملی کرده است.
البته هیچ گاه به درستی معلوم نشد که آیا واقعاً چنان اراده ای در کار برکشیدن مایلی کهن بود یا نه، ولی به هر حال آن نحوه برآمدن و سرآمدشدن، چنین شائبه ای را نیز در افکار عمومی فوتبالدوستان ایرانی رقم زد.
مایلی کهن در دهه 80 نیز مدتها در لیگ برتر ایران سرمربی این تیم آن تیم می شد، ولی هیچ گاه موفقیت درخور اعتنایی کسب نکرد. این ناکامی در کنار آن حضور مداوم، بسیاری را به این نتیجه رساند که لطف همان اراده سیاسی هنوز هم شامل حال مایلی کهن است و هم از این روست که آقای اخلاق در کمال شایستگی و اخلاق، بر نیمکت تیم های گوناگون لیگ برتر می نشیند و آنها را به خاک سیاه می نشاند!
زمانی که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد، بسیاری پنداشتند که آفتاب اقبال مایلی کهن دوباره طلوع کرده است و او بار دیگر سرمربی تیم ملی خواهد شد و چه بسا که در این فوتبال حسینقلی خانی، به مقامات بالاتر نیز برسد.
اما اوضاع آن گونه که تصور می شد، پیش نرفت. هر چند که مایلی کهن در دوره نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد، هنوز ایامش به کام بود ولی هر چه بود، خودش چندان بر بام نبود.
او در این دوران، مربی ای ناکام و کم دوام بود که در راس کادر فنی هیچ تیمی خوش نمی درخشید و بر نیمکت آن تیم حضور مستمری نمی یافت، ولی با این حال باز هم بیکار نمی شد. همیشه در لیگ برتر برای او کار و باری بود که به دستش دهند و بر دوشش نهند.
در آخرین سال دوره نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد، مایلی کهن سرمربی تیم ملی شد. چندماهی هنوز مانده بود که دولت نخست احمدی نژاد جای خودش را به دولت دوم وی دهد که مایلی کهن نیمکتی را که گمان می کرد علی دایی از او گرفته است ( در ماجرای ناکامی مایلی کهن در رساندن تیم ملی به جام جهانی و آمدن وی یرا به جای وی )، از دایی پس گرفت.
اما صبح دولت مایلی کهن، ندمیده به خاموشی گرایید و بیانیه ای علیه دیگر دشمن وی، امیرقلعه نویی، مایلی کهن را از عرش به فرش کشاند و از صدر تخت به زمین سخت نشاند.
در دولت دوم احمدی نژاد، دیگر همان حمایت پیشین هم شامل حال مایلی کهن نشد. چه احمدی نژاد در دوره دوم زمامداری اش در پی جذب طبقه متوسط جدید و سایر اقشار مدرن جامعه ایران برآمد و مایلی کهن اگر چند سالی زودتر از دایی به تهران آمده است، ولی در فوتبال ایران نماد و نماینده اقشار مدرن این مرز و بوم نیست. این گونه شد که در دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، قلعه نویی و مایلی کهن جای خودشان را به قطبی و کی روش دادند. چه قطبی و کی روش، چهره هایی شیک تر و به روزتر از قلعه نویی و مایلی کهن هستند و میدان دادن به آنها از سوی دستگاه ورزش دولت اصولگرایی که اینک از نظر سایر اصولگرایان تغییر رویه داده است، قابلیت بیشتری برای جذب طبقات و اقشار مدرن جامعه ایران دارد.
این روند، دست مایلی کهن را سخت کوتاه کرده و او را گرفتار وضعی کرده است که خیلی ها متهمش می کنند که نقدش بر علی دایی از باب مطرح شدن در رسانه ها و جلب توجه برای کسب شغل تازه است.
در چنین شرایطی، دایی مایلی کهن را به دادگاه کشانده است تا با منتقدی قدیمی، تسویه حسابی نهایی کند و دست نقد او را برای همیشه از دامان اعتبار و آبروی خودش کوتاه کند.
آیا دایی به پیغام ها و واسطه ها بی اعتنا می ماند و تا اجرای حکم مجازات مایلی کهن، هر چه که باشد، پیش می رود یا اینکه همانند دفعه پیشین، فقط به اخذ چنین حکمی اکتفا می کند و نهایتاً مربی سابقش را می بخشد؟
پاسخ این سئوال را فقط خود دایی می داند اما به نظر می رسد که دایی این بار می خواهد مایلی کهن را در پیش چشم همه خرد کند تا دیگر گردی از رهگذر دوست به دامنش ننشیند!