جامعه ایران دچار فرسایش سیاسی از درون فشار و تهدید از بیرون شده است
جـــرس: حمیدرضا جلائیپور، فعال سابق مطبوعاتی، جامعه شناس و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، معتقد است جامعهای که در سی سال پیش مردمیترین انقلاب را در این منطقه از جهان به نمایش گذاشت (و اصلیترین شعارش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود) اینک با شرایط انسداد سیاسی روبرو شده است.
وی در تحلیل وضعیت کنونی جامعه ایران، آنرا دچار "فرسایش سیاسی از درون، فشار و تهدید از بیرون" ذکر کرده و معتقد است با توجه به شرایط و آرایش های موجود، جامعه در وضعیت «آچمز ملی» قرار دارد."
به گزارش نوروز، جلائی پور که در همایش انجمنهای اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به مناسبت گرامیداشت سالروز شهدای ۱۶ آذر ۳۲ (شریعت رضوی، قندچی، بزرگنیا) سخنرانی می کرد، همچنین با ابراز نگرانی از تداوم شرایط فعلی و طرح مباحثی چون مداخلات نظامی، گفت: "طرفداران الگوهای دیگر تغییر میپرسند راه خروج از این وضعیت آچمز چیست؟ حاملان و مدافعانِ سیاستِ تغییر مردمسالارانه در سالهای اخیر با رفتار خود پاسخ دادهاند: همچنان ایستادگی بر راه قابل دفاع تقاضای مطالبات قانونی و اصلاحی داشتن و از بند و حصر و سایر محدودیتها نهراسیدن. آنها میگویند اگرچه طرفداران الگوی تغییر مسالمتآمیز، قانونی و اصلاحی در شرایط کنونی با دیوار اقتدارگرایی روبرو هستند ولی این دلیل نمیشود که علاقهمندان به تغییر به راههای پرهزینه و غیراخلاقی مبتنی بر دخالت بشردوستانه خارجی امید واهی ببندند. این کار درست مثل کسی است که زخم معده دارد و چون نمیتواند به سرعت از درد این بیماری رها شود به راههایی رجوع کند که به جای درمان معدهاش، او را به سرطان هم دچار کند. علاقهمندان به سرنوشت جامعه ایران و علاقهمندان به تغییرات قانونی تا کنون نشان دادهاند با تکیه به الطاف خداوند و با تمسک به گسترش آگاهی در میان مردم و ایجاد همبستگی و پیوستگی در میان خود میتوانند همچنان امیدوار باشند که قبل از این که اقتدارگرایان جامعه را به ورطۀ بحرانهای غیر قابل بازگشت بکشانند، شاهد گشایش سیاسی از درون و سرافرازی در بیرون باشند."
متن کامل این سخنرانی تحلیلی به شرح زیر است:
بسمه تعالی
وضعیت کنونی جامعه ایران؛
فرسایش سیاسی از درون، فشار و تهدید از بیرون
مقدمه:
از اینکه در نشست گرم، شکوهمند و امیدآفرین شما توفیق حضور یافتم از صمیم قلب خداوند مهربان را شکرگزارم. موضوع سخنرانی من «وضعیت کنونی جامعه ایران» است. دربارۀ جامعه ایران از منظرهای گوناگون و بهرهگیری از سنجههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، بینالمللی و غیره میتوان صحبت کرد، ولی من با توجه به رشتۀ تحصیلیام در این زمان کوتاه کوشش میکنم از «یک منظر خاص جامعهشناختی» به تفسیر و ارزیابی وضعیت جامعه بپردازم. و امیدوارم بتوانم نشان دهم چرا همه باید دربارۀ وضعیت کنونی جامعهای که در آن زندگی میکنیم نگران باشیم و در باب اینکه در برابر این وضعیت چه میتوانیم بکنیم، چه میتوان گفت.
چارچوب تحلیلی
از هفتاد و پنج میلیون نفری که در ایران زندگی میکنند، بخشی هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند، پارهای پیر و خسته شدهاند، بخش بزرگی برای امرار معاش در زندگی روزانه خود دائماً در جدالی طاقتفرسا هستند و کمتر میتوانند به خیر عمومی ایرانیان بیاندیشند و بپردازند. بخشی از مردم نیز با سبک زندگیای که در پیش گرفتهاند و در زندگی روزانه خود در برابر سبک زندگیای که دستگاههای رسمی تبلیغ میکنند، مقاومت میکنند. من در تفسیر و ارزیابی خود از جامعه به این بخشهایی که ذکر کردم نمیپردازم بلکه صرفا به آن بخش از افراد جامعه کار دارم که این امکان را (به دلیل علائق مدنی یا سیاسی یا دلایل دیگر) دارند که به امور عمومی و معضلات جامعه فکر کنند و در جهت حل این معضلات فعالیت کنند- به عنوان مثال حضار گرامی در این نشست و مخالفان شما بخشی از این جمعیت فعال مورد بحث من هستند. به بیان دیگر در این بحث تمرکز من بر بخش فعال جامعه است. اولاً میخواهم نشان دهم این نیروهای فعال جامعه از چه الگوهایِ تغییر اجتماعی برای حل ابعاد نامطلوب جامعه (مثل بیکاری پنج میلیون نفر، اعتیاد دو الی ۳,۵میلیون نفر، فقر نگرانکننده نزدیک به ده میلیون نفر؛ ساکنین مسکنهای غیررسمی- حاشیهنشینان- بیش از ده میلیون نفر؛ نرخ بالای جرم و جنایت- و...) پیروی میکنند و ثانیاً با توجه به ویژگیهای ساختاری جامعه به ارزیابی این الگوها میپردازم.
دو الگوی اصلی تغییر
اولین الگوی تغییر، الگوی تغییر اقتدارگرایانه است. طرفداران این الگو، یا همان اقتدارگرایان، وجود معضلات اجتماعی در جامعه ایران را قبول دارند (حداقل آنها این امکان را دارند که از طریق ارگانهای حکومتی و به طور مستقیم و دست اول به آمارها و رخدادهای ناشی از آسیبهای اجتماعی دسترسی داشته باشند، اگر چه تمایل ندارند این آمارها به صورت رسمی منتشر شود) ولی معتقدند راه مواجهه با این معضلات جامعه با تقویت هر چه بیشتر یک حکمرانی مقتدر ممکن است. از نظر این پیروان در تقویت یک حکومت اقتدارگرا نباید گول ظاهر تقاضاهای مردم سالارانه جامعه را، که ریشه در افکار روشنفکران و متفکر بیدین غربی دارد، خورد. از نظر آنان چنین حکومت مقتدری هم میتواند جامعه را اداره کند، هم پوزۀ دشمنان خارجی ایران (و در راس آنها آمریکا و اسرائیل) را به خاک بمالد و هم از استقلال ایران دفاع کرد. پیروان الگوی اقتدارگرایی نه فقط الگوی خود را عین مصلحتِ عمومی جامعه میبینند بلکه آن را عین اقتضای اسلام نیز میدانند. به همین دلیل هیچ نقد و انتقادی را هم بر نحوه عملکرد خود تحمل نمیکنند. آنان به راحتی کسانی را که به الگوی اقتدارگرایی آنها اعتقاد نداشته باشند (حتی اگر آن فرد مرجع تقلید شیعیان باشد) نه فقط متهم به خیانت به کشور که منحرف از اسلام قلمداد میکنند. بدینسان اقتدارگرایان بیدریغ و با جسارتی که میتوان در جاهلان متعصب سراغ داشت چوب حراج به سرمایههای انسانی این کشور میزنند.
البته بدشانسی اقتداگرایان این است که الگوی اقتدارگرایی در هر جامعهای و در هر شرایطی بخت عملی شدن ندارد. شرایط مناسب اقتدارگرایی این است که جامعه باید با وضعیتی چون ناامنی و گرسنگی گسترده همراه باشد، مردم با انواع بیماریهای همهگیر درگیر باشد (و...). از همه مهمتر اقتدارگرایی در جامعهای امکان تداوم پیدا میکند که بتوان در جامعه سانسور و خفقان خبری ایجاد کرد. اگر اقتدارگرایان نتوانند حضور و اهمیت خود را در ذهن و روح اکثریتی از مردم تثبیت کنند، بهجای اقتدارگرایی، شبه آن در جامعه شکل میگیرد. از این رو مهمترین مشکل طرفداران الگوی اقتدارگرایی در جامعه این است که ایران کنونی شرایط ساختاری پذیرش اقتدارگرایی را ندارد. بدین معنا که شرایط ایران مثل دوران پس از انقلاب مشروطه نیست که جامعه از ناامنی، گرسنگی یا بیماریهای عمومی رنج ببرد. به همین خاطر بود که اکثر صاحبنظران، روشنفکران و سیاسیون در آن زمان از اقتدارگرایی رضاخانی استقبال کردند. همین فضا بود که باعث شد در آن زمان مردم به بخشنامه دولت که دستور داده بود دارندگان رادیو موظفند قبل از روشن کردن رادیو و گوش دادن به آن، موضوع را به اطلاع کلانتری محل (یا پایگاه پلیس) برسانند، نخندیدند. شما وضع آن زمان را با شرایط امروز مقایسه کنید. نصابهای دیشهای ماهوارهای میگویند نیم ساعت بعد از جمعآوری دیشها مردم به ما زنگ میزنند که بیایید دیشما را نصب کنید. حتی اگر بتوان در جامعه همه دیشها را جمع کرد چگونه میتوان جلوی بزرگراههای اطلاعاتی را در اینترنت گرفت. حتی اگر بتوان با فیلترینگ مطلق جلوی خبررسانی اینترنتی را گرفت، چگونه میتوان نهاد عظیم الجثه شایعه را که در اعماق زندگی روزمرۀ ایرانیان نفوذ کرده است کنترل کرد؛ دستگاه عظیم شایعهای که اقتدارگرایی، یکی از موضوعات اصلی طنزهای آن را تشکیل میدهد. از این رو اقتدارگرایی که مردم از آن نترسند میشود شبه اقتدارگرایی که فقط روی دست جامعه هزینه میگذارد و سهمی هم از توسعۀ اقتصادی به جامعه نمیرساند.
الگوی دوم تغییر ابعاد نامطلوب جامعه، الگویِ تغییر از طریق التزام به سیاست مردمسالارانه یا اصلاحی است. این الگو قولِ ریشهکنی معضلات جامعه را نمیدهد اما معتقد است بهترین، اخلاقیترین، مؤثرترین، آزموده شده ترین و کمهزینهترین راه مهار و کنترل معضلات جامعه و حرکت مدنی در جهت رشد و پیشرفت جامعه این است که اقشار گوناگون جامعه امکان مشارکت قانونمند در ساختن جامعه را داشته باشند. بدون مشارکت واقعی و آزادانه آحاد جامعه مشکلاتِ جامعه در جهت سروسامان یافتن قرار نمیگیرد. شناختهشدهترین راه برای جذب مشارکت مردم فقط آوردن مردم به خیابانها برای نمایش قدرت نیست بلکه التزام حکومت به قواعد مردمسالاری است (مانند رعایت حقوق شهروندی؛ آزادی بیان، مطبوعات، احزاب، تشکلها و اجتماعات؛ انجام انتخابات سالم، منصفانه و آزاد و دورهای؛ پذیرش نتایج انتخابات و لوازم بعدی آن در ادارۀ حکومت از سوی نخبگان حاکم؛ دستگاه قضایی و قاضی مستقل و نه ذلیل نیروهای امنیتی). با التزام به قواعد مردمسالاری در عرصۀ عمومی جامعه، مردم در برابر قدرت یکسویۀ حکومت توانایی حضور فعال پیدا میکنند و از طرف دیگر این امکان را دارند که نمایندگان مورد نظر خود را به پارلمان و دولت بفرستند و اگر پس از یک دورۀ انتخاباتی آن نمایندگان نتوانستند به حداقلی از برنامههایشان جامۀ عمل بپوشانند، دوباره در فرصتهای انتخاباتی میتوانند با به نمایندگان دیگر رأی بدهند و اوضاع را اصلاح کنند.
البته درست مثل اقتدارگرایی، تحقق سیاست مردمسالارانه هم در جامعه شرایط میخواهد. یعنی در جامعهای که اکثریتی از مردم نیازهای اولیۀ زندگیشان را نتوانند حل کنند نباید انتظار داشته باشیم که لوازم مردمسالاری در آن جامعه ریشه بگیرد. با این همه به نظر من از دهه سی تا کنون، یعنی در شصت سال گذشته هر چه جامعۀ ما جلوتر آمده و هر چه برنامههای نوسازی اقتصادی- اجتماعی در کشور ما اجرا شده است، جامعه به لحاظ اجتماعی برای پذیرش سیاستِ مردمسالارانه آمادهترشده است. لذا مهمترین مانع مردمسالاری در ایران مانع اجتماعی نیست، (توجه داشته باشید من روی مهمترین مانع در اینجا تکیه میکنم نه روی همه موانع) «معضل سیاسی» یا همان اقتدارگرایی است. به تعبیری دیگر توسعه اجتماعی ایران جلوتر از توسعه سیاسیاش است و همین جامعه با همین شاکله و زیرساختها و وضعیت فرهنگی آماده و شایستهی دولتی کارآمدتر و دموکراتیکتر است. اقتدارگرایی در شرایط کنونی جامعه نتوانسته است حتی یکی از شاخصهای اصلی آسیبها و معضلات اجتماعی ما را (که در ابتدا ذکر کردم) پایین بیاورد (و به همین دلیل از انتشار آمار رسمی آن جلوگیری میکند). ولی همین اقتدارگرایی یک کار مهم از منظر سیاسی انجام داده است و آن اینکه کسانی که از سیاست قانونی و مردمسالارانه تغییر دفاع میکردند را از سپهر رسمی سیاست حذف و قلع و قمع کرده و بر سر سیاستهای مردمسالارانه موانع بزرگی ایجاد کرده است. هم اکنون میتوانیم بگوییم جامعهای که در سی سال پیش مردمیترین انقلاب را در این منطقه از جهان به نمایش گذاشت (و اصلیترین شعارش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود) اینک با شرایط انسداد سیاسی روبرو شده است. به بیان دیگر دستاورد اقتدارگرایان این بوده است که سیاستِ مردمسالارانهِ تغییر معضلات جامعه را در ایران به بند و حصر کشیدند و محدود کردهاند.
پیامدهای وضعیت آچمز
ارزیابی جامعۀ ایران از منظر موقعیت دو الگوی فوق حائز اهمیت است. زیرا هر دو الگو در جامعه ایران دارای منابع و قدرت هستند و در شرایط فعلی توان اصلی جامعه در حوزه نفوذ آنها است. از یک طرف طرفداران الگوی اقتدارگرایی بر اکثریت امکانات عمومی، دولتی و سیاسی تسلط دارند و از طرف دیگر طرفداران الگوی اصلاحی بالاترین پایگاه اجتماعی را در اقشار شهری جامعه دارند. حالا اگر از منظر وضعیت این دو الگو به ارزیابی جامعه ایران ادامه دهیم میتوانیم بگوییم فعلا جامعه در وضعیت «آچمز ملی» قرار دارد. بدین معنا که اقتدارگرایان که بر بزرگترین، وسیعترین و ثروتمندترین نهاد و سازمان کشور (دولت) نفوذ دارند بهخاطر اجرای الگویِ اقتدارگراییِ تغییر در جامعهای که تناسب ساختاری با اقتدارگرایی ندارد، نه میتوانند خود را در افکار عمومی تثبیت کنند و نه میتوانند از خود کارآیی نشان دهند و معضلات جامعه را حل کنند (کارآیی و کفایتی که به چشم مردم بیاید و به ضرب و زور تبلیغات رسانهای نیاز نداشته باشد) و از طرف دیگر اقشار مؤثر جامعه هنوز نتوانستهاند سیاستِ اصلاحی و مردمسالارانه خود را که با پشتوانۀ اجتماعی و جنبشی همراه بوده است به اقتدارگرایان در حکومت بقبولاند. این همان وضعیت آچمز نیروهای حامل تغییر است که اینک به چهار پیامد آن اشاره میکنم.
۱- پیامد اول این است که در جامعه جوان ایران، خصوصا در میان بعضی از جوانان منتقد، الگوهای دیگر تغییر (غیر از الگوی تغییر قانونی- اصلاحی) در حال شکلگیری و افزایش حامی است که به آنها الگوهای تغییر ساختاری میگویند. پیروان این الگو میگویند الگوی اصلاحی در ایران هم در دورۀ اصلاحات خاتمی و هم در دورۀ فعلی با دیوار بلند اقتدارگرایی روبرو بودهاست. لذا ابعاد نامطلوب جامعه وقتی در جامعه حل میشود که نظام کنونی سیاسی به لحاظ ساختاری به طرف سکولاریزم دموکراتیک تغییر کند و آنگاه است که فرایند انتخابات در ایران معنادار و مؤثر میشود و میتوان انتظار حل واقعی و دموکراتیک معضلات جامعه را داشت. اسم دیگر این الگو همان «انقلاب» است. البته پیروان آن میگویند «انقلابِ خشونتپرهیز». با این همه الگوی انقلابی نیز در شرایط فعلی جامعه ایران با مشکلات جدی روبرو است که من در این فرصت کوتاه به یکی از موارد آن میپردازم. مردم ایران سی و سه سال پیش یک انقلاب پیروز انجام دادند و هزینههای آن را پرداخت کردهاند و دوباره آمادگی ندارند که انقلاب کنند. یکی از دلایلی که الگوی اصلاحی و شخصیتهای اصلاحطلب نسبت به الگوی انقلابی پایگاه قویتر اجتماعی دارند این است که ایران بر خلاف کشورهای اسلامی منطقه در سی و سه سال پیش بزرگترین انقلاب مردمی را تجربه کرده است. با توجه به بهرهگیری اقتدارگرایان از نفت و سنگرگیریشان پشت دین و بهرهمندی شان از حمایت حدود یکچهارم جامعه که به اسلحه و چند صدهزار نیرو دسترسی دارند، هزینههای انقلاب، ولو خشونتپرهیز، نیز در بلندمدت بسیار سنگین ارزیابی میشود و میتواند چند دهه ناامنی و حتی تجزیه ایران و تخریب بخش مهمی از زیرساختهای کشور را به همراه داشته باشد.
لذا در شرایط فعلی (توجه داشته باشید من دارم دربارۀ شرایط کنونی صحبت میکنم) پیروان الگوی تغییر انقلابی از یک طرف میبینند که الگوی انقلابی پایگاه وسیع مردمی ندارد تا اقتدارگرایی را به عقبنشینی وادار کند و از طرفی دیگر الگوی اصلاحی را هم عقیم و ناتوان میدانند. از این رو میبینید پس از شکست قذافی در لیبی که با دخالت مستقیم ارتش ناتو همراه بود، عدهای از جوانان منتقد (اگرچه بیشتردر فضای مجازی) از الگوی تغییر مبتنی بر «مداخلۀ بشردوستانه» و نظامی دیگر کشورها دفاع میکنند. به تعبیر دیگر آنها میگویند حالا که نمیتوانیم اقتدارگرایی را به عقب برانیم چرا از دخالت بشردوستانه نظام بینالملل کمک نگیریم. اگر از سطح بحث اخلاقی و انتزاعی دخالت بشردوستانه به زمین واقعیت و مصادیق عینی دخالت احتمالی برگردیم خواهیم دید نام بدون شرمندگی این الگو، «الگوی جنگی تغییر» مثل تجربۀ لیبی است. مهمترین نقدی که به طرفداران الگوی تغییر مبتنی بر دخالت نظامی میتوان کرد این است که نسبت به پیامدهای سهمگین و بسیار محتمل و بلندمدت چنین دخالتهایی کم توجه هستند. طرفداری از جنگ نه فقط دفاع از مردمسالاری نیست بلکه رضایت دادن به از دست دادن جان هزاران ایرانی بیگناه به همراه تخریب زیربناهایی است که در یکصد سال گذشته در ایران ساخته شده است و این نهایت بیاخلاقی و بلاهت است.
بدینترتیب متأسفانه یکی از پیامدهای اقتدارگرایی در ایران این بوده است که در جامعۀ ایران در برابر الگوی تغییر قانونی – اصلاحی، و در واکنش به الگوی اقتدارگرایی دو الگوی پرهزینه انقلابی و جنگی نیز زمزمه میشود. این درست است که در شرایط فعلی طرفداران دو الگوی انقلابی و جنگی وزن اجتماعی زیادی ندارند، اما همین عده از جوانان منتقد و کمتعداد کشور که به این الگوها امید بستهاند، برای جامعۀ ایران که اقتدارگرایان برای آن کم دشمن خارجی درست نکردهاند، هشداردهنده است.
۲- پیامد دوم وضعیت آچمز فعلی، فرسایش سیاسی از درون در جامعۀ ایران است. از آنجا که مهمترین شیطان بزرگ اقتدارگرایان در ایران، افراد، شخصیتها و نیروهایی است که در جامعۀ ایران از سیاست قانونی و اصلاحی تغییر دفاع میکنند، لذا آنها هم و غم بوروکراسی کشور را به جای اینکه برای حل و فصل معضلات جامعه متمرکز کنند، بر کنترل طرفداران اصلاح و تغییر متمرکز کردهاند (به عنوان مثال از امنیتی کردن عرصه عمومی دفاع میکنند؛ به دنبال انقلاب فرهنگی دیگری هستند؛ به قول خودشان از شخم زدن بوروکراسی کشور دفاع میکنند؛ و توان کارشناسی و فنی را در بوروکراسی ضعیف و ضغیفتر میکنند). به عبارت دیگر، اقتدارگرایان با سوء مدیریت خود بر سرمایههای مالی و ارزی کشور فقط به جامعه ضرر نمیزنند، بلکه سرمایههای سازمانی کشور را نیز به انحراف میکشند. امروز شما میتوانید این فرسایش سیاسی را با چشم خود ببینید. به عنوان نمونه سه هفته پیش، با کمال تأسف، در یکی از پادگانهای سپاه (در منطقه ملارد کرج) بر حسب یک خطای انسانی، یک انفجار مهیب رخ داد و بخشهایی از تهران نیز لرزید و تعدادی از سپاهیان کشور جان خود را از دست دادند. این رخداد یک ضایعۀ عمومی بود. پس از پخش شدن این خبر انتظار طبیعی این بود که وقتی شما با مردم رویرو میشوید ناراحتی و تأسف مردم را ببینید. من در طی بیست و چهار ساعت بعد از این حادثه حداقل با سی نفر از مردم عادی شهر تهران به طور غیرمستقیم صحبت کردم و میخواستم عکسالعمل آنها را بسنجم. از این سی نفر، فقط یک نفر همان ارزیابی را از این حادثه ارائه میداد که صدا و سیما تبلیغ میکرد و از این سی نفر فقط دو نفر در اولین واکنش ناراحت بودند. بقیۀ افراد گویی داشتند راجع به یک رخداد در یک بازی کامپیوتری یا کشوری دیگر صحبت میکردند. اقتدارگرایان سازمان سپاه و بسیج را در وظایف اصلیشان به کار نمیگیرند و از آنها برای کنترل مردم استفاده میکنند، و بعد چون مردم نمیتوانند جواب دهند، اقتدارگرایان فکر میکنند برحقاند. اما میبینیم مردم هم در جایی که باید در برابر یک ضایعۀ عمومی یک واکنش طبیعی نشان دهند، واکنشی غیرطبیعی نشان میدهند و این واکنش غیرطبیعی را با ضرب و زور تبلیغات تلویزیونی نمیتوان درمان کرد. این نمونهای از فرسایش سیاسی است.
مثالهای دیگری راجع به این فرسایش میتوان زد. چند سالی است که اقتدارگرایان بهقول خودشان حکومت را یگانه و یکپارچه کردهاند ولی با درآمد ارزی هفتصد میلیاردی به جای اینکه معضلات جامعه مانند تورم، گرانی و بیکاری را مهار کنند، اوضاع را بدتر کردهاند. اقتدارگرایان در کنترل اصلاحطلبان در عرصه رسمی سیاسی موفق بودهاند ولی هم پایگاه اجتماعی خود را ضعیف کردهاند و هم در مقابل، پایگاه اصلاحطلبان، خصوصا رهبران آنها، را در جامعه به شدت تقویت کردهاند و همین مهار اصلاحطلبان توسط نیروهایی انجام شده است که الان از سهمخواهیشان میترسند و مجبورند آنها را «جریان انحرافی» بنامند. حکم قانونی زندان برای مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور صادر میشود ولی نمیتوانند اجرا کنند و کار به شلیک گاز اشکآور میرسد. سی وسه سال از پیروزی انقلاب مردمی و بزرگ ایران میگذرد و به جای اینکه کشورهای اسلامی تازهرهاشده از ایران الگو بگیرند مدام تاکید میکنند از تجربه ایران عبرت گرفتهاند و به جای ایران از حکمرانی ترکیه الگو میگیرند. فرسایش سیاسی مگر چیست؟
۳- پیامد سوم این است که جامعه ایران در معرض فشار و تهدید بیشتری از بیرون قرارگرفته است. جریان اقتدارگرا چند سالی است به طور آشکار در حال کنترل و سرکوب نیروهای طرفدار سیاستِ قانونی و اصلاحی و آزادیخواهان است. اقتدارگرایان در برابر چنین اقدامی علاقه دارند به مردم ایران نشان دهند که به شدت ضد امپریالیست هستند، بسیار طرفدار استقلال کشور هستند و سرکوب مخالفان خود را به عنوان سرکوب عوامل نفوذ خارجی در داخل تبلیغ میکنند. لذا روند عقلائی که در سالهای گذشته در سیاست خارجی ایران در جریان بود تغییر کرده است. بهطوریکه سیاست خارجی تشنجزدای دورۀ سازندگی و سیاست اعتمادزای دورۀ اصلاحات توسط اقتدارگرایان به حاشیه رفته است و اقتدارگرایان به سیاستهای تبلیغی- جنجالی، اعتمادزدا و تشنجآفرین روی آوردهاند. اینک، ما شاهدیم به جای اینکه اقتدارگرایان مدیریت جهانی بکنند ایران را در معرض انواع فشارهای و تهدیدهای جهانی قرار دادهاند. تصویب چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و وضع تحریمهای اقتصادی علیه کشورشان از سوی کشورهای غربی از علائم این فشارها است. این در حالی است که اولا کشور ایران پنج میلیون بیکار دارد و برای حل این معضل اساسی به رشد پایدار اقتصادی (یعنی نرخ رشد بالای هشت درصد در سال و آن هم در ده سال متوالی) نیاز دارد و بدین لحاظ باید بتواند با دنیا روابط روان اقتصادی داشته باشد وگرنه جامعه از حالت رکود- تورمی فعلی بیرون نمیرود و همچنان بر تعداد بیکاران، معتادان، افسردگان و جرم و جنایت افزوده میشود. ثانیا به کشورهایی که شبیه ما هستند مثل ترکیه، اندونزی، مالزی، برزیل، آرژانتین و هند نگاه کنید. این کشورها توانستهاند با مدیریت واقعبینانه سیاست خارجی، به جای اینکه خود را با غرب سرشاخ بکنند شرایطی را فراهم کردهاند که نیروهای فعال آن جامعه مشغول استفاده از توان اقتصادی، تکنولوژی و علمی غرب هستند. ولی اقتدارگرایان ما هنری که داشتهاند این بوده است که ایران را در معرض شاخهای غرب قرار دادهاند. به بیان دیگر، اقتدارگرایان نهتنها مدیریت جهانی نمیکنند، بلکه متأسفانه مدیریت جهانی را در برابر جامعه ما قرار دادهاند.
۴- پیامد چهارم این وضعیت آچمز این است که چون اقتدارگرایان کارنامۀ موفقی در عرصۀ داخلی و خارجی ندارند، در وضعیت ناکامی به سر میبرند. در واکنش به این شرایط ناکامی چون زورشان به قدرتهای خارجی و منتقدین ایرانی خارج از کشور نمیرسد تمام فشار خود را بر سر منتقدان نجیب داخلی اعمال میکنند. به نظر میرسد تا زمانی که اقتدارگرایان وضعیت بنبست خود را قبول نکنند و تن به گشایش سیاسی و مطالبات قانونی مردم به عنوان تنها راه نجات کشور از وضعیت آچمز فعلی ندهند فشارهای کنونی بر نیروهای دلسوز و نجیب کشور همچنان ادامه خواهد داشت. در کجای جهان میآیند دانشجویان برجستۀ کشور را به زندان میاندازند، آنها را ستارهدار و محروم از تحصیل میکنند و دل خانوادههای شریف آنها را میلرزانند (در حالی که در همین دانشگاه قبل از انقلاب من یادم هست آقای مرتضی الویری چهار بار به اتهام مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه به زندان افتاد و هر بار که آزاد میشد راحت میآمد به تحصیلش ادامه میداد و و ستارهدار و از تحصیل محروم نمیشد). درکجای دنیا عدهای دلسوز کشور را که در نامۀ خود اقتدارگرایان را نصیحت کردهاند زندانی میکنند. این برخورد ناشی از خِرد و روال طبیعی و قانونی نیست و ناشی از ناکامی است. متأسفانه پیشبینی میشود هر چه این ناکامیها بیشتر شود (که میشود) فشارها نیز بر منتقدان نجیب اقتدارگرایی بیشتر میشود.
جمعبندی
۱- از منظر نیروهای فعال جامعه و الگوهای تغییر ابعاد نامطلوب جامعه نشان داده شد جامعه در وضعیت آچمز قرار دارد و از درون با فرسایش سیاسی و از بیرون با فشار و تهدید خارجی روبرو است. این وضعیت جامعه را به شدت غیر قابل پیشبینی کرده است و همه باید نگران باشیم ولی نباید به هر راهی امید ببندیم. درست است که در جامعه کنونی ایران الگوی تغییر اقتدارگرا هم عقیم و هم پرهزینه است ولی الگوی انقلابی نیز پرهزینه و فعلا کمطرفدار است و الگوی تغییر مبتنی بر حمایت از «دخالت بشر دوستانه» با توجه به پیامدهای ایرانسوز سهمگینش هم غیراخلاقی است و هم ویرانگر سرمایههای مادی و معنوی جامعه ایران. از این رو تنها الگوی تغییر قابل دفاع حتی در شرایط آچمز دفاع از الگوی تغییر مردم سالارانه، قانونی و اصلاحی جامعه است.
۲- طرفداران الگوهای دیگر تغییر میپرسند راه خروج از این وضعیت آچمز چیست؟ حاملان و مدافعانِ سیاستِ تغییر مردمسالارانه در سالهای اخیر با رفتار خود پاسخ دادهاند: همچنان ایستادگی بر راه قابل دفاع تقاضای مطالبات قانونی و اصلاحی داشتن و از بند و حصر و سایر محدودیتها نهراسیدن. آنها میگویند اگرچه طرفداران الگوی تغییر مسالمتآمیز، قانونی و اصلاحی در شرایط کنونی با دیوار اقتدارگرایی روبرو هستند ولی این دلیل نمیشود که علاقهمندان به تغییر به راههای پرهزینه و غیراخلاقی مبتنی بر دخالت بشردوستانه خارجی امید واهی ببندند. این کار درست مثل کسی است که زخم معده دارد و چون نمیتواند به سرعت از درد این بیماری رها شود به راههایی رجوع کند که به جای درمان معدهاش، او را به سرطان هم دچار کند.
علاقهمندان به سرنوشت جامعه ایران و علاقهمندان به تغییرات قانونی تا کنون نشان دادهاند با تکیه به الطاف خداوند و با تمسک به گسترش آگاهی در میان مردم و ایجاد همبستگی و پیوستگی در میان خود میتوانند همچنان امیدوار باشند که قبل از این که اقتدارگرایان جامعه را به ورطۀ بحرانهای غیر قابل بازگشت بکشانند، شاهد گشایش سیاسی از درون و سرافرازی در بیرون باشند. در پایان میتوان از یک طرف به اقتدارگرایان میتوان توصیه کرد از نظامیان ترکیه درس بگیرند. اگر نظامیان ترکیه اقتدارگرایی بیست سال پیش خود را ادامه داده بودند هم اکنون بهجای اینکه مردم ترکیه از زندگی بهتری برخوردار باشند (کشور بدون نفتی که درآمد سرانه ارزی خود را از سه هزار دلار به بیش از هفت هزار دلار افزایش داده است) و دولتشان بازیگر اصلی و ذینفع تحولات اخیر منطقه باشد، این کشور را در بیکفایتی ناشی از اقتدارگرایی خود غرق کرده بودند. از طرف دیگر به علاقهمندان به تغییرات مردمسالارانه میتوانند به تجربه کشور میانمار نیز توجه کنند و بدانند که بالاخره سیاستهای مردمسالارانه و صبورانه و مستمر مردم مظلوم این کشور حتی در شرایط اقتدارگرایی نظامی (آنهم در پناه دولت چین) میبینیم که دارد به ثمر میرسد.
[۱] پینوشت: امروز مراسم بزرگداشت هر سالۀ شهدای ۱۶ آذر در دانشگاه تهران متاسفانه با تاخیری ۶ روزه امکان برگزاری یافت. از دستاندرکاران نشست شنیدم که مجوز تشکیل این جلسه را همین دیروز- یعنی کمتر از ۲۴ ساعت پیش- اخذ کردهاند. دقایقی پیش که به داخل دانشگاه میآمدم با چشمان خود میدیدم که از ورود انبوه دانشجویان خارج از دانشگاه تهران جلوگیری بعمل میآوردند. با این همه شما امروز بر خلاف انتظار اقتدارگرایان در این شرایط بسته و با این وقت کم این نشست با شکوه را تشکیل دادید. حضورتان آنچنان جدی بودکه برگزارکنندگان جلسه مجبور شدند دربهای سالن شهید چمران را در آغاز برنامه ببندند و حضار گرامی را به سالن شهید رجب بیگی هدایت کنند. این نشست شما به وضوح برای همه این موضوع را روشن میکند که حتی در سختترین شرایط سه سنت اصلی جنبش دانشجویی هفتاد سالۀ ایران همچنان ادامه دارد: سنت دفاع از عرصۀ عمومی نقد و بررسی که در آن معمولا مهمترین معضلات جامعه از طریق نگاه های غیرکلیشهای و غیررسمی و انتقادی مورد بررسی قرار میگیرد؛ سنت تغذیه فکری و تقویت اخلاقیِ اعضای انجمنها؛ و بالاخره سنتِ تقویت برادری و خواهری در میان اعضای انجمنها از طریق انجام فعالیتهای سازنده فوق برنامه. این سه سنت سرمایهای را برای انجمنهای اسلامی و جنبش اجتماعی ایجاد میکند که باعث تقویت «جامعه» در برابر/کنار دولت میشود. آنچنان که اقتدارگرایی به هر دری که میزند نمیتواند روحِ نقد آزادیخواهانه را از دانشجویان سلب کند. شما دانشجویان باید قدر این سرمایۀ اجتماعی را بدانید که عزت و کرامت آینده جامعۀ ایران به رشد چنین سرمایههایی بستگی دارد.