تبلیغات سیاسی جمهوری اسلامی و پنج معادل سازی نادرست
مجید محمدی (جامعهشناس)
تبلیغات سیاسی در رژیمهای اقتدارگرا و تمامیت طلب مبتنی است بر انبوهی از دروغ، تهمت، برچسب زنی، مبالغه، مداحی و مغالطه. مبالغه و مداحی به سرعت تشخیص داده می شوند و مخاطبان متوجه می شوند که هدف از آنها چیست.
خطر مغالطات از دروغها و تهمتها بسیار بیشتر است چون مخاطبانِ این تبلیغات، دروغها و تهمتها را آسان تر از مغالطات درک می کنند. این تبلیغات در جمهوری اسلامی دو گروه را مورد هدف قرار می دهد: منتقدان و مخالفان خارج از کشور و مخالفان و منتقدان داخل کشور اما مخاطبان آنها مردم کوچه و بازارند که از پیچیدگیهای زبانی و جابجاییهای کلمات کمتر اطلاع دارند.
دستگاههای تبلیغاتی رژیم همان طور که موظفاند با فتو شاپ جمعیت ۵۰ میلیونی برای تظاهرات دولتی چند ده هزار نفری سر راست کنند گروهی را نیز استخدام کردهاند تا این مغالطات را بسازند و ترویج دهند. رژیم سالانه بیش از یک میلیارد دلار تنها در بخش رادیو و تلویزیون دولتی (بودجه سازمان صدا و سیما در سال ۱۳۹۰، ۱۱۲۰ میلیارد تومان) هزینه می کند با ۱۱۰ شبکه رادیویی و تلویزیونی برای استانها و سراسر دنیا و تولید و پخش برنامه به ۳۷ زبان، تا به طور مستقیم و غیر مستقیم این مغالطات را در مخاطبان درونی سازد. بدون هدف انتقال و درونی سازی این مغالطات، می توان عرصهی رادیو و تلویزیون را به بخش خصوصی سپرد.
در دههی ۱۳۶۰ مخالفان و منتقدان روحانیت حاکم در خارج کشور، ضد اسلام معرفی می شدند (بر اساس این همانیِ روحانیت و اسلام) و مخالفان و منتقدان داخلی، کافر و منافق. اما به تدریج این عبارات رنگ باختند چون دیگر ایدئولوژی اسلامگرایی کمتر بردی در میان تودهی مردم داشت. از همین جهت در دههی هشتاد دو عنوان تازه برای دو گروه مزبور خلق شده است: مخالفان و منتقدان خارج از کشور «ضد ایرانی» و مخالفان و منتقدان داخلی، «جاسوس» و فتنه گر خوانده می شوند. در هر دو حالت حکومت از ایدئولوژی اسلامگرایی به نوعی ملی گرایی خام و نمایشی رو کرده است.
مهم ترین مغالطات در تبلیغات سیاسی جمهوری اسلامی در پنج این همانی نادرست قابل توضیح است:
این همانیِ ایران و جمهوری اسلامی/ حاکمان
مسئلهی ایران و ملیت اساسا جایی در ایدئولوژی اسلامگرایی ندارد اما با افول این ایدئولوژی، اسلامگرایان برای تحریک عرق ملی مخاطبان خود هرگونه سخن انتقادی در مورد حکومت یا وضعیت موجود را به ایران نسبت داده و آنها را ضد ایرانی می خوانند. چند نمونه:
* «شهره آغداشلو بازیگر فیلمهای ضد ایرانی- اسلامی هالیوود» (کیهان، ۲۹ دی ۱۳۸۹) چون در فیلمی بازی کرده که موضوع محوری آن سنگسار است، عملی که حکومت انجام می دهد و بدان افتخار می کند.
* «ادعای ضد ایرانی جدید ویکیلیکس» (تابناک، ۱۵ بهمن ۱۳۸۹) چون به نقل از ویکیلیکس گفته شده که افسر پیشین پلیس فدارل آمریکا در زندانهای ایران است.
* «اظهارات ضد ایرانی صدراعظم آلمان» (تابناک، ۱۲ بهمن ۱۳۸۹) چون گفته است: «برنامه هستهای ایران تهدیدی برای اسرائیل و کل جهان است.» برنامهی هستهای، برنامهی حکومت است و نه برنامهی ایران یا ملت ایران.
* «آخرین حرف های پُرغیظ ابوالغیط درباره ایران» (تابناک، ۱۷ بهمن ۱۳۸۹) چون وزیر خارجهی مصر به سخنان خامنهای در مورد مصر اعتراض کرده بود. در این تیتر خامنهای و ایران مساوی انگاشته شدهاند.
* «وزیر دفاع انگلیس در اظهاراتی ضد ایرانی از رژیم صهیونیستی خواست تا با پیشبرد گفت و گوهای صلح با فلسطین مانع از پیشروی برنامه هسته یی ایران شود.» (الف، ۱۸ بهمن ۱۳۸۹) در اینجا برنامهی هستهای حکومت برنامهی هستهای ملت ایران معرفی شده است.
* «افشای مواضع ضد ایرانی نور چشمی مبارک» (الف، ۱۹ بهمن ۱۳۸۹) در این خبر مخالفت عمر سلیمان، معاون رییس جمهور پیشین مصر با سیاست خارجی ایران مساوی با ضد ایرانی بودن وی گرفته شده است.
* «اکران فیلم ضد ایرانی در میان تدابیر شدید امنیتی» (الف، ۱۹ بهمن ۱۳۸۹) این خبر به اکران فیلم مستند ایرانیوم اشاره دارد که به خطرات برنامهی هسته ای ایران می پردازد.
* «اظهارات ضد ایرانی کامرون» (تهران امروز، ۵ اسفند ۱۳۸۹) در این عبارت برنامهی هستهای دولت جمهوری اسلامی مساوی با ایران گرفته شده است.
* «فروش فیلم ضد ایرانی در خیابان های تهران» (الف، ۸ بهمن ۱۳۸۹)؛ این خبر به دنبال محکوم کردن توزیع فیلم «تهران من برای فروش» است که به برخورد جمهوری اسلامی با روابط دختران و پسران می پردازد.
* «لغو مجوز اکران فیلم ضدایرانی در بیروت» (فارس، ۳۰ خرداد ۱۳۹۰) در این خبر فیلم «روزهای سبز» حنا مخملباف که تحولات پیش و پس از انتخابات ۱۳۸۸ را گزارش می دهد و نگرشی انتقادی به جناح اقتدارگرا دارد ضد ایرانی معرفی شده است.
* «دردسر جدید فیلم ضد ایرانی در تونس/ عدم پخش فیلمهای ضد ایرانی در بیروت» (تابناک، ۱۸ مهر ۱۳۹۰) یا تشکر وزیر ارشاد از اسلامگرایان تونس برای مخالفت با «فیلم ضد ایرانی پرسپولیس» (تابناک، ۱ آبان ۱۳۹۰)؛ این سه خبر به فیلم «پرسپولیس» و دو فیلم «سرخ و سفید و سبز» و «زندگی سگی» اشاره دارند که به انتقاد از اسلامگرایی و حکومت جمهوری اسلامی می پردازند یا جنبش سبز را نمایش می دهند.
رسانههای دولتی و شبه دولتی هر سخنی را که علیه حکومت جمهوری اسلامی و برنامهها و سیاستهای آن گفته شود و هر آنچه را که ناخوشایند ببینند به عنوان «اظهارات ضد ایرانی» عرضه می کنند. کافی است همین تعبیر را در گوگل جستجو کنید و به میزان بالای استفاده از آن (حدود دویست هزار تا آذر ۱۳۹۰) در این رسانهها پی ببرید. عبارت «ضد ایرانی» که عمدتا در رسانههای دولتی و شبه دولتی مثل نقل و نبات مورد استفاده قرار می گیرد (حدود هشتصد هزار، تا آذر ۱۳۹۰) برای اشاره به هرگونه رفتار و گفتار انتقادی و مخالفت با حکومت اسلامی در ایران است. رسانههایی نیز که از این تعبیر برای اشاره به مخالفت با جمهوری اسلامی استفاده می کنند رسانههای تبلیغاتی رژیم یا تحت تاثیر تبلیغات رژیم هستند. (تلویزیون بی بی سی فارسی نیز بواسطهی در افتادن در دام این مغالطه در برخی موارد مثل تظاهرات افغانها علیه سیاستهای دولت جمهوری اسلامی از این تعبیر استفاده کرده است، ۹ بهمن ۱۳۸۹)
این همانی نظرات حاکمان با اسلام و جمهوری اسلامی
حاکمان جمهوری اسلامی در سه دههی گذشته نه تنها اسلام و جمهوری اسلامی را یکی گرفته اند بلکه میان خود و این دو این همانی برقرار ساختهاند. علی رغم کاهش برد این امر، این مغالطه هنوز برای مخاطبان اسلامگرا و وفادار به رژیم مورد استفاده قرار می گیرد. دشمنی حاکمان جمهوری اسلامی با این نظر که فهمهای گوناگونی از اسلام وجود دارد و می تواند وجود داشته باشد به این نکته راجع است که آنها می خواهند خود را سخنگوی انحصاری اسلام و جمهوری اسلامی معرفی کنند و فهمهای دیگر از اسلام و جمهوری اسلامی را انحرافی بدانند.
هرگونه مخالفت با ایدئولوژی، سیاستها، تصمیم گیریها و رفتارها و سخنان مقامات حکومت جمهوری اسلامی در رسانههای دولتی به عنوان اسلام هراسی و ایران ستیزی معرفی می شوند: «مخالفت قبلی مسئولین کتابخانه ملی کانادا با برگزاری یک مناسبت فرهنگی ایرانی در این موسسه نشان دهندهی یک رویکرد دولتی ایران هراسی و اسلامستیزی در آن کشور است.» (رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران درباره نمایش فیلم «ایرانیوم» در کتابخانه ملی کانادا، ایرنا ۲۰ بهمن ۱۳۸۹)
اسلام هراسی را کسانی می توانند مورد استفاده قرار دهند که به عنوان اقلیت مسلمان در یک جامعهی با اکثریت غیر مسلمان زندگی می کنند و نه کسانی مانند اسلامگرایان ایرانی که قدرت مطلقه را در داخل کشور در اختیار دارند. همچنین ایران ستیزی هنگامی معنی پیدا می کند که یک کشور با ایران در حال جنگ باشد نه این که سخنی از مقامات ایرانی به نقد گرفته شود یا با رفتاری از رفتارهای آنها مخالفت شود.
این همانی حکومت و ملت
خامنهای و احمدی نژاد همواره ایدهها و آرای خود را ایدهها و آرای ملت ایران معرفی می کنند در حالی که خامنهای منتخب مردم ایران نیست و احمدی نژاد نیز در یک انتخابات تقلبی به این مقام انتصاب شده است. مقامات جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج کشور خود را سخنگوی ملت ایران معرفی می کنند در حالی که،
نخست، نظریهی مشرعیت سیاسی در این حکومت انتصاب ولی فقیه از سوی خداوند است و نه مردم؛
دوم آن که نظارت استصوابی باعث شده است که حتی در انتخاباتی نسبتا با تقلب پایین تر، مردم از میان منتخبان شورای نگهبان و حاکمیت افرادی را انتخاب کنند؛
سوم آن که با حذف مخالفان از عرصهی عمومی اصولا رقابت سیاسی میان حاکمان و فعالان سیاسی شکل نمی گیرد چه برسد به آنکه آنها در یک رقابت سیاسی آزادی و منصفانه توسط مردم انتخاب شوند؛
و چهارم آن که مردم هر کشور حتی در یک انتخابات آزاد در حوزههای محدودی به منتخبان خود وکالت می دهند و نه در هر موردی. مردم هیچ کشوری سخنگوی تام و تمام ندارند.
این همانی مخالف و جاسوس
رسانههای دولتی جمهوری اسلامی - بالاخص روزنامهای که صدا و تریبون ولایت فقیه است- و تلویزیون دولتی همهی مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی را مستخدم سازمانهای جاسوسی اسرائیل و ایالات متحده معرفی می کنند.
یک نمونهی آن برخورد روزنامهی اختصاصی ولایت فقیه با نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری پس از دعوت آنها به راهپیمایی در حمایت مردم تونس و مصر است: "درست این بود که فتنه گران نیابتی در نامه به اصطلاح درخواست مجوز راهپیمایی به جای ادعای «اعلام همبستگی با حرکت های مردمی منطقه به ویژه قیام آزادیخواهانه مردم تونس و مصر»، می نوشتند «بنا بر امریه موساد و در راستای همبستگی با سران رژیم صهیونیستی و رژیم مبارک که پایه های قدرت خود را لرزان می بینند.»" (کیهان، ۱۸ بهمن ۱۳۸۹)
این همانی دوست ناداشتنیهای اسلامگرایان و غرب
رسانههای دولتی جمهوری اسلامی تصمیم به قرآن سوزی یک کشیش در یک کلیسای ۳۰ نفره را تصمیم غرب به قرآن سوزی معرفی کردند در حالی که دولت ایالات متحده و رسانه های همگانی و نهادهای مدنی آن را تصمیمی نابخردانه اعلام کردند. کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی یا کاریکاتورهای دانمارکی نه به نویسنده و کاریکاتوریست بلکه به کلیت غرب نسبت داده می شوند. انفجارهای سال های گذشته در عراق و انفجارهای عاشورای ۱۳۹۰ در افغانستان نیز به ایالات متحده نسبت داده شدهاند. (کیهان، ۱۶ آذر ۱۳۹۰) رسانههای دولتی ایرانی هر اتفاقی را که برایشان دل ناچسب باشد به غرب و بالاخص ایالات متحده نسبت می دهند تا نفرت و دشمنی به تمدن غربی را افزایش دهند.
ریشهی این امر نگاه ایدئولوژیک و شیطانی به غرب است که در آموزه های اسلامگرایان با قوت و شدت دنبال می شود. این نگاه ایدئولوژیک چشم اسلامگرایان و دستگاه تبلیغاتی آنها را به تفاوت یک طراح لباس با کلیت جوامع غربی می بندد. از همین جهت طراحی کلاهی که جای ریش و سبیل را نیز در صورت می پوشاند ترفند غرب برای توهین به ارزشهای اسلامی تلقی می شود. (شیعه آنلاین، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹) همهی این نوع موضع گیریها موارد جالبی از مغالطهی جزء و کل هستند.