زنگ تفریحی برای خندیدن

یک روز مردی با عجله پیش دکتر می رود و می گوید: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته است.
دکتر می گوید: من که یک هفته پیش آپاندیس زنتان را عمل کردم، مگر می شود یک زن دو تا آپاندیس داشته باشد؟
آن شخص می گوید: نه، ولی یک مرد که می تواند دو تا زن داشته باشد!


بچه به مامانش میگه: اسب سفید رویاها یعنی چی؟ مامان میگه: یه خری مثل بابات.


فیزیک خیلی آسان تر میشد، اگر به جای سیب، خودِ درخت رو نیوتون افتاده بود...!


زنه شوهرشو میبره دکتر، دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه، باید خوب غذا بخوره، هرچی که میخواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشن. 

تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟

زنه میگه: هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری.


زن: عزیزم، دنبال چی میگردی؟
شوهر: هیچی
زن: هیچی !؟ یه ۴ ساعتی هست زل زدی به اون قباله ازدواج مون!
شوهر: دنبال تاریخ انقضاشم!


یه روز یه جوونی سرش رو می چسبونه به شیشه آرایشگاه و از آرایشگر می پرسه : چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟
آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش می اندازه و جواب می ده : حدود 2 ساعت دیگه و جوون میره.
چند روز بعد دوباره جوونه می آد و سرش رو می چسبونه به شیشه می گه و می پرسه چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟
دوباره آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش می اندازه و جواب می ده : حدود 3 ساعت دیگه و جوون بازم می ره.

دفعه بعد که جوونه میاد و این سوال رو می پرسه ، آرایشگره از یکی از دوستانش به نام بیل می خواد که بره دنبال طرف ببینه این آدم کجا می ره؟ ماجرا چیه که هر دفعه می پرسه کی نوبتش می شه اما می ره و دیگه نمی آد؟!
بیل می ره و بعد از مدتی در حالی که از شدت خنده اشک تو چشاش جمع شده بود بر می گرده.
آرایشگر ازش می پرسه : حوب چی شد؟ کجا رفت؟
بیل جواب می ده: رفت خونه تو!


سر کنکور یکی و دیدم غریبه، بجث شد گفت این کنکور برام مهم نیست و تا دو ماه دیگه دارم میرم امریکا. همه کارامم درست شده، فقط خواستم نشون بدم این کنکورم میتونم موفق شم. منم گفتم اتفاقا منم همینطور، خانوادم اونورن همه، تا هفته ی دیگه نهایت منم پریدم اونور ...

آقا زد جفتمون قبول نشدیم. امروز تو روز دوم آموزشی سربازی تو پادگان عجب شیر همدیگه رو دیدیم ....


به جوجه تیغی می گن آرزوت چیه ؟؟ اشک تو چشماش حلقه می زنه و می گه: بغلم می کنی؟


ملا تو جهنم بوده. یه روز میره دم در بهشت در میزنه میگه: ببخشید یخ دارید؟ میگن داریم ولی نمیدیم. میگه باشه اشکال نداره اما فردا نیاید بگید آب جوش بدید ها.


یه مریضی میگیری که، از هر یک میلیون نفر یه نفر اونو میگیره !!!!

اما تو قرعه کشی بانک بین دونفر هم که باشه تو برنده نمیشی!


پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 58 هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟

مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم.

زنش سریع می گه: جناب سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه.

بچّشون از اون پشت می گه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟

یه صدا از صندوق عقب می یاد:
از مرز رد شدیم یا نه؟


اگه خواستی با یه دختر ازدواج کنی، زیاد درگیر این نشو که پدر و مادرش کی هستند
و خانواده اش از نظر مادی و معنوی در چه سطحی هستند...!
تحقیق که کن که توی لیست دوست پسرای دوران مجردیش ، دوستات یا آشناهات نباشن تا وقتی خواستی برای همسرت شیرینی بخریرفیقت نگه:
خامه ای نخر دوست نداره..به جاش ناپلئونی بخر ...!


هیچی از اون لحظه بدتر نیست که در یه مساله ریاضی سخت بعد از ۱۵ دقیقه تلاش به این جواب برسی: ۶۱۳.۳۳

اما گزینه ها باشه:
الف) ۹
ب)۱۶
ج) ۲۸


رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:
سلام حالت خوبه؟
من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:
حالم خیلی خیلی توپه.
بعدش اون آقاهه پرسید:
خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟
با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛
اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...
وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:
من می‌تونم بیام طرفای تو؟
آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:
نه، الآن یه کم سرم شلوغه!
یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!


 سفره عقد
زن: عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم و شمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)


روز بعد از تولد بچه
زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی؟ (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر (نه عزیزم ندیدم، راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم؟!

دو ثانیه قبل از مرگ
زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم و نثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد: شب هفتم قرمه سبزی بدید

اون دنیا
زن: خطاب به فرشته مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید، نه نه عزیزم، خدایا به خاطر من (((و سر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)))
مرد: خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن


 مکالمه ی بین دو دانشجوی پسر و دختر :
پسر :
میتونم جزوه تونو واسه کپی بگیرم ؟
دختر :
از این مسخره بازیا خوشم نمیاد ، حرفتو رک بگو !
پسر :
من نمیومدم سر کلاس حقیقتش اینه که دست به دامن شما شدم
دختر :
بهتر نیست منو دعوت به یه قهوه بکنید؟
پسر :
واسه چی؟ خوب الان کپی میگیرم میدم ، زیاد طول نمیکشه
دختر :
خوب باشه ، قبول می کنم
پسر :
حالا میشه جزوه تونو بدید کپی بگیرم؟
دختر :
من که قبول کردم دیگه ، نمی خواد سر این لوس بازیا بیفتی تو خرج

و بدین سان دانشجوی پسر آن درس سه واحدی رو افتاد


سرخطِ خبرهای رسانه ها:
شبکه CNN: انفجار در اطراف کرج

شبکه BBC: جزییات انفجار در کرج

شبکه العربیه: انفجار در کرج

... شبکه الجزیره: انفجار مهمات سپاه در کرج

شبکه خبر: خوردن سبزیجات تازه در پیشگیری و کاهش انواع سرطان مفید است!


شماره ناشناس
ناشناس: سلام خوشگله، دوست پسر داری؟
- بله، شما؟
- من داداشتم، صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم.

-------

... شماره ناشناس بعدی:
- دوست پسر داری؟
- نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ......واقعا که ...
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی!!!
- خوب داداشتم دیگه، صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....


یکی از مریدان مشغول صرف غذا بود که شیخ از او پرسید آیا غذا میخوری؟ مرید گفت بله. شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ مرید گفت بله. شیخ پرسید آیا پس از صرف غذا سیر خواهی شد؟ مرید گفت بله.

شیخ شمشیر برکشید و مرید را به دو نیم کرد.

سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که اینهمه فرصت "پَ نه پَ" را ازدست دهد...


 کافیه یه روز اتفاقی یه جوراب سوراخ بپوشین....
اگه شده اتوبان رو موکت کنن یه جوری میشه که تو مجبور شی کفشتو دراری...!


تجربه نشون داده که تمرکز روی برنامه‌های تفریحی رابطه‌ی مستقیمی با نزدیک شدن به تاریخِ امتحانات داره.


شوهر یعنی کسی که سطل زباله رو می‌بره بیرون و بعد یه جوری رفتار می‌کنه انگار کُل خونه رو تمیز کرده...!


پسر آقای خسیس به باباش می گه امروز به جای سوار شدن، دنبال اتوبوس دویدم و 25 تومان کاسب شدم!
آقای خسیس می زنه تو گوشش و می گه: اگه دنبال سواری می دویدی بیشتر تو جیبت می موند!


ملا دنبال دختر تهرانی افتاده بود، دختره برگشت گفت: دنبالم نیا اسیر میشی
ملا گفت به روح پدرم تا شهید نشم برنمی گردم.


یک کاتولیک، پروتستان، مسلمان و یهودی در حین صرف شام با هم صحبت میکردند.
 
کاتولیک : من یک موقعیت عالی دارم .... می خواهم سیتی بانک را بخرم
 
پروتستان : من خیلی ثروتمندم و میخواهم جنرال موتورز را بخرم
 
مسلمان : من یک شاهزاده ثروتمند افسانه ای ام.... میخواهم مایکروسافت را بخرم
 
سپس آنها منتظر شدند تا یهودی صحبت کنه....
 
یهودی قهوه خود را هم زد، خیلی با حوصله قاشق را روی میز گذاشت، یک جرعه از قهوه اش خورد، یک نگاهی به آنها انداخت و با آرامی گفت:
 نمیفروشم!!

+157
رأی دهید
-116

parvaz39 - هامبورگ - آلمان
یه لحظه شادی به چه قیمتی؟
جمعه 4 آذر 1390 - 01:06
toopchiyan1986 - london - uk
تک تک خنده داربودند ممنون
جمعه 4 آذر 1390 - 02:03
جوادجون - بندرعباس - ایران
عالی بود به خصوص ملا و دختر تهرانی
جمعه 4 آذر 1390 - 04:45
3reza3 - راندرز - دانمارک
خیلی جالب بود مرسی
جمعه 4 آذر 1390 - 07:14
ensanam arezoost - خارگ - ایران
آرایشگر خیلی باحال بود...
جمعه 4 آذر 1390 - 17:05
بهروز كياني - تهران - ایران
parvaz39 - هامبورگ - آلمان. یعنی چی به چه قیمتی؟ چیز بدی بود؟ ب کسی توهین شد؟
شنبه 5 آذر 1390 - 05:25
meyti d21 - قشم - ایران
خیلی جالب بود
شنبه 5 آذر 1390 - 14:26
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.