قتل عام خانوادگی در سایه نفرت
پنج نفر از جمله سه عضو یک خانواده به دست مردی که به عنوان یک مهندس معتبر سالها در آمریکا زندگی میکرد و حق امضا در چند ایالت این کشور را داشت، کشته شدند.
جام جم آنلاین : این قتل عام توسط مهندس 60ساله با چه انگیزهای اتفاق افتاد و چه چیز توانست این مرد را به قتل عام وادارد؟ حمید که در شعبه 113 دادگاهکیفری استان تهران محاکمه شد مدعی است رفتارهای اعضای خانوادهاش عامل اصلی این درگیریها بوده است.
ذبیحزاده، نماینده دادستان تهران که در جلسه محاکمه حمید شرکت کرده است، میگوید: حمید به گفته خودش از سال 81 به تهران آمده ودر اینجا زندگی میکردهاست. او دوبار ازدواج کرده و صاحب یک پسر است که در آمریکا زندگی میکند، او به خاطر بداخلاقیهایی که داشته با خانوادهاش رابطه خوبی نداشته است و خانوادهاش چندین پرونده علیه وی تشکیل دادهاند.
حمید در نهایت بعد از فوت پدرش به خاطر مشکلاتی که با خانوادهاش به خاطر ارث و میراث داشت با آنها درگیر شده و شکایاتی هم از خانوادهاش مطرح کردهاست.
در پی این شکایت شورای حل اختلاف مسوول رسیدگی به این پرونده میشود و برای تحریر ماترک یک قاضی و مامور را به خانه مادری حمید میفرستند که در این بین درگیری بین حمید و مقتولان رخ میدهد و در نهایت حمید آنها را به ضرب گلوله به قتل میرساند.
حمید از قبل برای قتل نقشه کشیده بود و هفتتیری پر را همراه خود به محل حادثه برده بود.
وی چند گلوله اضافه هم همراه خود به محل برده بود. همه این مسائل نشان میدهد که حمید برای تصاحب آنچه فکر میکرد به او تعلق دارد تصمیم داشته در صورت لزوم دست به قتل هم بزند و در نهایت هم اینکار را کرده است.
او در مورد نظریه پزشکی قانونی میگوید: پزشکی قانونی اعلام کرده حمید اختلالات رفتاری دارد که در عملکردش تاثیر مستقیم دارد؛ اما جنون او تایید نشده است.
به نظر من حمید مسوول اعمال خود بوده است بسیاری از افراد جامعه هستند که مشکلات رفتاری دارند، اما آنها دست به قتل نمیزنند. اینکه فردی دچار اختلال باشد به این معنا نیست که اگر دست به قتل یا جنایت دیگری بزند مسوول اعمال خودش نیست. همانطور که پزشکی قانونی تشخیص دادهاست این مرد مسوول اعمال خودش است و باید پاسخگوی رفتارش باشد.
متهم، قتل را به صورت دقیق انجام دادهاست و کسانی را به قتل رسانده که با او برخورد کردهاند.
وی، مادر، شوهر خواهر، خواهرزاده، وکیل مادرش و قاضی شورای حل اختلاف را به قتل رسانده است.
در صورتی که وکیل خودش هم آنجا بوده، اما به او آسیبی وارد نکردهاست.متهم سپس با خیال راحت از خانه خارج شده و به خانه خودش رفته و منتظر ماموران نشسته است.
این نشان میدهد که متهم با آرامش خاطر و با هوشمندی کامل دست به قتل زدهاست بنابراین باید در برابر اتهامات پاسخگو باشد.
حمید همیشه در رفاه بود
وکیل مدافع خواهران حمید که به جای موکلانش برای حمید درخواست مجازات کرده است در مورد این خانواده میگوید: با توجه به اطلاعاتی که من به دست آوردم، حمید در خانوادهای اصیل و مرفه زندگی کردهاست و پدرومادرش همیشه از او حمایت کردهاند.
او را برای تحصیل به خارج از کشور فرستادند و در دوبار ازدواجش از او حمایت کردند و عروسیهای مفصلی برای او گرفتند. به او پول میدادند و تامینش میکردند. مادر حمید تحصیلکرده کشورهای خارجی است.
جدش پزشک دربار نادرشاه است. پدربزرگ حمید هم پزشکی حاذق بوده بنابراین مادر حمید از خانوادهای اصیل است و گفتههای حمید در مورد مادرش درست نیست.
این وکیل در مورد بیماری روانی حمید میگوید: کسی که تا مقطع فوقلیسانس درس میخواند و حق امضا در چندین ایالت آمریکا میگیرد، نمیتواند بیمار روانی باشد و همانطور که پزشکی قانونی اعلام کرده این فرد دچار بیماری هست، اما جنون ندارد و مسوول اعمال خودش است. بنابراین مستحق مجازات است و با توجه به اینکه دست به قتل زده باید مجازات شود.
همیشه آزارم دادند
حمید میگوید زمانی که دست به قتل زده همه چیز بهیکباره در برابر چشمانش سیاه شده و نتوانسته خودش را کنترل کند و صدایی او را تشویق به قتل کردهاست.
چه مدتی بود که با خانوادهات مشکل داشتی؟
من از همان بچگی با خانوادهام مشکل داشتم آنها به من محبت نمیکردند هرچه بزرگتر شدم این مشکلات بیشتر شد.
چرا خانوادهات به تو محبت نمیکردند؟
نمیدانم، آنها من را دوست نداشتند با اینکه من تک پسر بودم و خیلی هم خوب پیشرفت میکردم و کارهایم را انجام میدادم، اما خانوادهام هیچ حمایتی از من نمیکردند.
تو دوبار ازدواج کردی و جدا شدی این نشان میدهد مشکل رفتاری داشتی، مثلا اینکه بداخلاق بودی. پس موضوع یکطرفه نبوده است؟
ازدواج اول و دومم به خاطر دخالتهای خانوادهام به هم خورد. ازدواج اولم چندماه بیشتر طول نکشید و از همسرم جدا شدم. در ازدواج دومم با اینکه خانوادهام برایم همسر انتخاب کرده بودند، اما باز هم او را محل نمیگذاشتند.
خانواده من خیلی ثروتمند بودند و شرایط مالی خوبی داشتند و همیشه مهمانیهای آنچنانی در خانواده ما برگزار میشد. بعد از عروسی وقتی که من و همسرم به خانه رفتیم بعد از دو روز برای اینکه به پدرومادرم سر بزنیم به خانه آنها رفتیم، اما هیچکس به استقبال ما نیامد و بعد از یک ساعت وقتی مادرم وارد سالن شد به ما گفت اگر شام نخوردید بروید آشپزخانه و بخورید. من و تازه عروسم به آشپزخانه رفتیم و سر دیگ غذا خوردیم. همسرم تا وقتی از من جدا شود این موضوع را میگفت و به همین خاطر هم در ذهنم حک شده است.
تو سالها در کشورهای خارجی زندگی کردی . چرا برگشتی، میتوانستی بمانی؟
بله درست است، اما مادرم را دوست داشتم فقط کافی بود به من بگوید حمید پسرم یا دست نوازشی به سرم بکشد دیگر آرام میشدم. نمیدانم چرا اینقدر مادرم را دوست داشتم با اینکه با من خیلی بدرفتاری میکرد.
چند سال خارج از کشور زندگی کردی؟
بعد از اینکه مهندسیام را در رشته سازه از دانشگاه شریف گرفتم از ایران به کانادا رفتم و در آنجا درس خواندم. در یک دانشگاه دولتی درس میخواندم، بعد از مدتی مریض شدم و به تهران برگشتم دوباره خوب شدم و به آمریکا رفتم و حدود 20 سال هم آنجا زندگی کردم. البته چندسالی دوباره به ایران آمدم و دوباره برگشتم، اما به طور کلی دوست داشتم ایران زندگی کنم.
گفتی در کانادا مریض شدی. چرا؟
در کانادا به خاطر یک مساله که از مادرم دیده بودم حالم بد بود و آنقدر به من فشار آورد که مریض شدم. مدتی هم در بیمارستان بستری شدم، بعد بهتر شدم اما چند سال بعد یعنی چند سال قبل از اینکه به ایران برگردم دوباره حالم بد شد و مریضی شدم که بسیار نادر بود و قابل درمان نبود. چیزی شبیه ام.اس داشتم.
ام.اس داشتی، چطور میتوانستی کار کنی؟
بیماری ام.اس نبود یک بیماری شبیه به آن بود اصطلاحا به آن سندرم خستگی مفرط میگویند. این یک بیماری عصبی است که فرد دچار خستگی بسیار شدید میشود طوری که حتی نمیتواند کارهای روزمرهاش را انجام دهد من هم همینطور شده بودم. با این حال کار میکردم.
مگر نمیگویی پدرت مرد ثروتمندی بود پس چرا در حال بیماریهم کار میکردی؟
بیشتر سالهای عمرم را کار کردم آن موقع هم پسری داشتم و برای اینکه بتوانم زندگی راحتی برای او تامین کنم کار میکردم حتی روزهای تعطیل را.
چه شد که دوباره به ایران آمدی؟
زنم احساس تنهایی میکرد. او میگفت نمیتواند بیشتر از این در آمریکا زندگی کند من هم به او گفتم با پسرم برگردد و چند ماه دیگر من هم به ایران میآیم؛ اما وقتی آمدم دیدم پدر و مادرم زندگیام را نابود کردند.
چرا از همسرت جدا شدی؟
پدرم به او گفته بود حمید بیمارروانی است و تو را میکشد به همین خاطر هم زنم تصمیم گرفت از من جدا شود وقتی به ایران آمدم زنم رفتارش عوض شده بود چارهای جز جدایی نداشتیم البته چهار سال طول کشید تا حکم طلاق صادر شود؛ اما بالاخره اینکار را کرد و خانه من هم مصادره شد و من مستاجر شدم.
بعد از جدایی از همسرت چه میکردی؟
دیگر کمتر کار میکردم بیشتر در خانه استیجاریام بودم. سعی میکردم آرام شوم. داروهایم را میخوردم و بیشتر وقتها در خانه بودم.
تو مرتکب پنج قتل شدی و آنها را با سلاح کشتی. سلاح از کجا آمده بود؟
در آمریکا که بودم با خودم سلاح حمل میکردم. در آمریکا اینکار مجاز است. در ایران هم علاقه زیادی به سلاح داشتم و سلاح خریداری و نگهداری میکردم. خیلی شکار میرفتم و بیشتر برای آرام شدن به شکار میرفتم. البته در ایران هم جواز سلاح شکاری داشتم اما برای سلاحهای غیرشکاریام مجوز نداشتم. با این حال برای حفظ جان خودم سلاح حمل میکردم.
چه چیز تو را تهدید میکرد؟
من تلفنهای تهدیدآمیز داشتم که به من میگفتند خواهرانم قصد دارند من را بکشند. من هم چون میدانستم خواهرانم چنین قابلیتی دارند با خودم سلاح حمل میکردم.
از روز حادثه بگو چطور دست به قتل زدی؟
واقعیتش یادم نیست که چطور کسی را کشتم، اما یادم هست بعد از اینکه از اموال صورتبرداری شد و قالیچه های مغازه پدرم در خانه مادرم پیدا شد فرصتی پیش آمد تا با مادرم آشتی کنم، اما وکیلش یکدفعه جلو پرید و گفت که من پسر لایقی نیستم و دو بهم زنی کرد. ما درگیری لفظی پیدا کردیم و او در جا از من شکایت کرد. قاضی حل اختلاف این موضوع را صورت جلسه کرد بدون اینکه شکایت من را هم بنویسد و به من گفت در زندان آدم میشوی من دیگر نفهمیدم که چه شد و صدایی به من گفت بزن و من هم شلیک کردم.
شوهرخواهر و خواهرزادهات را چرا کشتی؟
شوهرخواهرم من را شکنجه روحی میکرد. او من را خیلی اذیت میکرد، ضمن اینکه من اصلا نفهمیدم که چه کردم. اصلا آنها را نمیدیدم همه چیز سیاه بود و من شلیک میکردم. من از دست اعضای خانوادهام ناراحت بودم. پدرم 20 میلیارد تومان سرمایه داشت اما خواهرانم با کمک شوهرخواهرم آن را بالا کشیدند و میخواستند به من 150 میلیون تومان بدهند.
بعد از قتل چه کردی؟
سوار آسانسور شدم و به طبقه همکف رفتم. سوار ماشینم شدم و به خانه رفتم در خانه ماندم تا اینکه آمدند و دستگیرم کردند.
بعداز بازداشت چه کردی؟
همه واقعیت را گفتم. بدون اینکه چیزی کم کنم، البته ترتیب قتل را در اداره آگاهی به من گفتند.
در خانواده شما کسی بود که بیماری روانی داشته باشد؟
بله دایی و پسر داییام شیزوفرنی داشتند و به همین خاطر هم خودکشی کردند. من هم در حال حاضر به خاطر داروهایی که میدهند حالم بهتر شده.