دردسرهای دختر خدمتکار برای مسافر کانادا

دردسرهای دختر خدمتکار برای مسافر کانادا برادر این دختر وقتی شنید پسر پولداری دلباخته خواهرش است به طرح نقشه باج‌گیری از وی پرداخت. چندی پیش، مردی با ظاهری شیک به دادسرای خارک تهران مراجعه کرد و پرده از باج‌گیری‌های عجیبی برداشت. این مرد 30 ساله که «منصور» نام دارد وقتی در برابر بازپرس پرونده ایستاد، گفت: «من در خانواده مرفهی بزرگ شده و پس از گرفتن دیپلم و معافیت از خدمت به خاطر بیماری مادرزادی، با حمایت مالی خانواده‌ام به کانادا رفته و وارد دانشگاه شدم. وضعیتم در آنجا بسیار خوب بود. پدر و مادرم مدام برایم پول می‌فرستادند و البته من حیف و میل نمی‌کردم و درس را با جدیت می‌خواندم. ایرانی‌های زیادی در آنجا بودند که فقط خوشگذرانی کرده و خیلی زود در دانشگاه عقب می‌افتادند. طولی نکشید که مهندس عمران شدم و چون شرایط تحصیلم عالی بود یک شرکت سرشناس مرا دعوت به کار کرد و با حقوق بسیار خوبی مشغول به کار شدم. از 2 سال پیش مادرم مدام می‌گفت که باید ازدواج کرده و سروسامان بگیرم اما علاقه‌ای به این کار نداشتم. دختران ایرانی و خارجی زیادی بودند که شرایط مناسبی داشتند و می‌توانستم به خواستگاری‌شان بروم اما تصمیم داشتم تنها باشم و پیشرفت کنم. وی افزود: دلم برای ایران و خانواده‌ام تنگ شده بود. مرخصی یک‌ماهه گرفته و راهی ایران شدم. انگار به همه آرزوهایم رسیده بودم. وقتی پدر و مادرم را دیدم باور نمی‌کردم که چهره‌شان پیر و شکسته شده باشد، شب نخست تا بامداد بیدار بودیم تا اینکه خوابیدیم. تا ظهر بیدار نشدم تا اینکه خواهرم خواست برای ناهار آماده شوم. همین غذای خوشمزه بود که مرا جادو کرد. هنوز سر سفره و میزناهارخوری بودم که ناگهان دختری جوان را با پیشبند دیدم. چهره‌ای مظلوم داشت و فهمیدم که کلفت خانه پدرم است. اسمش «مرضیه» بود و از پدر و مادرم شنیدم از 2 سال پیش به خانه‌مان آمده و دختر نجیب و مطمئنی است. از آن لحظه به بعد همه‌اش در فکر مرضیه بودم و مدام از خواهر و مادرم پرس‌و‌جو می‌کردم، طوری که آنها شک کردند و مادرم هشدار داد که بی‌خیال مرضیه شوم. منصور گفت: نمی‌توانستم؛ معیارهایی برای همسر داشتم که همه در وجود مرضیه بود. یک روز تا غروب صبر کردم تا او بخواهد به خانه‌شان برود. وقتی خانه‌مان را ترک کرد سوار ماشین به دنبالش رفتم هنوز به سر خیابان نرسیده بود که جلوی پایش ترمز کرده و خواستم سوار شود تا به خانه‌شان برسانم، ابتدا نپذیرفت اما وقتی اصرارم را دید با نجابت خاصی در صندلی عقب نشست. در مسیر از خانواده‌اش پرسیدم و شنیدم پدر و مادرش هم مثل خودش در خانه‌ها خدمتکاری می‌کنند. برادر 9 ساله‌ای دارد که درس می‌خواند و برادر بزرگ‌ترش که 24 ساله است بیکار بوده و آنها را مرتب به دردسر می‌اندازد. خیلی رک و راست حرف می‌زد. با راهنمایی‌هایش به محله‌ای در نازی‌آباد رفتم. اصلا آنجاها را ندیده بودم خیلی شلوغ بود تا اینکه داخل کوچه‌ای از خودرویم پیاده شد و رفت. هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که ناگهان یک جوان موتورسوار جلویم پیچید و خواست توقف کنم. با عصبانیت پیاده شد و فریادزنان پرسید با خواهرش چه سر و سری دارم. خیلی محترمانه گفتم که من پسر صاحب‌کارش هستم و خواستم او را به خانه برسانم. بیشتر عصبانی شد و گفت نمی‌دانسته در خانه ما پسری به سن و سال من است و دیگر نمی‌گذارد خواهرش سرکار بیاید. مهندس جوان گفت: تعجب کرده بودم. او را به آرامش دعوت کردم و گفتم من در خارج از کشور زندگی می‌کنم و به ایران سفر کرده‌ام. وقتی آرام شد دعوت کردم با هم به یک رستوران برویم و شام میهمانم باشد. همین اشتباه من موجب شد به دردسر بیفتم. از آن شب به بعد وقتی «عبدالله» فهمید من به خواهرش علاقه‌مندم شروع به باج‌گیری کرد. هر وقت می‌خواست پول بگیرد کاری می‌کرد که مرضیه به سرکارش نیاید بعد تماس می‌گرفتم و کار به جایی کشید که گاهی با خواهرش تا در خانه‌مان می‌آمد بعد از من پول می‌گرفت و می‌رفت.

 

منصور افزود: پول مهم نبود و من می‌توانستم پرداخت کنم اما یک روز وقتی خواهرش با چشم کبود به خانه‌مان آمد فهمیدم عبدالله با تهمت زدن به او در غیاب پدر و مادرش وی را به باد کتک گرفته است. عصبانی شده و در اعتراض به این کارش با وی قرار گذاشتم. وقتی با خشم گفتم حق ندارد روی مرضیه دست بلند کند و دیگر یک ریال هم به وی نخواهم داد، ناگهان چاقویی زیر گلویم گذاشت. کیف پول، موبایل و گردنبند طلایم را سرقت کرد، بعد از ماشین پیاده شده و پا به فرار گذاشت. از آن روز به بعد مرضیه دیگر سرکار نیامد به موبایلش هم جواب نداد و من تصمیم گرفتم شکایت کنم.

 

بازپرس پرونده وقتی در جریان زورگیری پسر آشنا قرار گرفت دستور داد پلیس عبدالله را ردیابی کند. این پسر خیلی زود بازداشت شد و در بازجویی‌ها گفت: «این مهندس فکر می‌کند با پول می‌شود غیرت را خرید. من برای اینکه بفهمد اشتباه کرده است دست به این سرقت زده‌ام و پشیمان نیستم». بنا به این گزارش، این زورگیر چاقوکش که بهانه‌هایش دلیلی بر اقدام مجرمانه‌اش نبود چرا که بارها از مهندس پول دریافت کرده بود، بازداشت شد و این در حالی بود که منصور با اصرار خانواده‌اش از علاقه به مرضیه چشم‌پوشی کرد و راهی کانادا شد.

 

این گزارش حاکی‌است، عبدالله با سپردن وثیقه آزاد است تا پس از صدور کیفرخواست در دادگاه جزائی عمومی تهران محاکمه شود

+38
رأی دهید
-87

فلرتیشیا - روتردام - هلند
"معافیت از خدمت به خاطر بیماری مادرزادی " آره جون خودت...معلومه یه پول قلمبه دادی تا معاف بشی‌...مرفه بی‌درد....کدوم خانوادهٔ پول داری میذاره پسر یکی‌ یدونش "خل و دیونش" بره سربازی...
جمعه 20 آبان 1390 - 13:32
Sobin - لندن - انگلستان
داستانش منو یاد فیلم‌های فارسی قدیم انداخت ولی‌ برادرای اون زمان کجا حالا کجا
جمعه 20 آبان 1390 - 13:46
olagh3kaleh - منچستر - انگليس
منم یه بار رفتم ایران یه روز رفته بودم دندون پزشکی‌ بعدش یه دفعه یک دل نه صد دلم عاشق دستیار دندونپزشک شدم منشی‌ منظورم نیستا دستیار که مثل پرستار کمک می‌کنه به پزشک بعدش هر روز خودمو میزدم به دندون درد تا به این بهونه برم دندونپزشکی و نیمهٔ گم شدهٔ خودمو ببینم اینکه یه روز فهمیدم دختر نامزد داره منم با دلی‌ شکسته و قلبی پر از اندوه کوله بارمو برداشتم و راهی انگلیس شدم
جمعه 20 آبان 1390 - 14:26
نیایش - تهران - ایران
آدم بدبخت همیشه بدبخته . این دختر بیچاره هم چون فقیر بود چون یه برادر ناتو داشت نتونست با اون پسر ازدواج کنه . وقتی عشق می اد وسط چه اهمیتی داره که اون دختر خدمتکاره یا از خانواده تنگدسته . خانواده پسره اشتباه کردند اون تا آخر عمرش در حسرت اون دختر می مونه و ثروتش نمی تونه خوشبختش کنه . امیدوارم تا دیر نشده برگرده و با اون دختر ازدواج کنه
جمعه 20 آبان 1390 - 14:50
minajun - تهران  -  ایران
برادر دختر اگه غلط زیادی نمیکرد یه دختر نجیب بدبخت میتونست خوشبخت شه و یه آیندهٔ خوبی داشته باشه متنفرم از این پسرایی که خودشون از همه بد ترن ولی‌ واسه خواهراو مادرشون غیرتی بازی در میارن
جمعه 20 آبان 1390 - 15:05
differenta - استکهلم - سوئد
فلرتیشیا - روتردام - هلند. من سربازی رفتم باور میکنی؟. خوبیش این بود که تو یک پاسگاه تو یکی از روستاهای سبز بود
جمعه 20 آبان 1390 - 16:25
ilina2011 - یوتبوری - سوئد
مثل داستانای مجله می‌مونه
جمعه 20 آبان 1390 - 16:43
salomeh_f - ساکرامنتو - آمریکا
پسره بیچاره ! اما به نظرم این داستان نشون میده آقایون ایرانی‌ چقدر دلشون می‌خواد زن مظلوم و بی‌ دست و پا باشه. بگو مرد حسابی‌ یعنی‌ هیچ دختر عاقل و منطقی‌ و درستی‌ تو کانادا پیدا نمی‌شه؟ واقعا که اوج فیلم فارسیه!!!!
جمعه 20 آبان 1390 - 17:33
christina - قبرس - قبرس
olagh3kaleh - منچستر - انگلیس آخی طفلکی
جمعه 20 آبان 1390 - 18:24
bawafa1385 - هامبورگ - المان
بسیاری از شما ها ممکن است با خواندن این کامنت من عصبانی بشوید و بسیاری از شما ها امکان است جواب هائی بنویسید که خودتان هم ندانید که معنی ان چه هست ولی من این جملات را برای رضایت شما نمینویسم بلکه برای اگاهی کسانی مینویسم که هنوز زندگی را بمعنی واقعی خودش تجربه نکردند. من اعتقاد دارم طبقه محروم اجتماع را کسی بزور محروم نگاه نداشته بلکه انها قابلیت محروم بودن را دارند. شما هر قدر که به طبقه محروم نزدیک شوید بهمان میزان صدمه میبینید و بشما صدمه خواهند زد. هیچ کس دیگری را بزور وادار بمحرومیت نکرده ولی طبقه محروم اجتماع شایسته محروم بودن از مواهب ترقی وتکامل هستند. یادمان باشد در طبقه محروم بسیاری از افراد که شایستگی ترقی داشتند ترقی نمودندولی بصورت عمومی فکر کنید طبقه محروم طیفی از اجتماع هستند که قابلیت و سزاوار محرومیت هستند. چنانچه تصمیم داشتید پاسخی مرقوم بفرمائید سعی کنید سنجیده و مستدل باشد. والا پاسخ نخواهم داد
جمعه 20 آبان 1390 - 19:48
ktkntiuk - مونيخ - المان
بالاخره مشخص شد که آیا تو غرب زن به عنوان کالا بیشتر مطرح می‌شه یا تو ایران اسلامی؟؟ جالب اینجاست که خانم‌های ایرانی‌ ماشالله کم اشتها هم نیستند. مهریه میبندند نیم میلیون دلار که بلافاصله بعد از جاری شدن عقد، خواهان مهریه ( ۵۰۰،۰۰۰،۰۰) یا بیشتر میشن!! اگر هم طلاق خواستند پول رو میزنند به جیب، می‌رن سراغ کسی‌ دیگه. یک حساب سر انگشتی. الان خانم‌ها یا آقایون لطفا به من بگن که زن توی ایران یه کالاست یا تو غرب ؟!
شنبه 21 آبان 1390 - 07:59
ktkntiuk - مونيخ - المان
bawafa1385 - هامبورگ - المان. من با شما کاملا موافقم. تنگ بودن روزی کسی‌ دلیل بر طبقه محروم بودن نیست . این فقر فرهنگی که باعث می‌شه نفر یا دزد و قاتل بشه یا تن‌ فروش و فاحشه!. در ثانی‌ من به نوبه خودم بیشتر ترجیح میدم که با کسی‌ ازدواج کنم که خارج از ایران باشه. خارجی‌ بودن یا ایرانی‌ بودن مهم نیست. مهم این که شخص مورد نظر، حد اقل اگر از تو خوشش بیاد، برات مهریه ۵۰۰،۰۰۰،۰۰۰ تومانی یا بیشتر پیشنهاد نمی‌کنه! متأسفانه چون ایران محیطی‌ بسته داره و بیشتر قشر افراد کشور به اینترنت یا مدیا‌های دیگه به معنی واقعی دسترسی‌ ندارند، کماکان طرز فکر افراد جامعه حول محور همین مسائل پیش پا افتاده می‌چرخه.
شنبه 21 آبان 1390 - 07:58
ktkntiuk - مونيخ - المان
بالاخره مشخص شد که آیا تو غرب زن به عنوان کالا بیشتر مطرح می‌شه یا تو ایران اسلامی؟؟ جالب اینجاست که خانم‌های ایرانی‌ ماشالله کم اشتها هم نیستند. مهریه میبندند نیم میلیون دلار که بلافاصله بعد از جاری شدن عقد، خواهان مهریه ( ۵۰۰،۰۰۰،۰۰) یا بیشتر میشن!! اگر هم طلاق خواستند پول رو میزنند به جیب، می‌رن سراغ کسی‌ دیگه. یک حساب سر انگشتی. الان خانم‌ها یا آقایون لطفا به من بگن که زن توی ایران یه کالاست یا تو غرب ؟!
شنبه 21 آبان 1390 - 07:59
alirezaperspolisi - بندرعباس - ایران
این قابلیت محروم بودن یعنی چی شفاف سازی کن لطفا حرفهای خنده دار میزنی
شنبه 21 آبان 1390 - 09:14
bawafa1385 - هامبورگ - المان
KTKntiuk المان مونیخ نازنین سرکار تقریبا بان محدود نظریات من در این کامنت نزدیک شدید . در هر حال این نظریه سرکار هم مورد تائید من میباشد موفق باشید
یکشنبه 22 آبان 1390 - 15:00
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.