shiva safapour - : شیوا کفر نمی گویم . پریشانم ,, چه می خواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم, اسیر " اشپزخانه " کردی ,, شیوا تو مسئولی . شیوا تو میدانی که فرهاد بودن و ماندن دراین دنیا چه دشوار است . چه رنجی می کشد آنکس که فرهاد است واز احساس سرشار است ! ایران یزد . |